Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

لکه‌های آتش شکوفه هلو

Việt NamViệt Nam13/02/2024

شاخه‌های هلو مانند بازوهای غول‌پیکری هستند که بر فراز سقف خانه‌ی آقای سونگ و مردم مونگ در روستای فینگ آنگ کشیده شده‌اند. گلبرگ‌های قرمز هلو که در مه صبحگاهی شکوفا شده‌اند، زیبایی نادری را خلق می‌کنند که گوشه‌ای از آسمان را رنگین می‌کند. در امتداد جاده‌های کوهستانی، شکوفه‌های هلو به سمت زمین‌های پست در حال حرکت هستند.

آقای سونگ می‌داند که تت خیلی زود از راه می‌رسد و همیشه می‌گوید:

- اوه خدای من. بچه‌ها، می‌دونم اشتباه کردم.

همه در این منطقه می‌دانند که خانواده آقای سونگ باغ‌های هلوی زیادی دارند. به لطف فروش درختان هلو، او توانست بوفالو و گاو بخرد و حتی پولی برای حمایت از فقرا و افراد تنها در آن منطقه داشته باشد. تنها یک باغ هلو صدها درخت هلوی باستانی دارد که بیش از سی سال قدمت دارند، اما او هرگز آنها را نمی‌فروشد. اگرچه دلالان از مناطق پست قیمت بسیار بالایی پیشنهاد می‌دهند، اما هر سال در این زمان، او به باغ هلوی باستانی می‌رود تا بنشیند. او بی‌صدا درختان هلوی قدیمی و کپک‌زده را با گل‌های قرمز روشن تماشا می‌کند. تضاد بین گلبرگ‌های شکننده، تنه‌های خشک و بی‌حاصل صخره‌های خاکستری، زیبایی وحشی خاصی را ایجاد می‌کند که مختص ارتفاعات است و باعث می‌شود خاطرات شاد و غم‌انگیز به او هجوم آورند.

(تصویر)
(تصویر)

***

سال‌ها پیش، در زادگاه آقای سونگ، هر جا که قوم مونگ زندگی می‌کردند، خشخاش هم وجود داشت. در ماه سپتامبر، خانواده او نیز شروع به کاشت خشخاش کردند تا مارس سال بعد برداشت کنند. دانه‌های خشخاش روی تپه‌ها، در سراسر دره‌های کوهستانی صخره‌ای پراکنده شدند... زادگاه او پر از رنگ بنفش خشخاش بود. و طبیعتاً، هر خانواده در روستایش یک چراغ تریاک داشتند. رفتن به خانه‌های یکدیگر بدون کشیدن تریاک، لذت را خراب می‌کرد. پدر آقای سونگ سیگار می‌کشید، او هم سیگار می‌کشید، پسرش هم سیگار می‌کشید. وقتی همسرش، آ منه، را به دنیا آورد، او دل درد داشت، او هم کمی تریاک را بو داد تا همسرش برای تسکین درد ببلعد... به همین سادگی، گیاه تریاک عمیقاً نفوذ کرد و در زندگی خانواده‌اش و مردم فینگ آنگ ریشه دواند.

مشخص نیست که زادگاه او از چه زمانی فقیر و عقب‌مانده شد و عواقب بسیاری از خشخاش را متحمل شد. گذشته از بخشی که برای فرآوری مواد دارویی وارد می‌شد، زندگی در روستا هنوز دشوار بود، خانه‌ها هنوز "خالی" بودند، میزان معتادان به مواد مخدر افزایش یافت. در خانه کوچک و فرسوده او، در زمستان باد زوزه می‌کشید، گویی می‌خواست ستون‌ها را از جا بکند...

آقای سونگ هنوز به یاد دارد که در اوایل سال ۱۹۹۰، دخترش، آ منه، از یک فعالیت اتحادیه جوانان در روستای همسایه برگشت و گفت:

- بابا، ما دیگر خشخاش نمی‌کاریم. دولت آن را ممنوع کرده است.

فریاد زد:

- اینو از کی شنیدی؟ اون یارو دانگ هو از روستای بغلی بود که منو وسوسه کرد؟ من گوش ندادم. مردم مونگ نسل‌هاست که اینو می‌کارن. اونا بهش عادت دارن.

در واقع، او زمزمه‌های روستاییان را نیز شنیده بود که با یکدیگر صحبت می‌کردند: کادرهای کمون افرادی را به روستاها می‌فرستند تا مردم را به نابودی بوته‌های خشخاش ترغیب کنند. پسر یکی از اعضای خانواده منه نیز به دنبال دانگ هو در روستاها و مزارع گشته بود تا مردم را متقاعد کند که از کشت خشخاش دست بردارند و طبق سیاست حزب و دولت، محصولات دیگری بکارند. اما او و بسیاری دیگر گفتند که به حرف آنها گوش نخواهند داد.

آ مِنه نمی‌دانست از کجا یاد گرفته توضیح بدهد، اما او و دانگ هو توانستند افراد زیادی را به گوش دادن وادارند. خودش به همراه دانگ هو و بسیاری از مقامات کمون، به مناطقی که خشخاش کشت می‌شد، رفتند تا با اصرار، آنها را متقاعد کنند و به مزارع بروند تا خشخاش‌ها را ریشه‌کن کنند. او توضیح داد:

- بابا، رزین تریاک ماده اولیه‌ای است که توسط جنایتکاران برای تولید مواد مخدر استفاده می‌شود. بنابراین، کشت تریاک جرم است. فردا گیاهان تریاک را از مزارعمان ریشه‌کن می‌کنم.

غرید:

- تو دیگه پسر من نیستی.

آقای سونگ برنج را روی تخت گذاشت، خود را با پتویی پوشاند و دراز کشید. با فکر کردن به مزارع پر از خشخاش‌های ریشه‌کن شده، قلبش چنان درد گرفت که گویی با چاقو بریده شده بود. چند روز بعد، به مزارع رفت و خشخاش‌های بنفش پژمرده را دید. همانجا روی صخره نشست، بی‌کلام. با صدای نفس‌های سنگین جویبار، از خود پرسید که آ منه در این مزارع که بیش از سه قدم با آنها فاصله ندارد، چه خواهد کاشت.

***

درختان هلو از آن روز در روستای فینگ آنگ وجود داشته‌اند. درختان هلو در اطراف خانه‌ها و مزارع کاشته می‌شوند. شکوفه‌های قرمز هلو، در ترکیب با شکوفه‌های سفید زردآلو و آلو، دامنه کوه را می‌پوشانند. هر بار که زمستان می‌گذرد و بهار از راه می‌رسد، روستا مانند فرشی از گل به نظر می‌رسد. آنها آن را «هلوی سنگی»، «هلوی گربه‌ای»... می‌نامند تا به درختان هلوی قدیمی مردم مونگ که بیش از ده سال قدمت دارند و در مزارع و باغ‌ها کاشته می‌شوند، اشاره کنند...

آن روز، وقتی کمیته حزب کمون قطعنامه‌ای برای ایجاد یک مدل توسعه اقتصادی برای پرورش درختان هلو صادر کرد، آ منه و روستاییان با شور و شوق آن را اجرا کردند. مزارع هلو که او کاشته بود، از خاکی که با دقت در دامنه صخره‌ای کوهستان کاشته شده بود و از سرمایی که پوست و گوشت را می‌شکافت، تغذیه می‌شدند و جوانه‌های جوان جوانه می‌زدند. هر بهار، شکوفه‌های گرد هلو از شاخه‌های لخت، کپک‌زده و خشن، به زیبایی رویاهای مردم روستای فینگ آنگ، جوانه می‌زدند.

تقاضا برای شکوفه‌های هلو برای تعطیلات تت در میان مردم مناطق پست روز به روز در حال افزایش است و این امر درآمد بالایی را برای مردم مونگ به ارمغان می‌آورد، بنابراین مردم اینجا با شور و شوق زیادی جنگل‌های هلو زیادی را در اطراف مزارع خود کاشته اند. فقط بریدن یک شاخه زیبا از یک درخت، پول کافی برای خرید یک بز یا یک خوک چاق است.

اما هر بار که باد سرد و شیرین به جنگل شکوفه‌های هلو می‌وزید و دختران مونگ دامن‌های زربفت رنگارنگ خود را برای خشک شدن در آفتاب جلوی خانه می‌آوردند، آقای سونگ چشمان خیس آ منه را می‌دید و غم خود را در سینه پنهان می‌کرد. او دانگ هو را از آمدن به خانه منع کرد و گفت اگر آن دو دوباره در مزارع هلو یکدیگر را ملاقات کنند، همه چیز را قطع خواهد کرد. اما آ منه گفت که اگر نگذارد او با دانگ هو ازدواج کند، دیگر به خانه دیگری برنخواهد گشت تا تبدیل به یک روح شود. همسر آقای سونگ فقط می‌توانست لب‌هایش را گاز بگیرد تا گریه نکند. او برای آ منه متاسف بود اما جرات نمی‌کرد چیزی بگوید.

***

اما سپس «شیفتگی» آقای سونگ به خشخاش به تدریج قبل از شکوفه‌های هلو که هر ساله در روستا شکوفا می‌شدند، محو شد. بنابراین، سال‌هاست که دانگ هو همیشه در سکوت از آقای سونگ به خاطر دست کشیدن از نفرین و موافقت با ازدواج او با آ منه زیبا و با استعداد تشکر می‌کند.

خانم سابق «آ منه» که اکنون «خانم آ منه» است، ده‌ها فصل است که شوهرش را با شکوفه‌های هلو به روستا همراهی می‌کند. اما هر سال قبل از عید تت، او به همان اندازه که گونه‌هایش هنوز از شکوفه‌های هلو سرخ بودند، وقتی برای دیدار والدینش و باغ هلوی قدیمی خانواده برمی‌گردد، هیجان‌زده است. امسال، او خوشحال‌تر است زیرا هم او و هم شوهرش نشان عضویت ۳۰ ساله حزب را دریافت کرده‌اند و خانواده‌ای پیشرو در توسعه اقتصادی هستند که به ریشه‌کنی گرسنگی و کاهش فقر در منطقه کمک می‌کنند.

آقای سونگ به همراه دخترش «آ منه» و همسرش، روی مزرعه‌ی درختان هلوی قدیمی ایستاده بود و جاده‌ی پایین‌دست را تماشا می‌کرد که پر از کامیون‌های پر از درختان هلو بود. شاخه‌های هلوی مونگ مانند دختران کوهستانی بودند که بهار را از جنگل به شهر می‌آوردند. در دوردست، صدای آواز جوانان روستا که برای برنامه‌ی کمون « جشن مهمانی ، جشن بهار نو » تمرین می‌کردند و صدای دلنشین فلوت، حس نوستالژیکی به آقای سونگ می‌داد. خیلی خوشحال بود، اما هنوز فراموش نکرده بود که برگردد و جمله‌ای را که هر سال می‌گفت، به «آ منه» و همسرش بگوید:

- اوه خدای من. بچه‌ها، می‌دونم اشتباه کردم.

این فلسفه مردم مونگ است. پی بردن به اشتباهات آسان نیست، اما وقتی اشتباهی را دیدی، باید تا آخر عمر آن را بپذیری.


منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تحسین مزارع بادی ساحلی گیا لای که در ابرها پنهان شده‌اند
کافی‌شاپ‌های هانوی با تزئینات جشنواره نیمه پاییز شلوغ شده‌اند و جوانان زیادی را برای تجربه این جشن به خود جذب می‌کنند.
«پایتخت لاک‌پشت‌های دریایی» ویتنام در سطح بین‌المللی به رسمیت شناخته شد
افتتاحیه نمایشگاه عکاسی هنری «رنگ‌های زندگی اقوام ویتنامی»

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

اخبار

نظام سیاسی

محلی

محصول