Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

خاطرات مادر (درس ۵):

(Baothanhhoa.vn) - وقتی این سطور را می‌نویسیم، از میان بیش از ۴۵۰۰ مادر در تان هوآ، تنها ۴۴ مادر قهرمان ویتنامی (VNAH) هنوز زنده هستند. با این حال، تعداد بسیار کمی از مادران هنوز زنده هستند - خاطرات زندگی آنها تا حدودی هنوز و تا حدودی از بین رفته است. اما در اعماق ذهن مادران، همیشه تصاویر شوهران و فرزندانشان وجود دارد که خود را به شکل کوه‌ها و رودخانه‌ها، کشور، تبدیل کرده‌اند. ما داستان‌ها را ثبت می‌کنیم، گاهی اوقات فقط خاطرات آرام، از داستان‌ها، از چشم‌ها و از سکوت، به عنوان ادای احترام به مادران و به عنوان عودی برای کسانی که برای همیشه از دنیا رفته‌اند، وصله پینه شده و گرامی داشته می‌شوند.

Báo Thanh HóaBáo Thanh Hóa17/07/2025

در نیمه راه تپه آفتابی، در خانه‌ای کوچک و چوبی، پیرزنی با اندامی لاغر و نگاهی دوردست زندگی می‌کرد. نگاهش تمام احساسات، عمق و استواری زندگی‌ای را که سختی‌های بسیاری را پشت سر گذاشته بود، در خود داشت.

خاطرات مادر (درس ۵): وقتی مردم می‌پرسند «اهل دشت هستی یا کوهستان؟»، من جواب می‌دهم، من اهل کوهستان هستم!

مادر ونا بوی تی لونگ و عروسش.

مادر بعدی در داستانی که می‌خواهیم تعریف کنیم، مادر قهرمان ویتنامی، بویی تی لونگ، است. خوشبختانه، وقتی او را ملاقات می‌کنیم، هنوز کاملاً هوشیار و چابک است. خاطرات، نوستالژی آمیخته با غرور هنوز در داستان‌های او حفظ شده است، گاهی طنزآمیز، گاهی نوستالژیک و تأثرانگیز.

مادر قهرمان، بویی تی لونگ، در سال ۱۹۳۲ از قوم موونگ متولد شد. بویی تی لونگ، دختر جوان، در بحبوحه جنگ بزرگ شد، زمانی که دشمن از راه رسید، از مشکلات و سختی‌ها نهراسید و با شور و شوق به نیروهای چریکی پیوست، جنگید و در نبرد برای محافظت از منطقه خدمت کرد.

پس از اتحاد مجدد کشور، مادرم به عنوان رئیس اتحادیه زنان کمون و دبیر کمیته حزب کمون به کار خود در آن منطقه ادامه داد. هنگامی که بازنشسته شد، همچنان در انجمن‌ها و سازمان‌های محلی مشارکت داشت. او همیشه نقش نمونه و پیشگام یک عضو حزب را حفظ می‌کرد؛ قاطعانه کمیته حزب، دولت و مردم را برای انجام وظایفشان رهبری و هدایت می‌کرد؛ مردم را به طور فعال برای مشارکت در حفاظت از جنگل‌ها، توسعه اقتصادی ، حفظ فرهنگ ملت و توسعه روستاها و کمون‌ها بسیج می‌کرد. مادرم الگویی برای زندگی «خوب بودن در امور عمومی و مراقبت از امور خانواده» است.

همچنین شخصی بود که آهنگی درباره یک مادر ساخته بود - زنی که در اسارت سربازان آمریکایی در کوه نوا شرکت داشت و برنج برای تغذیه سربازان حمل می‌کرد: "خانم لانگ از بای بو، فونگ نگی، برنجی برای خوردن نداشت اما برنج برای تغذیه سربازان حمل می‌کرد."

آقای کواچ ون سون، پسر سوم مادرم، گفت: «مادرم فعال و پیشقدم بود و همکاران و اهالی روستا او را دوست داشتند. در تاریخ کمیته حزب کمون، تصویر و سهم مادرم در دوران دبیری کمیته حزب کمون وجود دارد. همچنین آهنگی در مورد مادرم وجود دارد - زنی که در اسارت سربازان آمریکایی در کوه نوا شرکت داشت و برنج برای تغذیه سربازان حمل می‌کرد: «خانم لانگ از بای بو، فونگ نگی، برنجی برای خوردن نداشت اما برنج برای تغذیه سربازان حمل می‌کرد.» وقتی جوان بودیم، گواهینامه‌های شایستگی و مدال‌های زیادی از مادرم دیدیم. او خودش قهرمانانه جنگید و کمک کرد. تا به امروز، او افتخار ۷۰ سالگی در حزب را داشته است.»

سرنوشت مادر این بود که با سرباز عمو هو باشد که در دو جنگ مقاومت علیه فرانسه و آمریکا شجاعانه جنگید - آقای کواچ ون کین. آنها در حین انجام وظیفه در نام دین (استان قبل از ادغام) با هم آشنا شدند، سپس با هم بر جنگ غلبه کردند، سوسیالیسم را در شمال بنا نهادند تا اینکه کشور در صلح و بازسازی قرار گرفت. آنها 6 پسر داشتند. او هم مشتاق مشارکت بود و هم به پشتوانه محکمی برای او تبدیل شد تا در جنگ برای محافظت از سرزمین پدری احساس امنیت کند و ماموریت خود را هنگام کار در کمیته حزب منطقه نهو شوان (که بعداً به دو منطقه نهو تان و نهو شوان تقسیم شد) به طور عالی به پایان رساند. برای مادر لانگ، این یک شادی ساده مانند هر زن دیگری بود.

بویی تی لونگ، مادر VNAH، ضمن دست دادن و احوالپرسی به ما گفت: «آن سال که به هانوی رفتم، وقتی مردم پرسیدند «اهل دشت هستی یا کوهستان؟»، پاسخ دادم «اهل کوهستان هستم.» این سفری بود که مادرم برای شرکت در برنامه «دیدار با نمایندگان مادران قهرمان ویتنامی در سراسر کشور در سال ۲۰۲۰» از کمون مائو لام (که در آن زمان هنوز بخشی از منطقه نهو تان بود) خارج شد.

مادر در ادامه‌ی ماجرا گفت: «من دختر ندارم، فقط ۶ پسر دارم. ۲ تا از آنها فوت کرده‌اند. یکی از مرز محافظت می‌کند و دیگری در یک جزیره است.» در این لحظه، او ایستاد و به گوشه‌ی خانه که عکس‌ها و یادگاری‌های فرزندان عزیزش در آن نگهداری می‌شود، نگاه کرد.

من دختر ندارم، فقط ۶ پسر دارم. ۲ تا از آنها فوت کرده‌اند. یکی از آنها از مرز محافظت می‌کند و دیگری در یک جزیره است.

در سال ۱۹۸۲، پسر دوم مادرش، کواچ ون مین (متولد ۱۹۶۳)، در سن ۱۸ سالگی به ارتش پیوست و بدون معشوق و بدون اینکه هرگز روستای خود را تا این حد دور ترک کرده باشد، به میدان جنگ کامبوج پیوست. این مرد جوان با آرزوی حفظ سنت میهن‌پرستانه خانواده‌اش راهی این کشور شد. با این حال، در طول جنگ شدید مرزی جنوب غربی، در اکتبر ۱۹۸۵، او هرگز نتوانست به آغوش مادرش بازگردد.

روزی که مادر لانگ این خبر بد را دریافت کرد، در کمون مشغول به کار بود، اما غم و اندوه خود را فرو خورد تا برای دریافت گواهی فوت پسرش به خانه برگردد.

در ادامه داستان مادر لانگ، پسر سومش - کواچ ون سون - گفت: «مین قدبلند و مهربان است، پدر و مادر و خواهر و برادرهایش را خیلی دوست دارد. وقتی خانواده فقیر بودند، او مدرسه را ترک کرد تا من به مدرسه بروم. وقتی به ارتش پیوست، نامه‌ای به خانه فرستاد تا حال همه را بپرسد و فراموش نکرد که به والدینش بگوید که من را به رفتن به مدرسه تشویق کنند.»

خاطرات مادر (درس ۵): وقتی مردم می‌پرسند «اهل دشت هستی یا کوهستان؟»، من جواب می‌دهم، من اهل کوهستان هستم!

«او نامه‌های زیادی به خانه فرستاد اما خانواده‌اش نتوانستند آنها را نگه دارند. چه حیف! یک بار، او گفت که برای تحصیل فرستاده شده است، دوره آموزشی ۶ ماه بود، وقتی فارغ‌التحصیل شد به ستوان دومی ارتقا یافت و فرمانده دسته شد. وقتی نامه را نوشت، ۳ ماه درس خوانده بود و قول داده بود که برای رسیدن به اهداف، آرمان‌ها و آرزوهای والدینش تلاش کند. در نامه دیگری، به والدینش قول داده بود که وقتی ارتش را ترک کرد، برای ازدواج با مادرش و به دنیا آوردن عروسش برگردد، اما سپس با رفقا و آرمان‌هایش در گورستان شهدای هون کوان (بین فوک، اکنون استان دونگ نای) ماند. وقتی او را پیدا کردیم، خانواده‌ام ۳ بار به دیدارش آمدند.» - آقای سون به یاد می‌آورد.

زمان به تدریج درد را تسکین داد، مادر لانگ بی سر و صدا سخت کار می کرد تا از فرزندانش مراقبت کند. اما یک صبح بهاری در سال ۱۹۹۶، در بحبوحه دوران صلح، مادر لانگ خبر دریافت کرد که فرزند چهارمش هنگام شرکت در ساخت و ساز و حفاظت از جزیره «می» جان خود را از دست داده است.

این بار، مادر نه گریه کرد و نه صدایی از خودش درآورد. چشمانش مثل سنگ شده بود. سینه‌اش تنگ شده بود، ضربان قلبش انگار کسی آن را می‌فشرد. مادر پیر در حیاط بی‌حرکت ایستاده بود، کوه‌ها و جنگل‌های وسیع ناگهان به لرزه افتادند. مادر بی‌حس سرش را پایین انداخت، اما به خودش یادآوری کرد که قوی باشد تا تکیه‌گاه عروسش باشد که قرار بود در روز حبسش خبر مرگ شوهرش را بشنود.

مادر پیر ساکت در حیاط ایستاده بود، کوه‌ها و جنگل‌های وسیع ناگهان به خود لرزیدند. مادر بی‌حس سرش را پایین انداخت اما به خودش یادآوری کرد که قوی باشد تا تکیه‌گاهی برای عروسش باشد که قرار بود در روز حبسش خبر مرگ شوهرش را بشنود.

خانم نگوین تی دین - همسر آقای کواچ ون کوانگ - بغض گلویش را گرفت و گفت: «نمی‌توانم آن زمان را فراموش کنم. من و او در سال ۱۹۹۲ ازدواج کردیم، آن زمان صاحب اولین پسرمان شدیم. وقتی او برای انجام وظیفه به جزیره من رفت، من فرزند دوممان را باردار بودم. بیش از یک هفته قبل از دریافت اطلاعیه فوتش، نامه‌ای از او دریافت کردم که به من دستور داده بود برای شکستن هیزم یا چیدن موز به جنگل نروم و منتظر باشم تا او برگردد و هیزم بیاورد... اما بعد... در آن زمان، فقط می‌خواستم از او پیروی کنم. اما با فکر کردن به فرزندان و مادرم، باید سعی می‌کردم بر این موضوع غلبه کنم. در حال حاضر، او را برگردانده‌اند تا در گورستان شهدای کمون دفن شود.»

خاطرات مادر (درس ۵): وقتی مردم می‌پرسند «اهل دشت هستی یا کوهستان؟»، من جواب می‌دهم، من اهل کوهستان هستم!

با شنیدن این حرف، ناگهان نگاه مادر لانگ به او افتاد. دستان لاغر و لرزانش به آرامی پاکت قدیمی و لکه‌دار را لمس کردند. سپس به آرامی پیراهن ارتشی رنگ و رو رفته را در آغوش گرفت، گویی به دنبال تصویر خون می‌گشت. انگشتان چروکیده‌اش هر نخ، هر تای گذشته را دنبال می‌کردند. هر بار که یادگاری را لمس می‌کرد، قلبش زمانی را که منتظر نامه بود، در انتظار روزی که فرزندش به آغوشش بازگردد، زنده می‌کرد. مادر لانگ لبخندی زد و به آرامی گفت: «تو به خاطر کشور رفتی. من درد می‌کشم، اما بسیار افتخار می‌کنم.»

تو برای کشورت تلاش می‌کنی. من آسیب دیدم، اما خیلی افتخار می‌کنم.

در سال ۲۰۱۵، دولت به مادر لانگ عنوان مادر قهرمان ویتنامی را اعطا کرد، که قدردانی شایسته‌ای برای فداکاری‌های خاموش اما شریف اوست.

توی لین

درس ۶:

منبع: https://baothanhhoa.vn/ky-uc-cua-me-bai-5-khi-moi-nguoi-hoi-ba-mien-xuoi-hay-mien-nguoc-toi-dap-toi-nguoc-nhe-254716.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند
بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین
مزارع پلکانی فوق‌العاده زیبا در دره لوک هون

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

نگاهی به سفر ارتباط فرهنگی - جشنواره جهانی فرهنگ در هانوی ۲۰۲۵

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول