Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

پدر، پسر و روزنامه‌نگاری

(PLVN) - در زندگی هر فرد، درس‌هایی وجود خواهد داشت که نه از کتاب‌ها می‌آیند و نه در مدرسه آموزش داده می‌شوند، بلکه از طریق داستان‌ها، حرکات، اعمال و عشق بی‌کران پدر به فرزندش، آموزش داده می‌شوند و گاهی اوقات با مثال بیان می‌شوند.

Báo Pháp Luật Việt NamBáo Pháp Luật Việt Nam18/05/2025

۱. پدرم، اگرچه هرگز قلم به دست نگرفته بود تا برای روزنامه‌ای بنویسد، اما به من - خبرنگاری که تازه این حرفه را شروع کرده بود - آموخت که چگونه انسان باشم، چگونه کارم را با تمام وجود و خلوص نیت انجام دهم. آن درس‌های گرانبها و بی‌قیمت، اکنون و برای همیشه، همیشه «قطب‌نما»ی زندگی، حرفه و آتشی خواهند بود که در روزهای تردید بین زندگی و حرفه «نویسندگی» روحم را گرم می‌کند.

Cha tôi nay đã 68 tuổi, trên mặt đầy những nếp nhăn của thời gian.(Ảnh minh họa - Nguồn: ST)

پدرم حالا ۶۸ ساله است، صورتش پر از چین و چروک‌های زمان است. (عکس از آرشیو - منبع: ST)

پدرم که اکنون ۶۸ سال دارد، یک کارگر معمولی است که تمام زندگی‌اش را وقف مزارع کرده، سال‌های زیادی عرق جبینش را برای هر قطعه زمین فروخته و جوانی‌اش را وقف سرزمین مادری‌اش کرده است. دستانش زمخت، صورتش پر از چین و چروک و سختی‌هایی است که ردپای زمان را به جا گذاشته‌اند. با این حال، چشمانش همیشه با خوش‌بینی و ایمان به زندگی می‌درخشد.

پدرم، به دلیل فقر خانواده‌اش، مجبور شد درس و تحصیل را کنار بگذارد تا به پدربزرگ و مادربزرگم در بزرگ کردن خواهر و برادرهای کوچکترش کمک کند و مجبور شد سال چهارم دانشجویی‌اش در دانشگاه پلی‌تکنیک را رها کند تا در دروازه مرزی استان لانگ سون «تاجر» شود. او هرگز برای روزنامه‌ای مطلب ننوشته بود، هرگز به عنوان روزنامه‌نگار کار نکرده بود و مفهوم این حرفه را نمی‌دانست، اما پدرم، با قلبی پر از رنج‌های زندگی، انسانیتش همراه با روحی حساس، نگاهی عمیق به مردم و زندگی، چیزهای زیادی در مورد انسان بودن و انجام کارش به من آموخت.

هنوز شب‌هایی را که با پدرم روی ایوان می‌نشستیم و به داستان‌هایش از زندگی روزمره گوش می‌دادم، به یاد دارم، شاید درباره پیرمردی که تمام روز بدون مشتری زیاد در خیابان اجناس می‌فروخت اما همیشه لبخند می‌زد، درباره سربازانی در طول جنگ که با وجود اینکه فقط یک روز از ازدواجشان می‌گذشت، به میدان جنگ برای سرزمین پدری رفتند، درباره خواهر بزرگتری که برادر کوچکترش را بزرگ کرد تا درس بخواند چون متأسفانه والدینش زود فوت کردند، یا درباره مادر خودم، زنی که همیشه سخت کار می‌کرد، تا دیروقت بیدار می‌ماند و صبح زود بیدار می‌شد تا به شوهرش در کار کمک کند، از ما چهار فرزند مراقبت می‌کرد و بزرگمان می‌کرد تا درس بخوانیم و آدم‌های خوبی شویم... داستان‌های پدرم، صرف نظر از اینکه درباره چه کسی بودند، همیشه درباره آدم‌های مهربانی در این زندگی سخت بود.

بعد از سال‌ها تلاش در پایتخت گران‌قیمت، یک روز متوجه شدم: آن داستان‌ها اولین درس‌ها در مورد چگونگی گوش دادن، مشاهده کردن و فهمیدن هستند - این یعنی چگونه یک انسان باشیم، و سپس یک روزنامه‌نگار.

پدرم می‌گفت: «هر کاری که انجام می‌دهی، باید قلب داشته باشی. بدون قلب، مهم نیست چقدر خوب انجامش بدهی، فقط یک پوسته خالی است.» این گفته ساده اما عمیق در ذهن من حک شده و وقتی وارد حرفه روزنامه‌نگاری شدم، به یک «قطب‌نما» تبدیل شد.

پدرم همچنین می‌گفت اگر می‌خواهی دیگران را درک کنی، اول باید بدانی چگونه خودت را جای آنها بگذاری. «هر زندگی داستان خودش را دارد، هرگز نباید بدون درک آنها، در قضاوتشان عجله کنی...» این آموزه، در طول سال‌ها، در هر کلمه، هر مقاله، هر مصاحبه‌ای که از شروع کارم شروع کردم، همراه من بوده است. به لطف آن آموزه، یاد گرفتم که چگونه نه تنها با گوش‌هایم، بلکه با قلبم نیز گوش دهم، درد، شادی و آرزوهای هر فرد، هر موقعیتی را که ملاقات می‌کنم یا با آن در تماس هستم، احساس کنم. و حالا می‌فهمم: روزنامه‌نگاری نه تنها به استعداد و تخصص نیاز دارد، بلکه به اخلاق و انسانیت نیز نیاز دارد.

یک بار، وقتی داشتم مقاله‌ای با موضوع بازپس‌گیری زمین توسط دولت و اسکان مجدد مردم در یک محل را تکمیل می‌کردم، پدرم پس از خواندن پیش‌نویس گفت: «فقط در مورد رویه‌های بازپس‌گیری زمین و حقوق مردم ننویس، بلکه در مورد رویاها، آرمان‌های مشروع و راه‌های «تحقق» رویاهایشان هم بنویس. فرزندم، این باید هدف و ارزش اصلی مقاله و همچنین روزنامه‌نگاری باشد.»

آن درس مانند پرتوی از آفتاب بود که قلب حرفه‌ای مرا روشن کرد، و سپس متوجه شدم که: روزنامه‌نگاری فقط روایت کردن آنچه می‌بینید و نوشتن آنچه می‌دانید نیست، بلکه ماموریت یافتن نور در تاریکی، آوردن امید و راه‌حل برای همه را نیز دارد.

پدرم که هرگز در روزنامه‌نگاری کار نکرده، ذهن تیزبینی برای برقراری ارتباط و داستان‌سرایی دارد. به گفته‌ی او، یک داستان خوب نیازی به گل و بلبل یا طولانی بودن ندارد، بلکه باید قلب هر خواننده را لمس کند. به همین دلیل است که هر بار که برای تکمیل مقاله‌ای جلوی کامپیوتر می‌نشینم، همیشه از خودم می‌پرسم: برای چه کسی می‌نویسم، چه محتوا و پیامی را می‌خواهم به خوانندگان منتقل کنم.

۲. چیزی که وقتی به پدرم فکر می‌کنم بیشتر از همه من را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نه تنها درس‌هایی است که از او گرفته‌ام، بلکه عشق بی‌قید و شرطی است که به من دارد. پدرم هرگز مرا مجبور نکرد که کسی باشم یا کاری انجام دهم، بلکه همیشه به روش خودم از من حمایت می‌کرد. وقتی تصمیم گرفتم روزنامه‌نگاری را دنبال کنم - حرفه‌ای که او چیز زیادی در مورد آن نمی‌دانست، اما می‌دانست که آسان و پر از چالش نخواهد بود. پدرم فقط گفت، مهم نیست کدام مسیر را انتخاب کنی، من معتقدم که تو موفق خواهی شد، تا زمانی که هر بار که به قلبت نگاه می‌کنی، از کاری که انجام داده‌ای احساس شرم یا گناه نکنی.

به همین دلیل است که در طول سال‌ها کار روزنامه‌نگاری، مقالات من صرفاً کلمات نیستند، بلکه راهی برای گسترش مهربانی، انسانیت و عشق به همه هستند، درست مانند روشی که پدرم تمام عمرش را زیست و به فرزندانش آموخت.

یک بار، مقاله‌ای در مورد فداکاری خاموش مادرم برای خانواده‌اش، برای شوهر و فرزندانش نوشتم. وقتی مقاله منتشر شد و به پدرم داده شد تا بخواند، او چیزی نگفت، فقط لبخند زد و گفت: «این مقاله خوبی است» سپس به آرامی سیگاری روشن کرد و کمی چای نوشید. در آن زمان، دیدم چشمانش کمی قرمز شده است، اما می‌دانستم که خوشحال است.

روزنامه‌نگاری سفری طولانی، چالش‌برانگیز و احساسی است. این فقط مربوط به نوشتن نیست، بلکه روزنامه‌نگاری همچنین ماموریت رساندن حقیقت، الهام بخشیدن و ارتباط دادن مردم را بر عهده دارد. و در این سفر، پدرم همیشه چراغ راه من بوده، حامی من برای ادامه دادن. روزهایی هست که خسته، گیج و مبهوت هستم، از خودم می‌پرسم که آیا واقعاً برای این مسیر مناسب هستم یا نه. هر بار که این اتفاق می‌افتد، به زادگاهم، به خانه‌ای که پدرم در آن است برمی‌گردم، تا با او صحبت کنم، به حرف‌هایش گوش دهم، به داستان‌هایش گوش دهم، داستان‌هایی که به نظر طنزآمیز و تصادفی می‌آیند اما در جایی، عمیق و انسانی هستند. آنگاه، دیگر تردیدها، خستگی یا چالش‌ها برایم دشوار نیستند.

اکنون، با تمام قدردانی و عشقم، فقط می‌خواهم از پدرم، معلم بزرگ زندگی و حرفه‌ام به عنوان «کلام‌رسان» تشکر کنم. اکنون و در آینده، هر مقاله، هر اثر روزنامه‌نگاری من ادای احترامی به پدرم خواهد بود - معلم کوچکترین پسری که او به دنیا آورد. پدر، خیلی ممنونم...

منبع: https://baophapluat.vn/cha-con-va-nghe-bao-post548685.html


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

تحسین مزارع بادی ساحلی گیا لای که در ابرها پنهان شده‌اند
از دهکده ماهیگیری لو دیو در گیا لای دیدن کنید تا ماهیگیرانی را ببینید که شبدر را روی دریا «نقاشی» می‌کنند.
یک قفل‌ساز قوطی‌های آبجو را به فانوس‌های رنگارنگ اواسط پاییز تبدیل می‌کند
میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;