Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

بیا تا عاشق شو و به دا لات وابسته شو

«من سفری بسیار طولانی را پشت سر گذاشته‌ام تا جایی را که به آن تعلق دارم پیدا کنم...» - این‌ها اعترافات یک مرد خارجی است که به مکان‌های زیادی در جهان سفر کرده است. سپس، به واسطه‌ی ترتیبات عجیب سرنوشت، او به آنجا آمد، عاشق شد، انتخاب کرد و تصمیم گرفت بقیه‌ی عمرش را در سرزمین دا لات - جایی که او «خانه» می‌نامید - بگذراند.

Việt NamViệt Nam22/01/2025

نویسنده به همراه آقای مائوریتزیو سالابرت

نویسنده به همراه آقای مائوریتزیو سالابرت

مائوریتزیو سالابرت، یا اغلب با محبت توسط همه عمو مائو یا مائومائو صدا زده می‌شود، دوست صمیمی‌ای است که من در طول زندگی و کارم در شهر دا لات خوش‌شانس بودم که داشتم. عمو مائو و برادر کوچکترش در استرالیا، در خانواده‌ای با والدین مهاجر آرژانتینی تبار، متولد و بزرگ شدند. بیشتر زندگی عمو مائو با شهر سیدنی (استرالیا) گره خورده بود، که باعث ایجاد یک "مائوی عصبانی" شد - لقبی که مائو هنگام یادآوری آن دوران به خودش داد. خانواده مائو که در منطقه مرکزی شلوغ نبودند، در حومه شهر، جایی که جمعیت‌های پیچیده زیادی وجود داشت، ساکن شدند. عمو مائو با خوش‌بینی ذاتی خود، نه تنها خیلی زود متوجه پیچیدگی‌های زندگی شد، بلکه خیلی زود دیدگاه خود را در مورد زندگی به این نتیجه رساند: "من همیشه همینطور خواهم بود! من همیشه یک فرد جوان خواهم بود، همیشه می‌خواهم مشارکت کنم". با این حال، یک فرد جوان به سختی می‌تواند از همه مشکلات زندگی اجتناب کند. عمو مائو از سنین پایین مستقل بود و زندگی بسیار دشواری داشت. وقتی فشارهای زندگی با درد روحی همراه شد، عمو مائو در سن ۲۰ سالگی به الکل و مواد محرک روی آورد. در نتیجه، عمو مائو شغل محبوبش به عنوان سرآشپز را از دست داد و دیگر روابط نزدیکی نداشت. اوج بحران زمانی بود که عمو مائو همه چیز را از دست داد و بی‌خانمان شد...

عمو مائو با تلاش‌های خارق‌العاده‌ای برای نجات خود تلاش کرد و به ارتش پیوست. عمو مائو در مورد این تصمیم گفت: «وقتی کودک بودم، اغلب برای بازی شطرنج با سالمندان به پارک می‌رفتم. بیشتر آنها جانباز بودند. گفتگو با آنها تا حدودی مرا به تصمیمم برای پیوستن به ارتش در آینده متقاعد کرد. با افکار یک جوان، واقعاً می‌خواستم بتوانم به کشور، به مردمی که دوستشان دارم، کمک کنم...». عمو مائو با یادآوری آن نقطه عطف، گفت: «همیشه به خودم می‌گفتم: مائو، تو می‌توانی کارهای معناداری انجام دهی. ماموریت تو خلق چیزهای خوب برای این زندگی است!» به نظر می‌رسید زندگی عمو مائو دوباره شاد شده است، اما این بار اتفاقات جدیدی رخ داد. در طول خدمتش در ارتش، او و هم‌تیمی‌هایش بارها از بدن خود برای تحقیقات پزشکی استفاده کردند. واکسن‌های آزمایشی به طور تصادفی به سمومی تبدیل شدند که بی‌صدا بدن او را نابود کردند. وقتی تحمل او به حد نهایی خود رسید، عمو مائو به بیماری نکروز شدید مبتلا شد. عمو مائو خفه شد و گفت: «استرالیا نتوانست مرا نجات دهد...». روند درمان در استرالیا به راحتی پیش نرفت. بنابراین، او شروع به درخواست کمک از کشورهای دیگر کرد. به گفته عمو مائو، پزشکی در شهر هوشی مین موفق شد جان او را نجات دهد، با این حال، همه آنها نجات نیافتند...

حالا، مائوریتزیو سالابرت مردی معلول است که پای چپش را از دست داده. یک جانباز جوان چون «بدنش دیگر کامل نیست». او شغلش را از دست داد، قسمتی از بدنش را از دست داد، همسری که با او خانه کوچکی ساخته بود نیز رفت و پسری را که قول داده بودند با هم بزرگ کنند، پشت سر گذاشت. تقریباً دوباره همه چیز را از دست داد، اما این دیگر «مائوی تندخو» گذشته نیست، بلکه مائوریتزیوی قوی است که بر طوفان‌های زیادی غلبه کرده است. عمو مائو به مدت چهار سال طولانی برای محافظت از منافع مشروع خود با رهبران نظامی و دولت استرالیا جنگید. او به من گفت، به نظر می‌رسید که آن چهار سال برای همیشه دوام آورده است. در آن مدت، عمو مائو وقت خود را صرف سفر به بسیاری از نقاط جهان کرد تا آنچه را که «آرامش خاطر» می‌نامید، پیدا کند. آن سفر، عمو مائو را به سرزمین‌های جدید، فرهنگ‌های جدید برد. از بالی تا تبت، از مالزی تا هند. «واقعاً می‌خواستم از صمیم قلب بدانم که من کیستم؟ هدف این زندگی چیست؟ به همین دلیل است که این سفر معنوی را آغاز کردم». همچنین در همان سفر بود که مائو با عشق زندگی‌اش آشنا شد: دا لات...

عمو مائو تعریف کرد: «یکی از دوستانم به من گفت که به دا لات بروم. دا لات؟ چرا دا لات؟ دا لات چه دارد؟...». عمو مائو همه افکارش را کنار گذاشت و دوباره به راه افتاد. آمدن به دا لات، قدم زدن در خیابان‌های دا لات، خوردن غذای دا لات، ملاقات با مردم دا لات. اولین سفر عمو مائو به دا لات دو هفته طول کشید. تجربه‌ای کوتاه که نه خیلی کوتاه بود و نه خیلی طولانی، اما به نظر می‌رسید در قلبش «بذری» منتظر شکوفه دادن گذاشته است. «به استرالیا برگشتم، اما به نظر می‌رسید روحم دیگر به اینجا تعلق ندارد. ذهنم فقط روی دا لات متمرکز بود. دلم برای مناظر، فضای دا لات، مردم دوست‌داشتنی که ملاقات کردم تنگ شده بود. می‌خواستم به دا لات برگردم.» عمو مائو که نمی‌گذاشت دلش خنک شود، به دا لات برگشت. یک بار، دو بار، سپس سه بار... درست به همین سادگی، پیوند عمیقی بین او و دا لات شکل گرفت، تا اینکه «اشک در دلش حلقه زد»، عمو مائو متوجه شد که بدون اینکه خودش متوجه باشد، عاشق دا لات شده است. عمو مائو برای اطمینان از تصمیم بزرگ زندگی‌اش، بار دیگر به دا لات آمد. «اینجا خانواده‌ای وجود دارد. من، برادر کوچکترم، پسرم و تمام ویتنامی‌های اطرافم. آنها به گونه‌ای از ما مراقبت می‌کنند که هرگز تجربه نکرده‌ایم. در استرالیا، مردم آنقدر به هم نزدیک نیستند. ارزش‌های انسانی که من به دنبالشان هستم در ویتنام، در دا لات، وجود دارد. محبت انسانی به ناب‌ترین شکل ابراز می‌شود: به اشتراک گذاشتن. خوشبختانه، پسرم و برادر کوچکترم خیلی سریع با جامعه ادغام شدند و حاضر بودند در یافتن زندگی جدیدی در این کشور، در این شهر به من بپیوندند...» عمو مائو در حالتی واقعاً احساسی با من درد دل کرد. درست پس از موفقیت تلاش‌های عمو مائو، ارتش و دولت استرالیا هزینه کمک‌ها و خسارات او را پرداخت کردند و آن سه مرد پا به دا لات گذاشتند. این بار، دیگر یک سفر نبود، دیگر یک خاطره دور نبود. عمو مائو گفت: «زندگی جدید من و اقوامم واقعاً آغاز شد.»...

هنگام غروب آفتاب، عمو مائو با افتخار به من گفت که در چند کسب و کار در دا لات سرمایه‌گذاری کرده و از مزایای آن بهره‌مند شده است. او و خانواده‌اش همچنین مراحل ثبت اقامت خود در ویتنام را انجام داده و در تلاش برای یادگیری زبان ویتنامی بودند. مرد با رضایت لبخند زد: «دا لات، اینجا خانه است...».


منبع: http://baolamdong.vn/van-hoa-nghe-thuat/202501/den-de-yeu-va-gan-bo-voi-da-lat-2fd7e42/


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

مناطق سیل‌زده در لانگ سون از داخل هلیکوپتر دیده می‌شوند
تصویر ابرهای تیره‌ای که «در شرف فروپاشی» در هانوی هستند
باران سیل‌آسا بارید، خیابان‌ها به رودخانه تبدیل شدند، مردم هانوی قایق‌ها را به خیابان‌ها آوردند
بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول