«وقتی سرزمین پدری به آنها نیاز دارد، آنها میدانند چگونه جدا از هم زندگی کنند»
هر ساله، در سالگرد نبرد وی شوین (۱۲ ژوئیه)، خانم نگوین تی نونگ (متولد ۱۹۶۳، اهل ناحیه گیا لام، که اکنون کمون گیا لام، هانوی است) صدها کیلومتر را به گورستان ملی شهدای وی شوین (استان ها گیانگ ، که اکنون استان توین کوانگ است) سفر میکند تا به یاد شهدای قهرمان، عود بسوزاند. در میان هزاران قبر، او همیشه مدت زیادی در محل دفن شهید ترونگ کوانگ کوی (متولد ۱۹۶۲، درگذشته ۱۹۸۵، اهل استان کوانگ بین، که اکنون استان کوانگ تری است)، اولین عشقی که در تمام عمرش با خود داشت، توقف میکند.
خانم نونگ با نگاهی به خاطراتش، بغض گلویش را گرفت و گفت: «در سال ۱۹۸۴، واحد آقای کوی (گروهان ۱، گردان ۶۴، هنگ ۷۶، دپارتمان تحقیقات، ستاد کل، که اکنون دپارتمان کل ۲ است) برای آموزش به فرودگاه گیا لام ( هانوی ) آمد. خانه مادربزرگم روبروی فرودگاه بود، بنابراین ما هر روز سربازان را میدیدیم، اما در آن زمان، من به کسی توجه نمیکردم. بعداً، آقای کوی اعتراف کرد که از همان اولین باری که مرا دیده، متوجه من شده است. او گفت که من ساده و جذاب هستم، بنابراین در قلبش فقط امیدوار بود که بتواند زندگیاش را به من بسپارد.»
| خانم نونگ هنگام تعریف داستان عاشقانهاش با شهید ترونگ کوانگ کوی، بغض گلویش را گرفت. |
از همان برخوردهای کوتاه، آقای کوی ابتکار عمل را به دست گرفت تا به دختری که دوست داشت نزدیک شود. پس از تمرین، او و همتیمیهایش برای برداشت برنج برای مردم به مزارع رفتند. خانم نونگ به یاد میآورد: «وقتی از سر کار به خانه آمدم، دیدم که آستینهایش را بالا زده تا به خانوادهاش کمک کند. به محض اینکه من را دید، برای برداشتن دوچرخهاش دوید و پرسید که آیا خسته هستم. از همان حرکات کوچک نگرانی، کمکم توجه من به او جلب شد.»
در روزهای بعد، سرباز جوان از هر لحظه برای صحبت کردن استفاده میکرد، از خانوادهاش، دوران کودکیاش و رویای خانهاش میگفت. سادگی و صداقت او بود که کمکم قلب دختر هانوی را تحت تأثیر قرار داد.
قبل از اینکه واحد از فرودگاه گیا لام برای انجام ماموریت جدید خارج شود، آقای کوی از او خواستگاری کرد و او پذیرفت. خانم نونگ با خوشحالی تعریف کرد: «آن روز، او به من گفت که بسیار خوشحال است، تا زمانی که من بپذیرم، او در مسیرش راحت خواهد بود. او یک حلقه چمنی به من داد و گفت که خانوادهاش فقیر هستند، هیچ حلقه طلا یا نقرهای ندارند، فقط این حلقه جایگزینی برای وعدهای برای آینده است.»
پس از اینکه واحد کوی برای آموزش به منطقه با وی (که اکنون کمون با وی، هانوی است) منتقل شد، این دو از طریق نامههای دستنویس با هم در ارتباط بودند. هر چهار روز، او نامهای میفرستاد و داستانهایی درباره محل آموزش تعریف میکرد، از سلامتیاش میپرسید و قولش را به او یادآوری میکرد. نونگ نیز مرتباً به او پاسخ میداد و چیزهای کوچک زندگی روزمرهاش را با او در میان میگذاشت. از طریق نامههای ساده، عشق آنها در طول سالها بیشتر شد.
در مارس ۱۹۸۵، سرباز جوان ترونگ کوانگ کوی ماموریت یافت تا به جبهه وی شوین (استان ها گیانگ، که اکنون استان توین کوانگ است ) برود. قبل از عزیمت، از فرصت استفاده کرد و به دیدار دوست دخترش رفت. در یک مهمانی خانوادگی، از والدین نونگ اجازه خواست تا پس از اتمام ماموریتش با او ازدواج کند. والدین نونگ با دیدن احساسات صمیمانه بین آن دو، سر خود را به نشانه تایید تکان دادند.
روزی که او رفت، قول و نامههای دستنویس به حلقهی ارتباطی بین عقب و جلو تبدیل شدند. در هانوی، خانم نونگ یک تخت عروسی برپا کرد، پتوهای طاووسی خرید و روزها را در انتظار بازگشت او شمرد. آقای کوی در نامه گفته بود که وقتی ماموریتش تمام شود، او را به کوانگ بین (استان کوانگ تری فعلی) میبرد تا برای والدینش عود بسوزاند، سپس برای ماه عسل به ساحل نات له میروند. آنها با هم رویای یک خانهی کوچک را با خندهی کودکان پرورش دادند.
عشقی که در «کوره آهک قرن» جا ماند
با این حال، نامهها به تدریج کمتر شدند. یک ماه بدون خبر، سپس یک ماه و ۱۵ روز. تقریباً دو ماه گذشت و صندوق پستی جلوی خانه هنوز خالی بود. نونگ عصبی بود، اما به خودش اطمینان داد: «شاید او در یک مأموریت نظامی است.»
بعدازظهر یکی از روزهای دسامبر ۱۹۸۵، دختر جوان نامهای از رفقایش دریافت کرد که در آن خبر مرگ رفیق ترونگ کوانگ کوی در تپه ۷۷۲ در حین انجام وظیفه داده شده بود. خانم نونگ با بغض گفت: «با خواندن نامه، کمکم ضعیف و بیحال شدم. حتی حالا که ۴۰ سال گذشته، هنوز خیلی دلم برایش تنگ شده، چون او حتی بدون یک بوسه کامل با نامزدش رفت.»
از روزی که آقای کوی درگذشت، نگوین تی نونگ هر سرنخی را به امید یافتن محل دفن او دنبال کرده است. او گفت: «در سال ۲۰۱۶، بهطور اتفاقی به گورستان ملی شهدای وی شوین (ها گیانگ، که اکنون استان توئین کوانگ است) رفتم. وقتی پرسیدم، سرایدار کتابی از نام شهدا به من داد. به محض اینکه آن را باز کردم، نام ترونگ کوانگ کوی درست جلوی چشمانم ظاهر شد. زبانم بند آمده بود و اشک در چشمانم حلقه زده بود. بعد از سالها انتظار، بالاخره او را پیدا کردم.»
عکس ارائه شده توسط شخصیت |
چهل سال گذشته است، اما درد درونش هرگز فروکش نکرده است. هر سال در ماه جولای، او بیقرار است. در طول شبهای بیخوابی، وقتی آرام کنار مزار اجدادش مینشیند، به خودش میگوید که باید مطابق گذشتهاش زندگی کند.
«فقط امیدوارم هنوز آنقدر سلامتی داشته باشم که کارهای زیادی انجام دهم، درد و رنجم را با کسانی که از جنگ آسیب دیدهاند به اشتراک بگذارم. چون خیلی خوب میدانم جنگ چه چیزهایی از من گرفت.» چشمانش که عمیقاً با ردپای زمان مشخص شده، هنوز هم هر بار که درباره جوانیاش و یک فرد فراموشنشدنی صحبت میکند، برق میزند. هر سال، در سالگرد نبرد در ۱۲ ژوئیه، خانم نونگ ترتیب میدهد که به وی شوین برود تا مراسم یادبودی برای شهید ترونگ کوانگ کوی و رفقایش برگزار کند.
در ماه ژوئیه در مرز، ابرهای وی شوین در مقابل لوحهای سنگی که به نقاط عطف میهنپرستی تبدیل شدهاند، خجالتی به نظر میرسند. در باد خشخشکن، به وضوح یادآورهای نسل گذشته را میشنویم: جوانی، عشق و حتی جانشان به سرزمین پدری تقدیم شد. صلح به طور طبیعی به دست نمیآید، بلکه با خون سربازان، با سالها انتظار خاموش کسانی که پشت سر میمانند، مبادله میشود. در مواجهه با چنین فقدانهایی، هر قدم امروز باید با قدردانی همراه باشد. زندگی شایسته و مسئولانه، راه ادامه کارهای ناتمام است، تا فداکاریهای گذشته فراموش نشود.
مقاله و عکسها: ترن های لی
منبع: https://www.qdnd.vn/phong-su-dieu-tra/phong-su/chi-con-em-giua-thang-bay-vi-xuyen-836135






نظر (0)