قهرمان نیروهای مسلح خلق، له تی تو هان |
دخترک رابط در میان گلوله و گلوله زندگی میکرد
در دهه ۱۹۵۰، جنگ به هر کوچه و هر سقف پوشیده از خزه نفوذ میکرد؛ زیر درختان سبز سایهدار در امتداد رودخانه پرفیوم، گاهی صدای شلیک گلوله و بمب از دوردستها میآمد...
خانم له تی تو هان در سال ۱۹۵۱ در خانوادهای با سنت انقلابی در کمون فونگ چونگ، ناحیه فونگ دین، توا تین هوئه (که اکنون کمون فونگ چونگ، شهرک فونگ دین، شهر هوئه است) متولد شد.
دوران کودکی او پر از روزهای بیخیالی دویدن در مزارع یا بازی با دوستان نبود، بلکه عصرها در پناهگاههای ضد بمب پنهان میشد و شبها در گوشهای جمع میشد و به غرش دوردست توپها گوش میداد.
خانم لی تی تو هان داستان را اینگونه آغاز کرد: «من از وقتی به دنیا آمدم با جنگ آشنا بودم. هر روزی که میگذشت، اغلب از اقوامم میپرسیدم: آیا دشمن امشب حمله خواهد کرد؟»
والدین او کادرهای انقلابی بودند که مخفیانه در مناطق اشغالی دشمن فعالیت میکردند. در سال ۱۹۵۴، آنها در شمال گرد هم آمدند و تو هان کوچک با پدربزرگش زندگی میکرد.
خانم هان با خودش فکر کرد: «من خاطرات زیادی از دوران کودکی پدر و مادرم ندارم، به جز نامههای نادری از شمال...»
کمون فونگ چونگ، جایی که او زندگی میکرد، یکی از پایگاههای مهم انقلاب بود. یورشها یک اتفاق روزمره بودند. کودکان روستا نه با افسانهها، بلکه با داستانهایی در مورد چگونگی اجتناب از خدمت سربازی، نحوه شناسایی و اطلاعرسانی بزرگ میشدند.
مانند بسیاری از کودکان دیگر، هنگام غروب، اقوام از تو هان خواستند که برای جلوگیری از گلولهها، به زیرزمین فرار کند و در آنجا جمع شود. خانم هان به یاد میآورد: «یک بار، سربازان آمریکایی ناگهان به روستا حمله کردند و تمام خانهها را گشتند. پدربزرگم مرا در یک شیشه بزرگ پنهان کرد و درب آن را بست. قلبم به شدت میتپید. میتوانستم صدای برخورد قنداق تفنگ به میز و صندلیها و فریادها را به وضوح بشنوم.»
در طول سالهای جنگ شدید، از سنین پایین، پدربزرگش به او آموخت که چگونه مشاهده کند، چگونه گوش دهد و چگونه رازداری کند. در سن ۱۳ سالگی، او اولین وظایف خود را دریافت کرد: رابط بودن، رساندن اخبار بین پایگاههای انقلابی.
خانم Le Thi Thu Hanh در سال 1975. عکس: NVCC |
این کار ساده به نظر میرسید، اما بسیار خطرناک بود. او خود را به شکل یک دستفروش خیابانی درآورد، کلاه مخروطی بر سر داشت، صورتش را پوشانده بود، در دستانش کیک یا دستهای سبزیجات و تکههای کوچک کاغذ لوله شدهای داشت که در داخل آنها پنهان شده بود.
یک بار، در راه رساندن پیامی، یک سرباز آمریکایی جلویش را گرفت. سرباز قدبلندی خم شد، به او خیره شد و پرسید: «دختر کوچولو، با این عجله کجا میروی؟» - «بله، میخواهم برای مادرم سبزیجات بفروشم!» سرباز پوزخندی زد، دستش را بالا برد و کلاه مخروطی شکل روی سرش را طوری بلند کرد که انگار دنبال چیزی میگشت.
خانم هان گفت: «در آن زمان، فقط میتوانستم به درگاه خدا دعا کنم. اگر او تکههای کاغذ پنهان شده زیر دسته سبزیجات را پیدا میکرد، او قطعاً هیچ شانسی برای زنده ماندن نداشت.»
این دختر ۱۳ ساله در طول وظایف ارتباطی خود، شاهد صحنههای دردناک زیادی بود. او یک بار شاهد اعدام یک غیرنظامی توسط سربازان آمریکایی بود، زیرا به او به عنوان یک انقلابی مشکوک بودند.
تو هان از دور ایستاده بود و پیرمرد را دید که زانو زده، چشمانش بسته و دهانش تکان میخورد، انگار که دعا میکرد. وقتی صدای شلیک گلوله بلند شد، رویش را برگرداند، اما در دلش قسم خورد که اگر خودش بود، هرگز تسلیم نمیشد...
در کنار مجروحان ایستاده است
خاطرات دوران کودکی پر از فقدان بود که در خانم له تی تو هان روحیهای پولادین ایجاد کرد.
خانم هان به طور محرمانه گفت: «قبلاً فکر میکردم اگر اسلحه به دست نگیرم، باید کاری انجام دهم تا به این جنگ کمک کنم.»
خانم هان هنوز هم روزی را که ماموریت جدیدی به او محول شد، به خوبی به یاد میآورد: پرستار میدان جنگ شدن، متعلق به تیم درمانی ۸۲ که در امتداد گذرگاه تا لونگ در مسیر منطقه آ لوئی مستقر بود. در آن زمان، او تنها ۱۷ سال داشت. دختری کوچک با چشمانی درخشان و دستانی زمخت، هرگز فکر نمیکرد که روزی در میدان جنگ چاقوی جراحی در دست بگیرد و زخمهای خونریزیدار را پانسمان کند. پیش از آن، در سن ۱۵ سالگی، خانم له تی تو هان در جنبش داوطلبانه جوانان با وظیفه حمل مهمات شرکت میکرد...
خانم هان گفت: «من تحصیلات پزشکی رسمی نداشتم، فقط دستورالعملهای اولیه در مورد نحوهی بند آوردن خونریزی و پانسمان زخمها را داشتم. اما وقتی همتیمیهایم را در حال درد کشیدن دیدم، فهمیدم که برای غلبه بر ترس نه تنها به یک جفت دست، بلکه به یک قلب قوی نیز نیاز دارم.»
«بیمارستان صحرایی» که او در آن کار میکرد، در اعماق جنگل منطقه جنگی واقع شده بود. آنجا یک بیمارستان واقعی نبود، بلکه فقط کلبههای موقتی ساخته شده از بامبو و برگ نخل بود. برای اطمینان از ایمنی، او و دیگر پرستاران مجبور بودند سنگرهای عمیق زیرزمینی حفر کنند تا از هواپیماهای دشمن در امان باشند. در طول بارانهای شدید، آب به داخل سنگرها سرازیر میشد...
وظایف اصلی خانم هان پانسمان زخمها، تهیه دارو و مراقبت از سربازان مجروح بود. با این حال، بارها، وقتی پزشکان از او پشتیبانی نمیکردند، مجبور میشد با عجله به جراحیهای اورژانسی برود.
نامههایی از رفقا که برای ابراز قدردانی، تبادل افکار و آرزوها در طول سالهای جنگ به خانم هان ارسال شده است. عکس: NVCC |
خانم هان هنوز به یاد دارد که در یک شب بارانی در سال ۱۹۶۹، سربازی مورد اصابت توپخانه قرار گرفت، ترکشها عمیقاً در شکمش فرو رفته بودند و خون بیوقفه جاری بود. پزشک او را برای کمک در جراحی صدا زد. در ابتدا، دستانش میلرزید، اما وقتی نالههای درد او را شنید، فهمید که نباید بترسد. خانم هان گفت: «زخم را محکم گرفتم، عرق پزشک را پاک کردم و فقط ۳ ساعت کار کردم.»
عمل جراحی موفقیتآمیز بود، اما سرباز زخمی هنوز تب بالایی داشت. در طول هفتهی بعد، او به سختی میخوابید و همیشه در کنارش میماند و با قاشقهای کوچک آب و لقمههای کوچک فرنی به او میداد.
خانم هان گفت: «روزی که از خواب بیدار شد، از خوشحالی اشک ریختم. دستم را گرفت و گفت: حتماً به لطف تو زندهام. لبخند زدم، اما قلبم هنوز درد میکرد، چون میدانستم او دیگر هرگز نمیتواند به جنگ برود.»
جنگ فقط بمب و گلوله نیست، بلکه مبارزه با گرسنگی، بیماری و انواع محرومیتها نیز هست. اگر سربازان به شدت مجروح دارو نداشته باشند، فقط باید منتظر مرگ باشند. روزهایی هست که پزشکان مجبورند بدون بیهوشی، اعضای بدن سربازان مجروح را قطع کنند، بیماران فقط دندانهایشان را به هم میفشارند و تحمل میکنند، خون زمین را لکهدار میکند.
خانم هان به طور محرمانه گفت: «یک بار شاهد سربازی بودم که پایش قانقاریا گرفته بود و باید بدون هیچ مسکنی قطع میشد. او محکم دهانش را گاز میگرفت و فریاد نمیزد. در آن لحظه احساس کردم دارم خفه میشوم. دستش را گرفتم و سعی کردم جلوی اشکهایم را بگیرم.»
در طول سالهای جنگ، مرگ به امری بسیار آشنا تبدیل شده بود. بارها، خانم هان صبحها تازه زخمهای یک سرباز زخمی را پانسمان کرده بود و تا بعد از ظهر، نام او را در فهرست شهدا میدید. و بارها از خود میپرسید: آیا هنوز زنده خواهم ماند تا روزی را ببینم که کشور در صلح است ؟ اما بعد، وقتی به مردمی که تا آخرین نفس میجنگیدند نگاه میکرد، میفهمید که اجازه ندارد زمین بخورد.
قهرمان نیروهای مسلح خلق، له تی تو هان، به مناسبت پنجاهمین سالگرد روز آزادسازی هوئه، با رهبران منطقه فو شوان عکس یادگاری میگیرد. |
لحظه آزادی هوئه و اشکهای شادی
در روزهای پایانی مارس ۱۹۷۵، فضای جنگ تمام منطقه مرکزی را فرا گرفته بود. اخبار پیروزیهای چشمگیر در ارتفاعات مرکزی و کوانگ تری، این امید را ایجاد کرد که روز صلح بسیار نزدیک است. در هوئه، نبردهای شدیدی در تمام جبههها، از حومه شهر گرفته تا مرکز شهر، در جریان بود.
در آن زمان، خانم له تی تو هان هنوز در بیمارستان صحرایی واقع در اعماق جنگل در جاده ۷۴ مشغول به کار بود. او و همتیمیهایش هر روز دهها سرباز زخمی را درمان میکردند. تمام درمانگاه مملو از مجروحانی بود که از میدان نبرد اعزام شده بودند. بسیاری از موارد آنقدر جدی بودند که نجات آنها غیرممکن بود، تنها کاری که از او برمیآمد این بود که دستانشان را محکم بگیرد و در میان صدای غرش بمبها به آخرین کلماتشان گوش دهد.
خانم هان به طور محرمانه گفت: «در آن روزها، دیگر مفهوم خستگی یا گرسنگی را نمیدانستم. تمام تیم پرستاران خستگیناپذیر کار میکردند، بانداژ عوض میکردند، تزریق میکردند و به مجروحان روحیه میدادند. سرباز جوانی را به یاد دارم که به شدت مجروح شده بود و تقریباً تمام خونش را از دست داده بود. قبل از رفتن، سعی کرد دستم را بگیرد و زمزمه کرد: آیا هوئه در شرف آزادی است؟ من زبانم بند آمده بود، فقط توانستم دستش را محکم فشار دهم، سپس رویم را برگرداندم تا اشکهایم را پاک کنم.»
سحرگاه ۲۶ مارس ۱۹۷۵، خبری از ستاد فرماندهی به گوش رسید: هوئه کاملاً آزاد شده بود. خبر پیروزی مانند تندبادی در هوا پیچید و شعلههای امید را در دل همه کسانی که هنوز میجنگیدند و سربازان زخمی که در درمانگاه افتاده بودند، روشن کرد.
خانم هان گفت: «در آن زمان، داشتم بانداژ یک سرباز را عوض میکردم که از دور صدای تشویق شنیدم. کسی در حالی که فریاد میزد: هوئه آزاد شد! ایستادم، دستانم میلرزید، قیچی بانداژ به زمین افتاد. باورم نمیشد، اما میدانستم که این یک رویا نیست. و تا امروز، ۵۰ سال بعد، هر ۲۶ مارس، رفقایم را که برای صلح سرزمین پدری جان باختند، به یاد میآورم.»
در ۱۵ ژانویه ۱۹۷۶، خانم له تی تو هان توسط رئیس جمهور جمهوری دموکراتیک ویتنام عنوان قهرمان نیروهای مسلح خلق را دریافت کرد. هنگامی که او به عنوان قهرمان اعلام شد، یک گروهبان، پرستار تیم درمانی ۸۲ اداره لجستیک منطقه نظامی تری-تین و عضو حزب کمونیست ویتنام بود. خانم له تی تو هان در طول دوران فعالیت حرفهای خود، دو مدال درجه سه آزادی، دو بار به عنوان مبارز تقلید، دو بار به عنوان قهرمان پیروزی و بسیاری از گواهینامههای شایستگی دریافت کرد. در حال حاضر، او در بخش تای لوک، ناحیه فو ژوان، شهر هوئه زندگی میکند. |
لو تو
منبع: https://huengaynay.vn/chinh-tri-xa-hoi/theo-dong-thoi-su/nu-y-ta-thoi-chien-cau-chuyen-sat-canh-cung-thuong-binh-152019.html
نظر (0)