قبل از ازدواج میدانستم خانواده شوهرم وضع مالی خوبی ندارند، اما بعد از ازدواج حقیقت پشت این ماجرا مرا شوکه کرد.
*این مقاله مشترک یک زن است که در Toutiao منتشر شده است.
من و همسرم همکلاسی دانشگاه بودیم. من که از روستا آمده بودم، در درس و کارم بسیار کوشا بودم. همیشه شاگرد اول بودم، در فعالیتهای مدرسه فعالانه شرکت میکردم و میدانستم چگونه لباس بپوشم. خانوادهام هم وضع مالی خوبی داشتند، پدر و مادرم هر ماه خرج مرا میدادند و من از حقوق ماهیانهام برای خرید لباس استفاده میکردم.
در دانشگاه هم چهرهی محبوبی بودم. خیلیها دنبالم بودند، اما شوهرم را بیشتر از همه دوست داشتم. به محض اینکه او را دیدم، فهمیدم که او همان کسی است که میتوانم با او پیر شوم.
در طول رابطهمان، شوهرم نه کار خیلی رمانتیکی انجام میداد و نه پول زیادی برای من خرج میکرد. برعکس، مواقعی بود که مجبور بودم پساندازم را به او قرض بدهم. دلیل ازدواجم با او این بود که او فردی خونگرم و دلسوز بود و وقتی با او بودم احساس امنیت میکردم.
وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، او از من خواستگاری کرد و البته من جواب مثبت دادم. شش ماه بعد ما ازدواج کردیم. قبل از عروسی، پدر و مادرم به دیدن خانواده او رفتند. خانواده او در یک خانه نسبتاً قدیمی زندگی میکردند. پدر و مادرش هر دو کارگر بودند. پدر و مادرم شرایط من را درک کردند، همدردی کردند و با این حال موافقت کردند که با او ازدواج کنم.
بعد از ازدواج من و شوهرم، مادرشوهرم گفت که اجاره خانه خوب نیست، برای همین مقداری پول به ما داد تا یک آپارتمان بخریم و در آن زندگی کنیم.
وقتی برای خرید خانه رفتم، چون در شهر شناسنامه نداشتم، از شوهرم خواستم خانه را به نام خودش بخرد. اما او مدام امتناع میکرد، تردید داشت و چیزی نمیگفت. کارمندی که کنارم ایستاده بود، مرا تشویق کرد، بنابراین کارت شناسایی شوهرم را به کارمند دادم تا بررسی کند و مراحل را ادامه دهد. بهطور غیرمنتظرهای، او گفت که شوهرم یک آپارتمان دارد. علاوه بر خانهای که والدین شوهرم در آن اقامت داشتند، خانواده شوهرم خانه دیگری هم به نام مادرشوهرم داشتند. معلوم شد که شوهر «بیچاره» من ۳ خانه دارد.
من همین الان از شوهرم در این مورد پرسیدم، او گفت که خانواده شوهرم میخواهند من را امتحان کنند. آنها صبر کردند تا من بچهدار شوم و بعد حقیقت را به من گفتند، اما من انتظار نداشتم این موضوع به این زودی کشف شود. بعد از شنیدن حرفهای شوهرم، واقعاً میخواستم طلاق بگیرم.
داستان این زن توجه زیادی از کاربران اینترنتی را به خود جلب کرده است. نظرات زیادی وجود دارد:
«تبریک میگویم، شما خوششانس هستید که با یک خانواده ثروتمند ازدواج کردهاید. تا زمانی که نظرتان عوض نشود، تمام آن اموال بین شما تقسیم خواهد شد.»
«زوجهایی که منافع مالی یکدیگر را بیش از حد با دقت محاسبه میکنند، مدت زیادی نمیتوانند با هم همدردی کنند و سختیها را با هم تقسیم کنند. شما باید شخصیت این شوهر را با دقت بررسی کنید.»
«شاید این ملک متعلق به والدین شوهرتان باشد. شوهرتان فرد مستقلی است و نمیخواهد به اموال والدینش تکیه کند، بنابراین این واقعیت را که چندین خانه را به نام خود ثبت کرده است، پنهان کرده است. حالا، شما دو نفر با هم برای داشتن اموال مشترک تلاش میکنید. مهم این است که چقدر به هم عشق دارید. به خاطر یک غرور کوچک، خانوادهتان را از دست ندهید.»
منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/biet-ban-trai-ngheo-khong-che-sau-cuoi-bo-me-cho-mua-nha-lam-thu-tuc-de-chong-dung-ten-xong-lai-quyet-dinh-ly-hon-172250108144528898.htm
نظر (0)