Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

مادر و وو لان

Việt NamViệt Nam24/08/2023


در حالی که دستانم را به هم می‌مالیدم، به خاطر هوای سرد ناشی از بارانی که تازه خیابان را پر کرده بود، آهی کشیدم. ناگهان، در یک کافه باغ آرام گم شدم، انگار این مکان وسط خیابان نبود، انگار صداهای شلوغ بیرون نمی‌توانستند از حصار بامبویی بیرون مغازه عبور کنند. با کنجکاوی، وارد شدم تا این فضای عجیب را کشف کنم . فضای داخلی به سادگی چیده شده بود. صندلی‌های بامبو. میزهای بامبو. بوته‌های کوچک بامبو که در حیاط مغازه کاشته شده بودند. کوچک و دنج به نظر می‌رسید، انگار در گذشته در یک روستای کوچک گم شده بودم...

‎۷۲۹b۶d۷۴۹۳۹۷a۱d۵aca۵۰۹۵۱bb۵afacec۴f۶۷۷۰۲.jpeg‎

صاحب مغازه حتماً آدم مهربان و باسلیقه‌ای بوده که مغازه را این‌طور تزئین کرده. بوی روغن‌های طبیعی ملایم و دلپذیر است. موسیقی ملایم و به اندازه‌ای است که بشود به آن گوش داد. خودتان را در فضای خنک غرق کنید، در خاطرات کودکی غرق شوید، در بعدازظهرهایی که چرت‌هایمان را می‌زدیم و همدیگر را دعوت می‌کردیم تا بامبو را برای ساختن سرنگ برش دهیم. «گلوله‌ها» میوه‌های کنفی کهنه هستند که داخل لوله‌های بامبو قرار می‌گیرند و سپس توسط یک چوب بامبوی گرد به بیرون هل داده می‌شوند. «گلوله‌ها» از طریق یک لوله بلند فشرده می‌شوند، بنابراین وقتی منفجر می‌شوند، صدای «تق» دلپذیری ایجاد می‌کنند.

در اوایل پاییز مثل این، ما همیشه برای خوردن گواواهای رسیده شکار می‌کنیم. هیچ چیز لذت‌بخش‌تر از نشستن روی چنگال درخت گواوا، خوردن و انداختن سر گواواها به برکه نیست، "چم، چم". خنده ما در سراسر محله طنین‌انداز می‌شد. مادران بلافاصله شلاق‌ها را بیرون می‌آوردند تا فرزندانشان را به خانه بدرقه کنند. یک بار، نگران اینکه مادرم مرا بگیرد و کتک بزند، لیز خوردم و باعث شدم شاخه خشکی ساق پایم را خراش دهد. مادرم مرا با آب نمک شست، سپس مرا به صورت دراز کشیده و کتک زد. گریه می‌کردم و مادرم را به خاطر دوست نداشتنم و همیشه سرزنش کردنم سرزنش می‌کردم. وقتی به بلوغ رسیدم، از مادرم فاصله گرفتم زیرا فکر می‌کردم او فقط می‌داند چگونه اراده خود را به فرزندانش تحمیل کند. همیشه با او بحث می‌کردم. همیشه از منیت خود دفاع می‌کردم. مادرم فقط می‌دانست چگونه بی‌اختیار گریه کند. با دیدن گریه مادرم، نه تنها او را دوست نداشتم، بلکه عصبانی‌تر هم می‌شدم زیرا فکر می‌کردم از اشک‌هایش برای وادار کردن من به اطاعت استفاده می‌کند. به همین ترتیب، کم‌کم از آغوش مادرم دور شدم.

افسوس که پرنده کوچک فقط از آسمان پهناور هیجان‌زده بود، بی‌خبر از مشکلات فراوانی که در انتظارش بود.

از روی لجبازی، دندان‌هایم را به هم فشردم و شکست را تحمل کردم، دندان‌هایم را به هم فشردم و خودم را مجبور به ایستادن کردم. می‌ترسیدم اگر حرفی بزنم، مادرم مرا سرزنش کند، از دیدن چشمان ناامیدش می‌ترسید. مشتاق بودم خودم را ثابت کنم. و به این ترتیب زمان برگشت به خانه به تدریج کمتر و کمتر شد...

نمی‌دانستم مادرم اینقدر زود پیر می‌شود.

نمی‌دانستم که زمان مادرم به تدریج کوتاه‌تر می‌شود.

من ناله‌های مادرم را در شب نمی‌شنوم.

نمی‌دانستم که مادرم هنوز هر شب به تلفن نگاه می‌کند و منتظر تماس من است.

* * *

زمان برای هیچ‌کس منتظر نمی‌ماند. وقتی متوجه عشق مادرم به خودم شدم، شمع زندگی‌اش داشت خاموش می‌شد. وقتی می‌دانستم چطور غذای خوشمزه بخرم و به خانه بیاورم، می‌دانستم چطور لباس‌های خوب برای مادرم بخرم، او نمی‌توانست غذا بخورد چون مجبور بود برای کاهش قند خون و چربی خون رژیم بگیرد. با نگاه به غذای گیاهی ساده مادرم، چشمانم از حدقه بیرون زد. معلوم شد که من بزرگترین شکست‌خورده در این زندگی هستم، چون نمی‌توانستم زحمات پدر و مادرم را جبران کنم.

مامان در یک روز اوایل پاییز، درست یک روز قبل از جشنواره وو لان، از دنیا رفت. مردم می‌گویند کسانی که در این مناسبت خاص از دنیا می‌روند، حتماً خیلی سخت تمرین کرده‌اند و کارهای خوب زیادی انجام داده‌اند. نمی‌دانم این درست است یا نه، اما وقتی او از دنیا رفت، چهره‌اش بسیار آرام بود، با لبخندی بر لب، و برخلاف چند روز گذشته از درد بیماری به خود نمی‌پیچید.

فصل وو لان دوباره از راه رسیده است. خیابان‌ها دوباره سردند. قلبم پر از حسرت کودکی است که وظایف فرزندی‌اش را انجام نداده است. ناگهان مغازه آهنگ غمگینی پخش می‌کند، آنقدر غمگین که قلبم را به درد می‌آورد: «یک گل رز برای تو، یک گل رز برای من، یک گل رز برای کسانی که هنوز مادر دارند، هنوز مادرشان را دارند که شادتر باشند...».

وو لان هر سال میاد، اما تو دیگه اینجا نیستی تا من ازت تشکر کنم، مامان!


منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

جی-دراگون در طول اجرایش در ویتنام، با استقبال پرشور تماشاگران مواجه شد.
یک طرفدار زن با لباس عروس در کنسرت جی-دراگون در هونگ ین شرکت کرد
مجذوب زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه
برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول