پس از طوفان شماره ۳، نزدیک به ۱ هکتار از درختان اقاقیا در خانه خانم ها شکسته و به طور نامنظم روی تپه افتاده بودند. خانم ها با احساس تاسف برای از دست دادن پول و تلاش، از چند روز آفتابی استفاده کرد و افرادی را برای بریدن درختان و تمیز کردن باغ استخدام کرد. او درختان بزرگ را به نجاران فروخت و شاخههای کوچک را برای هیزم به خانه آورد. در مورد توده برگهای خشک اقاقیا، او از پسرش خواست که از آخر هفته استفاده کند و آنها را در کیسههایی جمع کند و برای سوزاندن به خانه بیاورد. پسر خانم ها، مین، با این فکر که مادرش خیلی سرش شلوغ است، گفت:
- مامان، چرا هیزم و برگ خشک را به زحمت میاندازی؟ آوردن آنها به طبقه پایین برای سوزاندن، دود و گرد و غبار ایجاد میکند و اتلاف وقت است. بگذار برای راحتی، آنها را اینجا بسوزانم. این کار زحمت حمل آنها را از بین میبرد.
خانم ها که دید پسرش متوجه منظورش نشده، توضیح داد:
- سوزاندن اینجا راحت است، اما باید مراقب باشم. شاخههای خشک اقاقیا به آرامی میسوزند. اگر اینجا بسوزانند، خاکسترها به باغ اقاقیای کنار خانه عمو توان که هنوز پاکسازی نشده است، پرتاب میشوند و سپس به جنگل شاه بلوط باستانی پخش میشوند. "آب دور نمیتواند آتش نزدیک را خاموش کند."
مین گفت: «زیاد نگران نباش مامان. محیطبانها همیشه در حال گشتزنی هستند. تازه، جنگل شاهبلوط خیلی از خانهی ما دور است و نمیشود آتشش زد.»
- پسر، غرضورزی نکن. همین پارسال بود. فقط به خاطر اینکه راحتتر بود و چون میترسیدم بعد از هرس شاخههای اقاقیا باغچه را تمیز کنم، پدرت شاخهها و برگهای خشک را جمع نکرد و به خانه نیاورد تا به آنها رسیدگی کند. خشکی طولانی مدت هوا باعث شد بخشی از باغچه بسوزد.
عروس لینه در حالی که به صحبتهای مادر و شوهرش گوش میداد، اضافه کرد:
- مامان راست میگه داداش. این روزها هوا خشک بوده، سوزاندن درختها و برگها اینجا خیلی خطرناکه. همین الان یه آتشسوزی جنگلی تو کین مون اتفاق افتاد.
- بعدش، من با بابا میرم که به عمو توان و عمو هونگ بگم باغچه رو تمیز کنن، مامان. - مین فهمید و با اشتیاق کار رو شروع کرد.
وام نگوینمنبع: https://baohaiduong.vn/dot-la-de-chay-rung-394993.html








نظر (0)