بعضی وقتها آرزو میکنم کاش من و همسرم قبل از عروسیمان در مورد معنی حلقههایمان صحبت میکردیم. شاید میتوانستیم کمی پول پسانداز کنیم. ما فقط حلقههایی را میخریدیم که از پس هزینهاش برمیآمدیم، اما در آن زمان قیمتش هنوز برای ما مهم بود.
تقریباً سه دهه پیش، در یک صبح خنک ماه سپتامبر در زادگاهم، دوستان و خانوادهام حلقهای تشکیل دادند. همزمان با پخش موسیقی، آنها دور یک سبد بافته شده از پوست درخت که حاوی دو حلقه بود، یکی برای او و یکی برای من، قدم میزدند.
در آن زمان، عروسی من و همسرم به دلیل شیوهی منحصر به فرد برگزاری آن، شور و هیجانی در کل روستا ایجاد کرد. من از دیدن تمام کسانی که دوستشان داشتم و برای تبرک عشقمان نزدیکتر از من ایستاده بودند، بسیار خوشحال شدم. آن لحظه واقعاً مقدس بود.
جزئیات زیادی از عروسی یادم هست، اما بعداً هر چه به ذهنم فشار آوردم، یادم نیامد کی حلقه را به انگشتش کردم.
یک شب، شوهرم حلقه را در انگشتش چرخاند، لحنش نیمه شوخی و نیمه جدی بود:
- شاید بهتر باشه یه جلسه خانوادگی داشته باشیم تا در موردش فکر کنیم عزیزم!
در ابتدا، او در تمام طول ماه عسل حلقه را به دست داشت، اما به محض اینکه به سر کار برگشت، حلقه اهمیت کمتری پیدا کرد. اگرچه ما آگاهانه سادهترین و سبکترین حلقه ممکن را انتخاب کرده بودیم، اما هنوز هم هنگام کار احساس سنگینی و ناراحتی میکرد. در واقع، ما هرگز در مورد تصمیم اینکه چه زمانی حلقه را به دست کنیم و چه زمانی آن را به دست نکنیم، بحث نکردیم، این فقط یک انتخاب عملی بود.
متوجه شدم که او برای رفتن به محل کار حلقه را از دست خود درمیآورد و دیگر به ندرت آن را میپوشید. چند ماه اول بعد از عروسی، حلقه فقط عصرها که بیرون میرفتیم و دوستانمان را میدیدیم، ظاهر میشد. اما خیلی زود، او فراموش کرد که حلقه را به دست کند، من هم فراموش کردم، بنابراین نمیتوانم او را سرزنش کنم.
حالا، آخرین باری که حلقه دستش بود را به خاطر نمیآورم و دیگر حتی این موضوع هم اذیتم نمیکند. معلوم شد که انداختن حلقه یک رسم است که به او نمیآید و من با این موضوع مشکلی ندارم.
عشق و ازدواج ما نیازی به تشریفات ندارد، آنچه ما با هم ساختهایم، خود گویای همه چیز است.
راستش را بخواهید، پدر و مادرم دیگر حلقه ازدواجشان را دست نمیکنند. پدرم بعد از اینکه برای شکستن هیزم آن را درآورد، حلقه ازدواجش را گم کرد.
بعد از این همه سال، پدر و مادرم هنوز ازدواج خوبی دارند. بعضی وقتها آرزو میکنم که کاش من و همسرم قبل از عروسیمان در مورد معنی حلقهها صحبت کرده بودیم.
اگر اینطور بود، احتمالاً میتوانستیم کمی پول پسانداز کنیم. ما فقط حلقههایی را میخریدیم که قیمتشان مناسب بود، اما در آن زمان قیمتشان برای ما قابل توجه بود.
یک جواهرفروش ناگهان به من گفت: «خانم، همیشه خوب نیست که انگشتر به دست داشته باشی.» او توضیح داد که استفادهی مداوم از انگشتر برای پوست مضر است و به من توصیه کرد که بیشتر آنها را از دستم در بیاورم.
حرفهایش خیلی خوشحالم کرد. بعضی وقتها بعد از داشتن دو بچه، بدنم تغییر میکرد و دیگر نمیتوانستم حلقه در دستم بگذارم.
من و همسرم دو بار سایز حلقههایمان را تغییر دادیم که کلی هزینه داشت، و بعد بدون اینکه کسی به ما بگوید، «گنج»مان را در کمد گذاشتیم. در چنین مواقعی، من و همسرم فقط به هم نگاه میکنیم و لبخند میزنیم.
دخترم چند ماه دیگر ازدواج میکند. داستان حلقه، تصمیمگیری را برای من آسان کرد: بگذارید بچهها خودشان بازی کنند.
در طول دههها، من و همسرم توانستهایم فراتر از آنچه جامعه از ما در مورد عروسی، حلقه ازدواج و آنچه واقعاً برای ما مفید است، انتظار دارد، عمل کنیم.
از حلقه ازدواج که بگذریم، به سراغ چیزهای مهم دیگر در یک رابطه زناشویی میرویم. مثلاً گاهی اوقات برای راحتی بیشتر در تختهای جداگانه میخوابیم یا تنها سفر میکنیم ...
فکر میکنم اگر این کشفیات زودتر و بدون اینکه مجبور باشند هزینه تحصیل را بپردازند، اتفاق بیفتد، برای عروسی فرزندانم عالی خواهد بود. اما برای خودم متاسف نیستم، چون بعضی درسها فقط با گذشت زمان به دست میآیند.
منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/bai-hoc-tu-cap-nhan-cuoi-17224120722003971.htm

![[عکس] نخست وزیر فام مین چین در پنجمین مراسم اهدای جوایز مطبوعات ملی در زمینه پیشگیری و مبارزه با فساد، اسراف و منفی گرایی شرکت کرد.](https://vphoto.vietnam.vn/thumb/1200x675/vietnam/resource/IMAGE/2025/10/31/1761881588160_dsc-8359-jpg.webp)




![[عکس] دانانگ: آب به تدریج در حال فروکش کردن است، مقامات محلی از پاکسازی سوءاستفاده میکنند](https://vphoto.vietnam.vn/thumb/1200x675/vietnam/resource/IMAGE/2025/10/31/1761897188943_ndo_tr_2-jpg.webp)



































































نظر (0)