Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

کوی نون، همیشه عاشق بوی زمان

کوی نون از زادگاه من (سا هوین، کوانگ نگای) فاصله چندانی ندارد، حدود صد کیلومتر. چند دقیقه بعد از گردنه بین ده، می‌توانید حصیرهای رنگارنگ جگن را ببینید که در امتداد جاده خشک می‌شوند، درختان نارگیل سبز بی‌پایانی که روستا را احاطه کرده‌اند و مزارع برنج بی‌پایانی که تا چشم کار می‌کند، دیده می‌شوند.

Báo Thanh niênBáo Thanh niên23/06/2023

با این حال، از آن زمان به بعد «بعد از ظهر به سرعت گذشت». در واقع، من چند باری به کوی نون رفتم اما کوی نون را «ندیدم». آن چند باری بود که در کنفرانس‌ها شرکت کردم، با روزنامه‌نگاران ملاقات کردم، تا دیروقت مهمانی گرفتم و بعد به هتل برگشتم تا مثل سوسک دراز بکشم. صبح زود، با احساس گناه از کوی نون خداحافظی کردم.

Quy Nhơn tình mãi với hương thời gian  - Ảnh 1.

خیابان کی کان قبل از سال ۱۹۷۵. اکنون خیابان لی تو ترونگ.

چند روز پیش نشسته بودم و به آهنگ Quy Nhon از Ngo Tin گوش می‌دادم، پر از خاطره. چه احساسات زیادی. شعر آهنگ با موسیقی زیر آسمان آبی مه‌آلود Quy Nhon پرواز می‌کرد و شناور بود. این آهنگ هر داستان، هر جاده، هر گوشه خیابان، هر تصویر، هر خاطره را تداعی می‌کرد. من مدت‌ها پیش عاشق Quy Nhon شدم، حالا این آهنگ دوباره مرا عاشق خود کرد. Quy Nhon همیشه برج‌های دوقلو را در کنار پل دوقلو دارد، بنابراین کاملاً درست است که من Quy Nhon را دو برابر بیشتر دوست دارم. یادم می‌آید کسی در یک مهمانی "فلسفه‌بازی" می‌کرد، احتمالاً فقط یک تقلید مسخره‌آمیز برای سرگرمی بود، اما منطقی است. اینکه قلب همیشه دو چیز را زمزمه می‌کند. ۱: عشق همیشه درست است. ۲: اگر عشق اشتباه است، قانون ۱ را مرور کنید.

به کوی نون رفتم. دلیلش واضح بود اما قدم‌هایم مردد بودند. «تابستان سرخ»، جاده اصلی بیش از ۲۰ کیلومتری از خانه‌ام تا دبیرستان دوک فو ( کوانگ نگای ) با بمب و گلوله شخم زده شده بود. هر چند کیلومتر، یک ردیف سیم خاردار کشیده شده بود. در دو طرف جاده، مزارع وحشی با بوی تند علف سوخته وجود داشت. بعدها، وقتی «آه، مزارع خونین حومه شهر/سیم خاردار آسمان بعدازظهر را سوراخ کرد» (نگوین دین تی) را خواندم، اغلب به این جاده «پر از باروت» فکر می‌کردم.

همسایه‌ام به نام هونگ، که دو کلاس از من بزرگتر بود، از من دعوت کرد تا ریزنمراتم را پس بگیرم و برای ادامه تحصیل خانه‌ای در کوی نهون اجاره کنم. یک هفته بعد، من و او دانش‌آموز دبیرستان نهان تائو (که اکنون دبستان تران کوک توان نام دارد) بودیم.

آن سال، جنگ هنوز به کوی نون نرسیده بود. پانسیون شماره ۲۹ کی کان (که حالا خیابان لی تو ترونگ نام دارد) دو پسر دیگر هم داشت، اما هیچ‌کس در اطراف نمی‌دانست. آنجا شهر بود. مثل حومه شهر بود، اگر مرغی از کوچه رد می‌شد، همسایه‌ها می‌فهمیدند مرغ کیست، چه برسد به یک غریبه. این مکان به دو دانش‌آموز دست و پا چلفتی که به شهر آمده بودند، همه چیز یاد می‌داد: رفتن به بازار، آشپزی، رخت‌شویی، درس خواندن، مطالعه، تماشای فیلم، لاس زدن با دخترها...

برای رفتن به مدرسه، کوتاه‌ترین مسیر را انتخاب می‌کردم چون از دیر رسیدن می‌ترسیدم. اما بعد از مدرسه، دوست داشتم در اطراف کوی نون پرسه بزنم، همانطور که جوان‌های امروزی می‌گویند «گم شو». خیابان‌ها کم‌جمعیت بودند. بسیاری از درختان قدیمی شاخ و برگ‌های انبوهی داشتند. به نظر می‌رسید که شهر هنوز در حومه شهر است. طاق‌ها به طور پراکنده با گل‌های کاغذی پوشیده شده بودند. چند شاخه بامبو به طور غیرمنتظره‌ای تکان می‌خوردند. در پیاده‌روها، اینجا و آنجا، هنوز رد جاروهایی که حیاط را جارو می‌کردند، تازه بود. اتاق‌های زیر شیروانی زیادی با پنجره‌های باز وجود داشت. بعضی از بخش‌ها کمی شبیه شهر قدیمی هوی آن امروزی بودند.

Quy Nhơn tình mãi với hương thời gian  - Ảnh 2.

شهر کوی نون امروز.

دائو تین دات

من عاشق فیلم‌های رزمی هنگ کنگ هستم. سینمای کیم خان، له لوی اغلب این نوع فیلم‌ها را نشان می‌دهد. ضمناً، من یاد گرفتم که چگونه با صدای بلند مثل بوق ماشین سوت بزنم چون داشتم از یک شخصیت در یک فیلم تقلید می‌کردم. یک روز، داشتم گروهی از دانش‌آموزان "آئو دای" از مدرسه ترین وونگ، خیابان گیا لانگ (که حالا خیابان تران هونگ دائو شده است) را دنبال می‌کردم. سوت زدم و تمام گروه برگشتند. خدای من، نزدیک بود بیفتم چون... همه دخترها زیبا، بسیار باهوش و بسیار باکلاس بودند.

در آن زمان، هیچ‌کس شعار «فرهنگ مطالعه» را سر نمی‌داد، اما دانش‌آموزان دیوانه‌ی مطالعه بودند. خیابان نگوین هوئه مغازه‌های اجاره‌ی کتاب زیادی داشت. فقط با پرداخت چند دوجین دونگ، می‌توانستید تمام هفته کتاب بخوانید. من کتاب‌های نویسنده‌ی دوین آن، مونگ من و هفته‌نامه‌ی توئی نگوک را دوست داشتم. هونگ ادبیات روسی و آمریکایی را دوست داشت و عاشق مجله‌ی دوی دین (که در ابتدای خیابان وو تان فروخته می‌شد) بود.

روزی آقای هونگ (که زبان فرانسه تدریس می‌کرد) «به طور غنایی و خارج از موضوع صحبت می‌کرد». او شعر «امواج هنوز بر تنگه می‌کوبند» اثر شاعر لو ون نگان را که در مجله‌ی دوی دین منتشر شده بود، خواند و تحسین کرد. او مانند یک قدیس صحبت می‌کرد، من در میان انبوه کتاب‌های آقای هونگ گشتم و این شعر را خواندم. تصاویر شاعرانه هم واقعی و هم عجیب بودند، ابیات به کناری انداخته شده بودند، احساسات سرکوب‌شده، نگرش ضد جنگ، حال و هوای سرکوبگرانه و سنگینی زمانه کاملاً واضح بود. بلافاصله، شعر در من «جا افتاد». من بیشتر کوی نون را دوست داشتم، شعر آزاد را دوست داشتم و کمتر مجذوب شیرینی شعر عاشقانه‌ی «برج عاج» می‌شدم.

یک بار، سه دانش‌آموز از مدرسه‌ی تربیت معلم کوی نون، دو پسر و یک دختر، به هونگ آمدند. من برای پذیرایی از مهمانان، غذای فقیرانه‌ای پختم. آن روز، من، دانش‌آموز کلاس دهم، فقط می‌دانستم که... غذا بخورم و ساکت بمانم. سه معلمی که در شرف فارغ‌التحصیلی بودند، نگران بودند و نمی‌دانستند که «دستور مأموریت» آنها را برای تدریس به کجا می‌فرستد. اگر در منطقه‌ی «پوست پلنگی» بود، چه زمانی برمی‌گشتند؟ هونگ در مورد اولین امتحان لیسانس IBM که قرار بود با آن روبرو شود، در مورد ثبت‌نام در دانشگاه سایگون، در مورد فرار از ارتش صحبت کرد. همه دانش‌آموزان گروه می‌دانستند که چگونه آهنگ‌های ترین را بخوانند. من گیتار را از خانه‌ی کناری قرض گرفتم. «زیباترین دختر اتاق» به نام هوآن، خودش گیتار می‌نواخت و می‌خواند: «دختری ویتنامی که از روستا عبور می‌کند، در شبی پر از صدای تیراندازی قدم می‌زند...» صدایش غمگین و اندوهگین بود.

هوآن چشم‌های بزرگ و گیرایی دارد. هونگ گفت که هر سه نفر ما (او و دو معلم دانشجو) دیوانه چشم‌های هوآن هستیم. جای تعجب نیست که او اغلب جمله «چشم‌های زیبایی که هر سه ما عاشقشان هستیم» را می‌خواند. او گفت که این مسابقه مخفی «عشق» بسیار سخت است، حتی سخت‌تر از امتحان کارشناسی. روز یکشنبه، او از من دعوت کرد که با قطار به چو هوین (توی فوک) بروم تا اسپرینگ رول بخورم و سری هم به هوآن بزنم.

Quy Nhơn tình mãi với hương thời gian  - Ảnh 3.

کتابفروشی فعلی ترین وونگ. در کنار آن، محل قدیمی مدرسه ترین وونگ قرار دارد.

تران ژوان توان

من همچنین هیپ را نزدیک پانسیون به یاد دارم. هیپ اهل ون کان بود، صورتی مهربان، لب‌های قرمز و اغلب لبخند می‌زد. هیپ برای کار به عنوان کارگر اجیر شده به کوی نون می‌رفت. او یک کابینت چوبی کوچک داشت که سیگار می‌فروخت. من اغلب از او سیگار می‌خریدم. یک روز او را اذیت کردم و اسم سیگار کاپستان را به ... شعر "پیراهن بادخیز و یخبندان عشق من سنگین است" (این را یواشکی یاد گرفتم). هیپ خندید و گفت خیلی خنده‌دار است. از آن به بعد، هر بار که سیگار را به مقدار کم می‌خریدم، او با یک سیگار اضافی "تشویق"م می‌کرد. وقتی پولم تمام می‌شد، سیگارهایم هم تمام می‌شد. اما مصمم بودم که برای حفظ "آبرو"ی خود به عنوان یک محقق، نسیه نخرم. یک شب، از آنجا رد شدم، هیپ دوید و یک بسته کامل سیگار کاپستان را در دستم چپاند. در آن زمان، تمام بدنم بی‌حس بود.

وقتی هنوز در استان نگیا بین بودم، خیابان‌های کوی نون کمی تنگ بودند. کلاه‌های مخروطی، کلاه‌های مخروطی، دوچرخه‌ها، موتورسیکلت‌های اصلاح‌شده، پیاده‌روی، حمل تیرهای چوبی، برنج بازار و آب رودخانه... همه چیز. من در یک اردوی انشای ادبی شرکت کردم و سوار ماشین یو-اوات به نیروگاه برق آبی یالی شدم. بچه‌های بدون پیراهن با باسن صاف و شکم‌های بزرگ دنبال ماشین می‌دویدند و با صدای بلند می‌خندیدند. صدای خنده واضح آنها از گرد و غبار می‌آمد. روزی که اردو تمام شد، به بیمارستان استانی رفتم تا از یکی از اقوامم که به دلیل نبود تخت روی زمین دراز کشیده بود، عیادت کنم. شاعر لو وان نگان با گوش دادن به من، کیسه‌ای میوه و یک زیرانداز قدیمی را حمل کرد و با من رفت. او با ناراحتی گفت: "من دیگر پولی ندارم، این عشق است." من تحت تأثیر قرار گرفتم. من کوی نون را بیشتر دوست دارم چون به او احترام می‌گذارم.

وقتی در کلاس پیشرفته‌ی آموزش و پرورش در کوانگ نگای درس می‌خواندم، آقای تران شوان توان (دانشگاه کوی نون) به کلاس اول آمد. از آشنایی‌مان شگفت‌زده شدیم. معلوم شد که مدت‌ها پیش، این دو «شاعر» اشعاری در همان روزنامه‌ی نگیا بین منتشر کرده بودند. در حالی که من دلتنگ چیزی بودم، او برایم روزنامه‌ی کوی نون جذاب را آورد. ما شبی در کوی نون در کوانگ نگای «برگزار کردیم». سرزمین و مردم کوی نون، گذشته و حال، در کنار هم حضور داشتند، به وضوح در آهنگ نوازنده‌ی بااستعداد، نگو تین: «برج‌های دوقلو، پل‌های دوقلو هنوز آنجا هستند، تا ابد عاشق عطر زمان...».

منبع: https://thanhnien.vn/quy-nhon-tinh-mai-voi-huong-thoi-gian-185230619143038047.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

زیبایی مسحورکننده سا پا در فصل «شکار ابرها»
هر رودخانه - یک سفر
شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

پاگودای تک ستونی هوا لو

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول