Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

داربست فوفل مادربزرگ - روزنامه الکترونیکی کوانگ بین

Việt NamViệt Nam15/04/2025


(QBĐT) - بعدازظهر در روستا همیشه رنگ ملایمی به خود می‌گیرد، انگار آسمان و زمین هم می‌خواهند کمی ساکت باشند تا جای خود را به آرامش بدهند. در حیاط کوچک، داربست‌های فوفل مادربزرگم برای استقبال از نور کم‌رنگ خورشید کشیده شده‌اند و برگ‌های سبز خنک آن در نسیم ملایم تکان می‌خورند.

عطر شیرین و تند برگ‌های فوفل در هوا می‌پیچید و تصویری را می‌بافت که در آن هر برگ و هر شاخه بخشی از خاطرات خود را حمل می‌کرد. من هنوز صبح‌های زود را به یاد دارم که مادربزرگم کنار داربست فوفل می‌ایستاد، دستان پینه بسته‌اش به آرامی هر برگ را نوازش می‌کرد، و چشمان مهربانش گویی تمام قلبش را در آن رنگ سبز می‌ریخت. داربست فوفل جایی بود که او در تمام زندگی‌اش به آن وابسته بود، از زمانی که موهایش هنوز سبز بود تا زمانی که کمرش خمیده شد و موهایش رگه‌های نقره‌ای داشت. برگ‌های فوفل هنوز پر از زندگی بودند، مانند عشقی که او به خانواده‌اش، به فرزندان و نوه‌هایش و به باغ آشنا و پر از خاطراتش داشت.

هر بار که از مدرسه به خانه برمی‌گشتم، به سمتش می‌دویدم و مجذوب دستان چابکش می‌شدم که برگ‌های تازه فوفل را می‌چید. او به آرامی چند برگ را در دستم گذاشت، سپس وقتی با کنجکاوی شاخه کوچکی را برداشتم و آن را به بینی‌ام نزدیک کردم تا بو کنم، خندید. عطر فوفل کمی تند بود، اما به طرز عجیبی، به نظر می‌رسید گرمای آشنای او را در خود دارد. او یک بار گفته بود که فوفل فقط برای جویدن نیست، بلکه دارویی گرانبهاست که به درمان بیماری‌ها، خنک کردن بدن و دور کردن ارواح شیطانی کمک می‌کند. صدای او در آن زمان مانند یک لالایی ملایم، آرام و گرم بود و به تدریج در ذهنم نفوذ می‌کرد. هر کلمه، مانند بذری که آرام در حافظه‌ام کاشته می‌شود، به خاطره‌ای زیبا تبدیل شد که هنوز هم با گذشت سال‌ها آن را گرامی می‌دارم.

عکس نمایشی. منبع: اینترنت
عکس نمایشی. منبع: اینترنت

هر فصل فوفل، او با دقت برگ‌های سبز و شاداب را می‌چیند، با صبر و حوصله آنها را خشک می‌کند و سپس آنها را برای استفاده‌های بعدی در یک شیشه سرامیکی نگهداری می‌کند. او هنگام جویدن فوفل، اغلب داستان‌هایی از دوران دور تعریف می‌کند: درباره جوانی‌اش، درباره بازارهای شلوغ حومه شهر، درباره عشق اول شوهرش که با تکه‌های ساده فوفل و آرکا مرتبط است، و درباره خاطراتی که در طول سال‌ها محو شده‌اند. او گفت که فوفل فقط یک برگ نیست، بلکه احساسات، فرهنگ و روح مردم ویتنام است. در هر تکه فوفل، بسیاری از آیین‌ها و رسوم اجداد ما پیچیده شده و به نسل‌های بعدی منتقل شده است. بنابراین، داربست فوفل او فقط یک ردیف درخت در گوشه باغ نیست، بلکه مکانی برای حفظ خاطرات مقدس - بخشی فراموش‌نشدنی از روح روستا - نیز هست.

یک بار از او پرسیدم: «مادربزرگ، چرا این همه برگ فوفل می‌کاری؟» او لبخندی زد و گفت، برگ‌های فوفل برای این است که پدربزرگ و مادربزرگت آن را بجوند، از مهمانان پذیرایی کنند و در سالگرد فوت و تعطیلات روی محراب به نمایش بگذارند. گاهی اوقات او حتی از برگ‌های فوفل برای درمان بیماری‌ها استفاده می‌کرد. من داستان‌های زیادی در مورد طب شرقی در جوانی شنیده بودم. در آن زمان، او شفادهنده‌ای بود که با تمام شادی و اشتیاقش به همسایگانش کمک می‌کرد. او هرگز کسی را رد نمی‌کرد و هر وقت کسی به او نیاز داشت، با کمال میل حاضر به کمک می‌شد.

هر بعد از ظهر که خورشید غروب می‌کرد، خانم‌های مسن همسایه دور داربست‌های فوفل خود جمع می‌شدند. هنوز تک تک آنها را به وضوح به یاد دارم: خانم تو با راه رفتن کمی لرزان به خاطر درد پایش، خانم سائو با موهای خاکستری اما چشمانی همچنان درخشان، و خانم نام با لبخند مهربانش، با اینکه چند دندانش را از دست داده بود، هنوز نمی‌توانست عادت جویدن فوفل را ترک کند. آنها دوستان صمیمی بودند و در فصل‌های متعدد فوفل، بازارهای روستایی متعدد، از زمانی که موهایشان هنوز سبز بود تا زمانی که سفید شدند، یکدیگر را همراهی می‌کردند. هر نفر یک مشت فوفل داشت، بدون دندان می‌جوید و طعم تند آن را که روی نوک زبانش پخش می‌شد، استنشاق می‌کرد. بعد از جویدن فوفل، خانم‌ها از خنده منفجر می‌شدند و در مورد داستان‌های قدیمی از زمان‌هایی که برنج را در باران می‌کاشتند، روزهایی که در معرض آفتاب سوزان در مزارع قرار می‌گرفتند، تا اولین روزهای عروس بودن، هنوز گیج و دست و پا چلفتی، گپ می‌زدند. انگار هر داستان صدها بار گفته شده بود، اما هر بار که آن را می‌شنیدم، درونم گرم می‌شد، انگار خاطرات از عشق و محبت سرچشمه می‌گرفتند.

هر بار که از عزیزانشان یاد می‌کردند، چشمانشان برق می‌زد، انگار خاطرات قدیمی زیادی دوباره به سراغشان می‌آمد. بعضی از زن‌ها وقتی درباره فرزندانشان که دور از خانه بودند یا نوه‌هایی که آخرین بار در جوانی دیده بودند صحبت می‌کردند، اشک در چشمانشان حلقه می‌زد. سپس داستان‌های شاد ادامه می‌یافت و خنده‌های ترد و زننده تمام باغ را پر جنب و جوش می‌کرد. ما بچه‌ها ساکت نشسته بودیم و از دور گوش می‌دادیم، همه اینها را نمی‌فهمیدیم، فقط زن‌ها را می‌دیدیم که فوفل می‌جویدند و لبخند می‌زدند، گونه‌هایشان گلگون شده بود، انگار جوانی دوباره بازمی‌گشت.

حالا، وقتی بزرگ می‌شوم و از روستا دور می‌شوم، داربست فوفل مادربزرگم هنوز سبز است، هنوز هم در گوشه باغ، آرام و بی‌صدا پس از هر فصل بارانی و آفتابی، ایستاده است. هر بار که به زادگاهم برمی‌گردم، با نگاه به داربست‌های سرسبز و شاداب فوفل، قلبم دستان پیر مادربزرگم را به یاد می‌آورد، زمان‌هایی که می‌نشست و قصه می‌گفت، تکه‌های تلخ فوفل که پر از عشق او به خانواده‌اش بود. آن داربست فوفل مانند بخشی از روح زادگاهم است و سال‌های آرام و ساده با مادربزرگم را به من یادآوری می‌کند، و عشق بی‌کرانی که او هنوز مانند آن داربست فوفل به ما دارد، برای همیشه در خاطرم سبز است.

لین چائو



منبع: https://www.baoquangbinh.vn/van-hoa/202504/gian-trau-cua-ba-2225623/

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

هر رودخانه - یک سفر
شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

شهر ساحلی ویتنام در سال ۲۰۲۶ به برترین مقاصد گردشگری جهان تبدیل می‌شود

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول