از دو نمک بعدی وقتی زمین میخوری، من بلندت میکنم ، به راحتی میتوان دید که وو تان وین علاقهی خاصی به موضوع عشق و خانواده دارد. با ... درد دل کردن تری توک - زدنیوز ، این کارگردان گفت که این موضوعی است که او از اولین گامهایش در صنعت فیلمسازی همیشه میخواسته روی آن کار کند. به گفته او، این موضوع آنقدر شدید است که میتوان آن را یک آرزو نامید.
پدر گفت: «من هنوز هم آرزو دارم داستانهایی درباره عشق و خانواده تعریف کنم. زیبایی پشت این داستان را میبینم و میخواهم آن را تا حد امکان به مخاطبان بیشتری منتقل کنم.» وقتی زمین خوردی بلندت میکنم اشتراک گذاری.
تصویر خانوادگی رنگارنگ
فیلم وو تان وین حول محور دو شخصیت اصلی، تونگ و لوک، یتیمان که زیر یک سقف بزرگ شدهاند اما شخصیتها و سبک زندگی متضادی دارند، میچرخد.
های تونگ بالغ و بزرگ شده است. او سعی میکند از برادر کوچکترش محافظت کند و معتقد است که میداند چه چیزی برای او بهتر است. برعکس، لوک، کوچکترین برادر، زندگی وابستهای دارد، او در ۲۷ سالگی هنوز ولگرد و بدون شغل ثابت است. لوک تحت کنترل خواهر بزرگترش، احساس خفگی زیادی میکند.
او سالهای زیادی را تحمل کرد، تا اینکه با های آو، دختر جوانی که زندگی آزاد و راحتی داشت، آشنا شد. عشق "توله سگی" لوک به های آو با مخالفت شدید تونگ مواجه شد. با این حال، هر چه او بیشتر سعی در مداخله میکرد، احساسات خواهرانه آنها بیشتر از هم دور میشد.
با موضوع روانشناسی، خانواده، وقتی زمین خوردی بلندت میکنم فیلمنامهای بنویسید که به طور کلی کاملاً مناسب باشد. داستان عاشقانه وقتی با زبانی آشنا، ساده و صمیمانه روایت شود، به راحتی در مخاطب ایجاد لرزش میکند.
وو تان وین میداند چگونه بین تراژدی اشکآور و لحظات گرم و شاد تعادل برقرار کند و مخاطب را به سفری با لایههای احساسی فراوان هدایت کند. لنز کارگردان، دیدگاههای هر دو طرف را در اختیار مخاطب قرار میدهد و به آنها اجازه میدهد قبل از هرگونه قضاوتی، خود را در موقعیت شخصیت احساس کنند و قرار دهند.
هم تونگ و هم لوک افراد آسیبپذیر هستند که بدون گرمی و محبت والدینشان بزرگ شدهاند. تفاوت در شخصیتها و دیدگاههای آنها به زندگی، اختلاف بین دو خواهر را تشدید کرد.
در مورد تونگ، او ناخودآگاه میخواست جای والدینش را در محافظت از برادر کوچکترش بگیرد، تا جایی که بیش از حد از او محافظت میکرد. این نگرانی به تحمیل تبدیل شد و محبت خانوادگی را به زنجیری تبدیل کرد که برادر کوچکترش را مطیع خود نگه میداشت. تونگ خود را زنی میدانست که توسط آسمان مجازات شده است، باید تمام مسئولیت را به عهده بگیرد، سعی کند از همه چیز مراقبت کند اما هرگز درک نشود.

در مورد لوک، او با «پسر ناخوانای تونگ» مقایسه میشد. در واقع، او خواهر بزرگترش را خیلی دوست داشت اما در عین حال از نگرانی بیش از حد او نیز میترسید. طبق اعتراف شخصیت به دوست دخترش، چون تونگ او را بیش از حد «مجبور» میکرد، لوک ذهنیتی سرکش پیدا کرد.
تراژدی زندگی دو نفر زیر یک سقف اما نیافتن صدای مشترک، سوالات نگرانکننده زیادی را در مورد عشق خانوادگی و روابط خونی مطرح میکند. این نشان دهنده تعارضی است که هر خانوادهای میتواند با آن مواجه شود، زمانی که عشق نابجا، به شیوهای نادرست ابراز میشود و ناگهان به محرک اختلافات خانوادگی تبدیل میشود.
این دیدگاه عمیقاً توسط وو تان وین بررسی شده و از طریق داستان پارادوکس عشق خانوادگی، همدلی را در مخاطب به طور طبیعی برمیانگیزد. کارگردان سعی نمیکند عشق خانوادگی را موعظه یا ستایش کند. در عوض، او به مخاطب اجازه میدهد تا پیام خود را از طریق هر عمل و انتخاب شخصیت دریافت کند.
البته، اگر فقط رابطهی بین تونگ و لوک را در نظر بگیریم، تصویر خانواده کامل نخواهد بود. وو تان وین با دقت قطعات کوچک زیادی را در داستان گنجانده است که نشان دهندهی قصد او در ساختن داستانی چند بعدیتر است. مشکل پدر وقتی زمین خوردی بلندت میکنم مشکل این است که چگونه میتوان نقشی معقول برای هر شخصیت در نظر گرفت، نقشی که به روشن شدن تراژدی خانوادگی کمک کند و پیام خانوادگی که او میخواهد منتقل کند را برجسته سازد.
وو تان وین تصمیم گرفت داستان گذشته را آغاز کند، جایی که خاطرات کودکی عمیقاً در ذهن دو خواهر نقش بسته است، جایی که تونگ مراقبت و نصیحت والدینش را در خود جای داده و آن را با خود به بزرگسالی برده است.
کندوکاو در خاطرات گذشته، پسزمینهای قانعکننده برای شخصیت ایجاد میکند. بینندگان میفهمند که چرا تونگ دوست دارد تا این حد از برادر کوچکترش محافظت و او را کنترل کند. سپس، رفتار بیش از حد خواهر دوم تا حدودی باعث ایجاد حس همدردی میشود.
تونگ کاملاً نفرتانگیز نیست، او نیز نگرانیها، دغدغهها و زخمهایی دارد که باید التیام یابند. مخاطب میبیند که از کودکی به خواهر بزرگتر آموخته شده که دوست داشتن و محافظت از خواهر یا برادر کوچکترش یک مسئولیت است، کاری که او باید تا آخر عمر به نمایندگی از والدینش انجام دهد.

پارادوکس عشق
برخلاف تصویر گذشته، تصویر زندگی کنونی برشهای بسیاری از پیچیدگی جامعه را ارائه میدهد، جایی که محبت خانوادگی مورد آزمایش قرار میگیرد و گاهی تا آستانه فروپاشی پیش میرود.
زندگی لوک وقتی با های او آشنا شد تغییر کرد. این شخصیت سفری احساسی را برای یافتن دوباره خود و یافتن شور و اشتیاقی که سالها تحت کنترل او پنهان کرده بود، طی کرد. از آشنایی با صنعت تتو گرفته تا ورزشهای ماجراجویانه، ظهور دوستان جدید، زندگی لوک را به رنگهای مختلفی درآورد که قبلاً هرگز به آنها فکر نکرده بود.
کارگردان با مهارت تمام جزئیات کوچک را برای نشان دادن تغییر در قوس احساسی شخصیت به کار گرفته و همزمان کشمکش را به اوج خود نزدیکتر کرده است. روند تمایل لوک به "بیرون آمدن از پیله" به کاتالیزور مهمی در شکلگیری مسیر شغلی و بلوغ شخصیت تبدیل شد و همچنین چیزی بود که باعث انفجار کشمکش خانوادگی شد. لوک از رویارویی با خواهرش نمیترسید و راهی برای فرار از "قفس" به نام عشقی که سالها او را کنترل میکرد، پیدا کرد.
اگرچه خط داستانی در این زمان هنوز بخشهای شکستهای دارد، واقعاً روان نیست، مخصوصاً وقتی که وو تان وین عادت دارد از جزئیات به سبک ملودرام که کمی واضح هستند استفاده کند، وقتی زمین خوردی بلندت میکنم هنوز هم به لطف داستانسرایی صادقانهاش، با دیدگاههای عمیق در مورد مضامین خانوادگی آشنا، امتیاز کسب میکند.

هیچکس کاملاً سزاوار سرزنش یا ترحم نیست، هم لوک و هم تونگ باید یاد بگیرند که بزرگ شوند و احساسات خود را به درستی ابراز کنند. در آن زمان، عشق خانوادگی صرفاً مراقبت و کمک نیست، بلکه درک و احترام به یکدیگر نیز هست. تونگ باید اشتباهات، شکستها و لغزشهایش را بپذیرد. و برعکس، لوک نیز باید خودش را بپذیرد و ارزش واقعی خود را پیدا کند، وقتی که مستقل زندگی میکند، بدون اینکه خواهر بزرگترش برای کمک به او دست یاری دراز کند.
این تصادف، اگرچه هنوز صحنهسازی شده بود، اما تا حدودی نیات پنهان وو تان وین را نشان میداد. تونگ همیشه آرزو میکرد که برادر کوچکترش بیرون نرود و خوشگذرانی نکند، بلکه خوب رفتار کند و هر کاری که دوست دارد انجام دهد. این واقعیت که لوک دیگر نمیتوانست بیرون برود، به نوعی به معنای از دست دادن آزادیاش بود، اما نمیتوانست او را خوشحال کند. تنها در آن زمان بود که تونگ متوجه شد که اهمیت دادن، یک محدودیت نیست.
صحنهای که خواهر بزرگتر پشت در، با درماندگی به اشتباه خود در مورد مراقبت بیش از حد از خواهر یا برادر کوچکترش اعتراف میکرد، به راحتی اشک بسیاری از بینندگان را درآورد. تونگ فقط میدانست که چگونه به هر قیمتی از خواهر یا برادر کوچکترش مراقبت کند، نه از والدین مرحومش، اما شاید در تمام آن سالها، هرگز از او نپرسیده بود که او چه احساسی دارد، چگونه این احساس را پذیرفته است.
آن درگیری، چاقویی است که باعث جاری شدن خون بین دو شخصیت میشود. با این حال، این حادثه همچنین زمانی است که تراژدی حل میشود و زخمها فرصتی برای التیام پیدا میکنند.
وقتی زمین خوردی بلندت میکنم را میتوان گواهی بر تأثیر داستانهای آشنا و ساده دانست. موضوع جدید نیست، اما با کشفیات و روایت صادقانهی وو تان وین، اگرچه گاهی ناشیانه است، اما همچنان به راحتی همدلی مخاطب را جلب میکند.
در روزهای اخیر، او به خاطر پیشرفت مهارتش در مقایسه با اولین پروژه سینماییاش، مورد تحسین کارشناسان قرار گرفته است. این کارگردان گفت که این نتیجه گوش دادن دقیق به نظرات و پیشنهادات مخاطبان با روحیهای پذیرا و تفکر خواستن «تا آخر با سینما پیش رفتن» است.

منبع: https://baoquangninh.vn/nghich-ly-phim-co-le-khanh-quoc-truong-3380114.html
نظر (0)