Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

معمار قلعه هو

ارگ سلسله هو (تای دو) در منطقه وین لوک - تان هوآ به تازگی توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی جهانی شناخته شده است. هفتصد سال گذشته است، فراز و نشیب‌ها گذشته است، اکنون در پای ارگ،

Báo Sức khỏe Đời sốngBáo Sức khỏe Đời sống05/02/2025

ارگ سلسله هو (تای دو) در منطقه وین لوک - تان هوآ به تازگی توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی جهانی شناخته شده است. هفتصد سال گذشته است، فراز و نشیب‌های زیادی پشت سر گذاشته شده است، اکنون که به پای ارگ می‌رسیم، به دیوار سنگی محکم با تخته سنگ‌های بزرگ چند تنی که به هم فشرده شده‌اند نگاه می‌کنیم، به چیزهای زیادی فکر می‌کنیم. با فکر کردن به ارگ ​​سنگی و قلب مردم. ارگ سنگی گرانبها است، اما نمی‌توان آن را با ارگی که در قلب مردم است مقایسه کرد. سلسله هو، همانطور که نگوین ترای گفت: "صد هزار نفر صد هزار قلب هستند". وحدت ملی بزرگ، جمع کردن قلب‌های مردم شکست‌ناپذیر است، ارگ بلند و خندق‌های عمیق چه فایده‌ای دارد! هو نگوین ترونگ، نخست وزیر چپ سلسله هو، این را دید، بنابراین به پادشاه گفت: "من از جنگ نمی‌ترسم، فقط می‌ترسم که قلب مردم از من پیروی نکند". واقعاً درست است. با این حال، بیش از ۱۰ سال بعد، قیام لام سون آغاز شد و «کشاورزان و رعایا از همه سو گرد هم آمدند» و نیرویی ایجاد کردند که می‌توانست کوه‌ها را جابه‌جا کند و دریاها را پر کند.

پس چه کسی ارگ سلسله هو را ساخت؟ هو نگوین ترونگ، کسی که جمله معروف بالا را گفت، بود.

او پسر ارشد هو کوی لی (۱۳۳۶-۱۴۰۷) بود، سال تولد و مرگ او هنوز مشخص نیست. برادر کوچکترش هو هان تونگ پادشاه شد و او نخست وزیر چپ بود. او دانشمندی با استعدادهای علمی و فنی فراوان بود. هنگامی که مهاجمان مینگ حمله کردند، پدر، برادر کوچکتر، برادرزاده و پدربزرگش همگی اسیر و به ین کین (پکن امروزی) برده شدند. هو کوی لی و هو هان تونگ به جرم "خیانت" به اعدام محکوم شدند، در حالی که پدربزرگ و برادرزاده‌اش به دلیل "استعداد" عفو شدند. سپس آنها مجبور شدند برای نشان دادن استعدادهای خود به مقامات دولتی تبدیل شوند، به دربار مینگ خدمت کنند و به "آ خان" (معاون وزیر - مانند معاون وزیر) ارتقا یافتند. کتاب‌ها ثبت کرده‌اند که او استعداد ساخت اسلحه‌های جادویی را داشت که می‌توانست خسارات زیادی به بار آورد.

کاش آنقدر وفادار بود که بمیرد! اما آن ماجرا مربوط به مدت‌ها پیش بود و امروز ما نگاهی مداراجویانه به او داریم. به خصوص به این دلیل که حدود سال ۱۴۳۸، او کتاب «نام اونگ مونگ لوک» (ثبت رویای پیرمردی از جنوب) را به پایان رساند. این کتاب شامل ۳۱ فصل است که ۲۸ فصل از آن باقی مانده و در چین تجدید چاپ شده است.

اینها یادداشت‌هایی مثل دفتر خاطرات، خاطراتی درباره برخی داستان‌ها، تاریخ، فرهنگ... ویتنام هستند، که او بالاخره اهل آنجاست: "نام اونگ" اما حالا که به آن فکر می‌کنم، او فقط یک خیال‌پرداز است.

ارگ سلسله هو به عنوان میراث فرهنگی جهانی شناخته می‌شود.

او در توضیح کلمه «رویا» در مقدمه کتاب گفت: نام کتاب «رویا» است، معنی آن چیست؟ من پاسخ دادم: «شخصیت‌های کتاب در گذشته بسیار ثروتمند بودند، اما چون زندگی تغییر می‌کند، تقریباً هیچ اثری از آنها باقی نمانده است، بنابراین فقط من داستان را می‌دانم و آن را تعریف می‌کنم، آن چیست که رویا نیست؟ آیا آقایان بزرگ می‌فهمند؟» در مورد دو کلمه «نام اونگ» که نام کوچک من است (عنوان - ۱۴۳۸).



بنابراین، نام اونگ مونگ لوک ارزش تاریخی و ادبی ارزشمندی دارد.

* * *

داستان تران نگ تونگ (۱۳۲۲-۱۳۹۵) خاطره‌ای از یک پادشاه خردمند از سلسله تران است، «فردی وفادار و صادق که با دقت به پادشاه و پدرش خدمت می‌کرد. او در تعاملات خود با مردم نه خیلی نزدیک بود و نه خیلی دور، و در امور دولتی، نه زیاد انتقاد می‌کرد و نه زیاد ستایش. وقتی مین وونگ (تران مین تونگ - پدر) درگذشت، سه سال بدون اینکه حتی یک قطره اشک چشمانش خشک شود، سوگواری کرد. در طول دوره سوگواری، لباس‌های ابریشمی رنگارنگ نخرید؛ نیازی به خوردن غذای خوشمزه نداشت.» پس از به تخت نشستن، او «هرج و مرج را به نظم تبدیل کرد، از قوانین قدیمی پیروی کرد، به روشنی پاداش و مجازات کرد و افراد پرهیزکار را به کار گرفت...» هو نگوین ترونگ داستان را با تعجب به پایان رساند: «آیا در میان پادشاهان این سرزمین چنین شخص خوبی وجود دارد؟» سوابق مربوط به تران نهان تونگ، درباره چو آن «نگان تروک» (سنگدل، درستکار)... همگی ارزشمند و جالب هستند. اما شاید جالب‌ترین داستان، داستان «Y thien dung tam» (دکتری با قلبی مهربان) باشد.

«پدربزرگ مادری جد من فام کونگ بود که نام کوچکش بان بود و از نوادگان یک خانواده‌ی پزشکی بود. او توسط تران آنه تونگ به عنوان پزشک سلطنتی منصوب شده بود. او اغلب تمام پول خود را صرف تهیه‌ی داروهای خوب و برنج می‌کرد. او به هر فرد یتیم و بدبختی که بیمار بود اجازه می‌داد در خانه‌اش بماند تا غذا تهیه کند و آنها را درمان کند، حتی اگر غرق در خون بودند. او منزجر نمی‌شد. ناگهان، چندین سال قحطی شد و بیماری‌های همه‌گیر شیوع یافت، بنابراین او خانه‌هایی برای زندگی فقرا ساخت. به لطف این، تعداد افراد گرسنه و بیماری که نجات یافتند به بیش از هزار نفر رسید. نام او در آن زمان مورد احترام بود. روزی، کسی در خانه‌اش را زد و با اصرار از او دعوت کرد و گفت: «زنی در خانه است که ناگهان شروع به خونریزی شدید کرد و رنگش پرید.» پس از شنیدن این حرف، او با عجله آنجا را ترک کرد. به محض اینکه از در بیرون رفت، با کسی که از طرف پادشاه فرستاده شده بود، ملاقات کرد که گفت: «یک خانم نجیب در کاخ است که از مالاریا رنج می‌برد. پادشاه شما را احضار کرده است تا او را ببینید. او پاسخ داد: «آن بیماری فوری نیست. همین الان کسی هست که فقط یک لحظه دیگر زنده است، بگذارید اول او را نجات دهم، به زودی به قصر می‌روم.» پیک با عصبانیت گفت: «به عنوان یک رعیت، چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم؟ شما می‌خواهید جان آن شخص را نجات دهید اما نه جان خودتان را؟» پیرمرد پاسخ داد: «من واقعاً گناهکارم اما نمی‌دانم چه کار دیگری باید انجام دهم! اگر او را نجات ندهم، او در یک لحظه خواهد مرد، به چه چیزی می‌توانم امیدوار باشم؟» زندگی این بنده فروتن به اعلیحضرت بستگی دارد، که من نمیرم و همه گناهان دیگر را خواهم پذیرفت.» سپس، او برای درمان مرد دیگر رفت و در واقع مرد زنده ماند. بلافاصله پس از آن، او به دیدن پادشاه رفت. پادشاه او را توبیخ کرد و او کلاه خود را برداشت تا عذرخواهی کند و احساسات واقعی خود را آشکار کند. پادشاه خوشحال شد و گفت: «شما واقعاً پزشک خوبی هستید، نه تنها در حرفه خود ماهر هستید، بلکه در نجات مردم نیز مهربان هستید، واقعاً شایسته انتظارات من هستید.» بعدها، دو یا سه نفر از نوادگان او پزشکان خوبی شدند و مناصب مقامات درجه چهار و پنج را به دست گرفتند و همه او را به خاطر از دست ندادن شغل خانوادگی‌اش تحسین می‌کردند.

اخلاق پزشکی آقای فام، که بعدها توئه تین، لان اونگ آن را به ارث برد و درخشان‌تر کرد، در زمان ما فام نگوک تاچ، تون دت تونگ... همه آن مثال‌ها باعث می‌شود که ما امروز به اخلاق پزشکی فکر کنیم و آرزو کنیم که شایسته اسلاف خود باشیم.

- ترجمه شده توسط نگوین دوک ون و توآن نگی. لی - شعر و ادبیات تران، جلد ۳. انتشارات علوم اجتماعی، ۱۹۷۸.

مای کوک لیِن



نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه
خرمالوهای خشک‌شده در باد - شیرینی پاییز
یک «کافی شاپ مخصوص ثروتمندان» در کوچه‌ای در هانوی، هر فنجان قهوه را ۷۵۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی می‌فروشد.
موک چائو در فصل خرمالوهای رسیده، هر کسی که می‌آید مبهوت می‌شود

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

تای نین سونگ

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول