در طول جنگ مقاومت علیه فرانسویها، کمون گیا دین اولین مقر انجمن ادبیات و هنر ویتنام بود. در سالهای ۱۹۴۷-۱۹۴۸، گروهی از هنرمندان روستای گوک گائو، کمون گیا دین را برای اقامت و انجام فعالیتهای ادبی و هنری انتخاب کردند. در آن زمان، نویسندگان و شاعرانی مانند تو هو، نگوین دین تی، نگوین هوی تونگ، کیم لان... خانه چوبی ۵ اتاقه خانم وو تی گای را که با برگهای نخل مسقف شده بود، برای اقامت و انجام فعالیتهای ادبی و هنری و خدمت به انقلاب انتخاب کردند. خانم گای با دیدن هنرمندانی که برای اقامت میآمدند، به آشپزخانه رفت تا فضای طبقه بالا را در اختیار مهمانان قرار دهد.
![]() |
| استادان و دانشجویان سابق دانشکده ادبیات، دانشگاه ملی آموزش و پرورش هانوی ۲، از بنای یادبود ستون یادبود دفتر مرکزی انجمن ادبیات و هنر ویتنام و خانه وو تی گای (کمون ها هوآ، استان فو تو) بازدید کردند. |
خانم گای هر روز هنوز برای کاشت کاساوا، بادام زمینی یا کاشت برنج و افزایش محصولات به بالای تپه میرفت. گاهی اوقات شبها، نویسندگان و هنرمندان صدای گریه خانم گای را از آشپزخانه میشنیدند. پس از چند شب شنیدن چنین هقهقهایی، نویسندگان و شاعران کنجکاو شدند تا بفهمند. خانم گای پس از پرسیدن، به طور محرمانه گفت که دلش برای پسرش که مدت زیادی در ارتش دفاع ملی بوده و هیچ نامه یا خبری دریافت نکرده، تنگ شده است، بنابراین گریه کرد زیرا دلش برای پسرش خیلی تنگ شده بود. برای کمک به خانم گای در تسکین دلتنگیاش برای پسرش که دور از خانه میجنگید، نویسندگان و هنرمندان از شاعر تو هو خواستند که شعری بسراید و آن را "به جای" پسرش "جعل هویت" کند و از میدان جنگ برگرداند. پس از چند روز "ایده گرفتن" و اتمام شعر، نویسندگان و هنرمندان دروغ گفتند که آقای خای (پسر خانم گای) شعر را فرستاده است و آنها نامه را برای او دریافت کردند، سپس کسی را مأمور کردند که هر جمله را به آرامی بخواند تا خانم گای بتواند به وضوح بشنود. بعد از گوش دادن، چهره خانم گای روشن شد و به همه گفت که خای خیلی مرا دوست دارد و همچنین به من گفت: «مرا به یاد داشته باش، مامان، غمگین نباش/ وقتی دشمن شکست بخورد، من صبح و شب با تو خواهم بود.» بعدها، شعر «مامان» در سراسر جبهههای جنگ پخش شد. بسیاری از سربازان این شعر را در نامههایی به مادرانشان در زادگاهشان به عنوان پیامی به مادرانشان کپی میکردند که «در میدان جنگ، آنها هنوز در امان هستند».
در شعر «بام اوی»، هر جمله، هر کلمه، زیبایی بسیار معمولی و سادهای را القا میکند، نزدیک به مردم روستایی شمال میدلندز. در شمال میدلندز، زنان حدود ۶۰ سال به بالا اغلب توسط فرزندانشان «بام» صدا زده میشوند. بنابراین، شاعر تو هو، شعر را «بام اوی» نامگذاری کرد تا با فرهنگ مردم حومه ها هوآ در آن زمان مطابقت داشته باشد. با خواندن شعر «بام اوی»، بسیاری از مردم از جاهای دیگر، خود و خانوادههایشان را در آن خواهند دید، به ویژه سربازانی که در نبردها در تمام جبهههای جنگ از جنوب تا شمال شرکت داشتند. از آنجا که در طول جنگ مقاومت، بیشتر مردان جوان به جنگ میرفتند، هر خانوادهای کسی را در ارتش داشت، بنابراین این شعر در ذهن بسیاری از مردم و سربازان جای گرفت.
عنوان شعر، نزدیکی را نشان میدهد، مانند صدای آرام «مامان» کودکی که دور از شهر است و مخفیانه گم شده و نام مادر محبوبش را در زادگاهش صدا میزند. درست از دو سطر اول شعر: «چه کسی به دیدار مادرم در زادگاهم میآید/ امروز بعد از ظهر، کودکی دور از شهر است که مخفیانه گم شده است...» گویی برای تأیید، کودک دور از شهر میپرسد که آیا کسی به خانه میآید تا چیزی برای مادر محبوبش بفرستد. زیبایی این استعاره، تصویر مادر و فرزند، سرباز و شهروند، متصل و در هم آمیخته است، اما عمدتاً حال و هوای کودکی است که دور از خانه میجنگد اما همیشه به زادگاهش، به مادر محبوبش روی میآورد. «مامان، سردت هست؟/ باد سرد کوهستان، نم نم باران/ مامان به مزرعه میرود تا برنج بکارد، تو میلرزی/ پاهایت در گل و لای فرو میرود، دستهایت برنج جوان میکارند/ چند نهال برنج جوان کاشتهای/ دلت بارها برایت تنگ شده است».
شعر «ای مادر» نه تنها عشق به مادرِ پسری را بیان میکند که به خاطر آرمان بزرگ و سرزمین پدری، باید از مادر و زادگاهش دور باشد، بلکه پیامی به مادرش در خانه نیز هست تا در کار و تولید احساس امنیت کند. نویسنده احساسات خصوصی مادر و فرزند را در قالب عشق به میهن بیان کرده است. «من به خط مقدم دوردست میروم/ من مادرم و کشورم را دوست دارم، هر دو مادر مهربانم را». به نظر میرسد احساسات پسری که در ارتش و دور از خانه است، احساسات مشترک بسیاری از سربازان در جبهه را بیان میکند که روز و شب با دشمن میجنگند و مادرش را به اندازه کشورش دوست دارند. کل شعر، عشق مادرانهای را که در مناطق روستایی شمال هم نزدیک و هم عزیز است، تراوش میکند.
برای کسانی که در ارتش بودهاند، هنگام خواندن این شعر، غیرممکن است که از زیبایی دیگری که همیشه احساس میکنند و هر روز با هم به اشتراک میگذارند، یاد نکنند، و آن عشق به رفقا و همتیمیهاست. «من به همان اندازه که دور میروم، نزدیک هم میشوم/ برادران و رفقا مانند فرزندانم دور من جمع میشوند»، تا بگویند که اگرچه پسر دور میشود، برادران و رفقای دیگری دور مادرش جمع میشوند، آنها مانند فرزندان خودش هستند. نویسنده به طور فعال از قافیهها به طور مناسب استفاده کرده است: «مادر شما را دوست دارد، شما را دوست دارد، رفقا/ مادر شما را گرامی میدارد، مادر برادران را گرامی میدارد». وقتی سربازان در روستا رژه میروند یا در خانههای مردم کار بسیج عمومی انجام میدهند، مادران همیشه احساسات خاصی نسبت به آنها دارند و حاضرند خانههای خود را برای زندگی به آنها بدهند. تو هوو عمیقاً این را درک میکند، بنابراین از طرف احساسات پسرش با مادرش صحبت میکند و پسرش را به اندازه برادرانش گرامی میدارد.
این شعر همچنین زیبایی عشق عمیق بین ارتش و مردم را که نویسنده از طریق ابیات ساده منتقل و آشکار کرده است، نشان میدهد: «ای مادر، ما یک تکه گوشت نرم هستیم/ با من، مادر هست، و همچنین هموطنان ما/ من هر قدم دشوار را برمیدارم/ از تو دورم، اما مادران زیادی وجود دارند!/ چه بسیارند پیرزنانی که به مهربانی مادران هستند/ مرا دوست بدارید گویی که مرا به دنیا آوردهاند/ به من لباس و هدیه بدهید/ به من هیزم بدهید تا گرم شوم، در خانهام به من آرامش دهید»... نویسنده هنگام بیان احساسات یک پسر نسبت به مادر پیرش در زادگاهش، و همچنین توصیف پیوند نزدیک بین ارتش و مردم، بسیار ظریف عمل کرده است. وقتی یک سرباز از مادرش دور است، مادران دیگری در هر نقطه از کشور وجود خواهند داشت که همیشه مایل به محافظت، مراقبت و در نظر گرفتن آنها به عنوان فرزندان خود هستند. به سختی میتوان ارتشی در جهان یافت که مورد علاقه مردم باشد، با چنین احساسات نزدیک و ویژهای مانند سربازان عمو هو در ویتنام.
منبع: https://www.qdnd.vn/van-hoa/doi-song/tinh-nguoi-cao-dep-trong-bai-tho-bam-oi-cua-to-huu-997255







نظر (0)