گوشهای از یک کافه روباز را انتخاب کردم و به خیابان کتاب هانوی نگاه کردم. چند نفر، احتمالاً توریست، با خوشحالی عکس میگرفتند و کتاب انتخاب میکردند، گاهی اوقات شانههایشان را خم میکردند و روسریهایشان را مرتب میکردند وقتی نسیمی میوزید.
هانوی ۱۲ فصل گل دارد، اما گل مینا هنوز هم یک گل خاص است که نمایانگر شخصیت مردم هانوی است.
من عاشق هانوی در روزهای آغازین زمستان مثل این هستم، هوای سرد عطرهای زیادی را به یاد میآورد که خاطرات را زنده میکنند. قطرات نور خورشید خود را از شاخ و برگ جدا میکنند و با گلهای مینا میرقصند، کتابی که همین الان روی میز برداشتم انگار با خوشههای کوچک گل چاپ شده است. به گلبرگهای سفید کوچک زمستانی که به خیابان رسیدهاند نگاه میکنم.
هانوی دوازده فصل گل دارد، اما گل مینا هنوز هم گلی خاص است که نمایانگر شخصیت مردم هانوی است. مردم هانوی ظریف هستند، گل مینا ملایم است، مردم هانوی جذاب هستند، گل مینا ملایم و لطیف است. من به این گل علاقه زیادی دارم همانطور که به چیزهای روستایی و ناب علاقه دارم، و به طرز عجیبی عاشق دکههای گل فروشی هستم. وقتی هوا بادی میشود، خیابانها با رنگهای سفید ملایم آراسته میشوند، زمستان پایتخت ناگهان ملایم و به طرز عجیبی آرام میشود. جایی در دوردست، عطر گلهای شیری اواخر فصل به مشام میرسد، گویی پاییز در حال گذر است و نمیخواهد برود، کمی از نور خورشید هنوز روی مادگی گل باقی مانده و رنگ زرد را در میان گلبرگهای سفید بیشماری پراکنده میکند.
هوی را به یاد دارم! وقتی برای اولین بار به هانوی آمدم، هوی کسی بود که در کافیشاپ روبروی من نشسته بود، جایی که گلدانی از گلهای مینای سفید خالص هم داشت. هوی لبخند زد و گفت: «پس حالا راضی هستی، میتوانی آن را مستقیماً ببینی، با دستهای خودت لمسش کنی و بو کنی، برخلاف روزهای قدیم که به خاطر فرستادن عکس برای اذیت کردنت سرزنشم میکردی.» هوی گفت اگر بیشتر بمانم، من را به ساحل سنگی رودخانه سرخ میبرد تا عکس بگیرم. هوی لهجه خاص هانوی را دارد که مردم را جذب میکند، او همچنین مهربان و ساده است، درست مثل گلهای مینای سفید، دقیقاً مثل شخصیتی در تلویزیون که یک جنوبی مثل من همیشه تحسینش میکند.
من و هوی در گروهی از افراد متولد یک روز، یک ماه و یک سال با هم آشنا شدیم. قبلاً، از روی ادب، همیشه هوی را «آن» صدا میزدم و حالا این تبدیل به یک عادت تغییرناپذیر شده است. افراد زیادی در گروه بودند، اما من و هوی هنوز هم بهتر با هم کنار میآمدیم. هر بار که به هانوی میرفتم، هوی راهنمای تور من میشد. سه سال پیش، هوی ناگهان متوجه شد که تومور تیروئید دارد، همه درها به روی این مرد جوان مشتاق بسته شد. بعد از آن، هر بار که در زمستان به هانوی میرفتم، یک صندلی کم بود، روبروی گلدان گلهای مینا فضایی بود که همیشه دلم برایش تنگ میشد. هنوز هم قرار ملاقات با هوی برای رفتن به ساحل سنگی رودخانه سرخ برای عکس گرفتن با گلهای مینا را از دست دادهام، اما چیزی که پشیمانم عکسهای زیبا نیست، بلکه صدای گرم پسر هانوی است.
از آن زمان، گلهای مینا به خاطرهای فراموشنشدنی برای من تبدیل شدهاند. امسال، بسیاری از گاریهای گل در خیابانهای هانوی خدمات عکاسی نیز ارائه دادهاند و دختران آزادند تا جذابیت خود را با گلبرگهای سفید خالص به نمایش بگذارند. من هم یک دسته گل مینا برای خودم انتخاب کردم و با حواسپرتی زیر ردیف درختان باستانی قدم زدم. خیابان فان دین پونگ پر از برگهای ریخته شده است، نور خورشید معمولی پاییزی آنقدر ملایم و درخشان است که توصیف درست آن برایم دشوار است، فقط میدانم که آن لحظه هیچ جا پیدا نمیشود.
من اغلب یک دسته گل میخرم تا از جنوب بیاورم، اما به نظر میرسد که گلهای مینا فقط وقتی در خیابانهای آرام پایتخت شکوفه میدهند زیبا هستند، گلهای مینا فقط در اوایل زمستان سرد هانوی زیباترند. زمستانی دیگر بدون هوی، من تنها در کافیشاپ قدیمی نشستهام و به گلدان گلهای مینا نگاه میکنم و احساس نوستالژی میکنم. گلهای مینا ذاتاً همیشه همینطور هستند، نه عطر پرشوری دارند، نه رنگ روشنی دارند، اما بسیار ظریف و وفادارند. خیابان کتاب امروز آفتابی طلایی است، من به روحم اجازه میدهم در یک آهنگ زمستانی غرق شود و گلهای مینا را تماشا کند که در خیابان پایین میروند!
(طبق nguoihanoi.vn)
منبع: https://baophutho.vn/hoa-mi-vuong-van-226459.htm






نظر (0)