Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

عشق پدر

Việt NamViệt Nam11/02/2025


روزی که ازدواج کردم، باران شدیدی می‌بارید. وقتی پدرم مرا به خانه شوهرم فرستاد، چیزی نگفت و فقط گریه کرد. اشک‌هایش با قطرات باران قاطی شد و فرو ریخت. من قبلاً هرگز گریه پدرم را ندیده بودم. گریه‌اش قلبم را به درد آورد. مردم می‌گویند مردها به راحتی گریه نمی‌کنند، چون همیشه قوی هستند و می‌دانند چگونه احساسات خود را کنترل کنند. وقتی گریه فوران می‌کند، جریان احساسات باید بسیار زیاد باشد، باید بسیار سنگین باشد! دست پدرم را محکم گرفتم و به او اطمینان دادم: نگران نباش، حالم خوب است، سپس با عجله سوار ماشین عروسی شدم و پدرم را در سرمای شدید زمستان، تلوتلوخوران و لاغر رها کردم.

ماشین عروسی به آرامی غلتید، انگار که به گذشته برمی‌گشت. بیش از ۲۰ سال پیش بود، زمانی که هنوز کودکی بودم که در آغوش پدر و مادرم محافظت می‌شد. یادم می‌آید، هر بار که برادر یا خواهر بزرگترم مرا اذیت می‌کرد، به خانه می‌دویدم تا به پدرم بگویم، سپس در آغوشش اشک می‌ریختم. دلیلش هر چه که بود، حتی اگر اشتباه می‌کردم، برادر و خواهر بزرگترم باز هم سرزنش می‌شدند. پدرم توضیح داد که من هنوز کوچک هستم، چیزی نمی‌دانم. در آن زمان‌ها، پدرم همیشه به چیزی فکر می‌کرد تا مرا از عصبانیت من باز دارد. گاهی اوقات یک هواپیمای کاغذی تا می‌کرد. گاهی اوقات یک بوفالوی سفالی قالب می‌زد، یا به عبارت ساده‌تر، یک اسم خنده‌دار برای من پیدا می‌کرد تا مرا متقاعد کند: جک فروت من، خوب باش/ببر من بهترین است...

دوران کودکی من در مراقبت و عشق پدرم به این شکل گذشت. به یاد دارم که در روز ماه کامل در جشنواره نیمه پاییز، پدرم اغلب برای ما فانوس‌های ستاره‌ای درست می‌کرد. من همیشه با پدرم می‌گشتم و بامبو را می‌شکافتم، فانوس می‌ساختم و از تماشای چسباندن هر گلبرگ ستاره‌ای توسط او لذت می‌بردم. پدرم همچنین از کاغذ سبز و قرمز، شکل‌های زیبایی از گل، مرغ، اردک و... می‌برید. فانوس ستاره‌ای من همیشه در شب ماه کامل آگوست زیباترین، درخشان‌ترین و برجسته‌ترین بود و حسادت بسیاری از کودکان همسایه را برمی‌انگیزد.

یادم می‌آید هر دو روز یکبار سال نو قمری، پدرم مرا با دوچرخه‌ی زهوار در رفته‌اش به تک تک خانه‌ها می‌برد تا سال نو را به آنها تبریک بگوید. خواهر و برادرهایم می‌خواستند با او بروند، اما پدرم گفت که آنها خیلی کوچک هستند که بتوانند خودشان به تنهایی بیرون بروند. بعد پدرم موهایم را نوازش کرد، مرا بلند کرد و با دوچرخه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر رفت. نمی‌دانم چه چیزی باعث شد که من اینقدر هیجان‌زده باشم که برای سال نو با پدرم بیرون بروم؟

یادم می‌آید روزی که برادر و خواهرم به مدرسه رفتند، کسی را نداشتم که با او بازی کنم، بنابراین گریه کردم و خواستم به مدرسه بروم. پدرم سرم را نوازش کرد تا آرامم کند، سپس دفترچه و خودکارم را بیرون آورد تا به من درس بدهد. دستم را گرفت و هر حرکت قلم را با اولین درس‌ها شکل داد: O مثل تخم مرغ گرد است/ O کلاه دارد/ O ریش اضافه می‌کند... پدرم گفت، دستخط منعکس کننده شخصیت یک فرد است. دستخط مثل زندگی است. وقتی بزرگ شدی، این را خواهی فهمید. حالا، فقط با پشتکار تمرین کن، مرتب و با دقت بنویس. اولین درس‌هایی که پدرم به من آموخت، به آرامی در روحم نفوذ کرد.

موهای پدر حالا خاکستری شده است. هر بار که به ملاقاتش می‌روم، بچه‌هایم به او می‌چسبند و نمی‌خواهند آنجا را ترک کنند. هنوز همان نازپروردگی قدیمی برقرار است. پدر می‌تواند تمام روز را به عنوان بیمار برای معاینه ما بگذراند، آن وقت آماده خواهد بود که بگذارد بچه‌ها از رویش نقاشی بکشند، حتی اگر جوهر روی صورتش بمالند، او هنوز لبخند می‌زند.

آن لبخند همیشه به طرز غیرمعمولی گرم است. و حالا، هر جا که می‌روم، هر کاری که می‌کنم، همیشه می‌خواهم سریع به خانه قدیمی برگردم. جایی که پدر و مادرم هنوز شب و روز منتظرند و هر قدم مرا تماشا می‌کنند. من همچنین می‌خواهم برگردم و دختر کوچک پدرم در گذشته باشم، تا عمیقاً درک کنم: در سفر به دور دنیا، هیچ کس به خوبی مادر نیست / در بار زندگی، هیچ کس به بدبختی پدر نیست.

به گفته Hoang Anh ( توین کوانگ آنلاین)

عشق پدر



منبع: https://baophutho.vn/tinh-cha-nbsp-227729.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

مزارع پلکانی فوق‌العاده زیبا در دره لوک هون
گل‌های «غنی» که هر کدام ۱ میلیون دونگ قیمت دارند، هنوز در ۲۰ اکتبر محبوب هستند.
فیلم‌های ویتنامی و سفر به اسکار
جوانان در زیباترین فصل برنج سال برای بازدید به شمال غربی می‌روند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

جوانان در زیباترین فصل برنج سال برای بازدید به شمال غربی می‌روند

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول