Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

مجتمع در سرزمین موعود

Việt NamViệt Nam06/04/2024

سانفرانسیسکوی مه آلود. عکس: M.Đ
سانفرانسیسکوی مه آلود. عکس: M.Đ

سانفرانسیسکو - شهر مه آلود کنار خلیج

وقتی به سانفرانسیسکو فکر می‌کنم - شهر مه‌آلود تپه‌های غلتان کنار خلیج، خاطره‌ام به یک بعد از ظهر آفتابی زیبا برمی‌گردد.

در حالی که هواپیما در میان ابرها معلق بود، ناگهان به شدت چرخید، به سمت خلیج منحرف شد و مدتی در اطراف پل گلدن گیت معلق ماند. در حالی که از پنجره به آسمان آبی نگاه می‌کردم، لبخند زدم و با خودم گفتم: بالاخره به سانفرانسیسکو رسیدم - جایی که همیشه آرزویش را داشتم.

از فرودگاه که بیرون آمدم، با تاکسی دیگری به مرکز شهر برگشتم و با دقت خیابان‌ها را تماشا می‌کردم. از کنار خانه‌هایی که مانند قلعه‌های کوچک ساخته شده بودند، ترکیبی از معماری گوتیک و معاصر، با نگاه به پنجره‌های مورب با تزئینات استادانه، مسیرهای پیچ در پیچ پنهان شده در پشت نرده‌های چوبی و سایبان‌های سبز درختان... عبور کردم و احساس کردم در حال قدم گذاشتن به فیلم‌هایی هستم که اغلب در سینماها تماشا می‌کردم.

در طول اقامتم در آنجا، در هتل تاچ‌استون اقامت داشتم - هتلی قدیمی در خیابان گری، که حدود ۲ دقیقه پیاده تا میدان یونیون فاصله دارد. نمی‌دانم هتل چه مدت آنجا بوده، اما به محض ورود، بوی قدیمی را حس کردم.

آسانسور زهوار در رفته تنگ بود و به زحمت چهار نفر را در خود جای می‌داد و هنگام باز شدن لرزش خفیفی داشت. محله همان حال و هوای قدیمی و مرموز را داشت.

ساختمان‌های آجری قرمز، زرد و قهوه‌ای با آرامش در خیابان‌هایی که به صورت شطرنجی از کنار هم عبور می‌کنند، قرار گرفته‌اند. همه خیابان‌ها یک رنگ هستند و همین باعث می‌شود هنگام پیاده‌روی گم شوید، اما هیچ ترسی از گم شدن وجود ندارد.

img_8568.jpeg
نویسنده و همشهری‌اش از اهالی هوی آن در ایالات متحده. عکس: M.Đ

خودم را در حال پرسه زدن، مانند شب‌های ماه کامل، غرق در فضای شهر باستانی هوی آن، می‌بینم، آرام و بی‌آنکه بدانم به کجا می‌روم، قدم می‌زنم، ناگهان می‌چرخم، ناگهان دور خودم می‌چرخم، ناگهان به دلخواه می‌نشینم.

ناگهان، این دو شهر شباهت‌های زیادی در برنامه‌ریزی شهری به سبک «قدیمی در داخل، جدید در خارج» پیدا کردند. مهم نیست چقدر توسعه رخ دهد، منطقه اصلی هنوز دست نخورده باقی مانده است. مهم نیست توسعه چقدر سریع پیش می‌رود، مردم هنوز هم قصد دارند زیبایی بی‌انتها را حفظ و نگهداری کنند.

در حالی که در آن منظره عجیب گم شده بودم، گوشی‌ام لرزید و پیامی آمد: «این دوست من در آمریکاست؟ فکر کنم همین الان از کنار هم رد شدیم، دوست داری همدیگر را ببینیم؟»

او سی فو بود، پسر هوی آن، دوستی که مدت‌ها ندیده بودم. فو چند سال پیش زادگاهش را ترک کرد و در اینجا زندگی جدیدی برای خود می‌سازد. همین که به هوی آن فکر می‌کردم، از کنار فو گذشتم. چه سرنوشت عجیب و گرانبهایی.

سرزمین موعود

من فو را ملاقات کردم و در منطقه مرکزی قدم زدیم. معماری معمول اینجا آپارتمان‌های قدیمی با پله‌های آهنی نمایان در نما بود که گاهی اوقات زیگزاگ و منحنی بودند و نزدیک خانه قرار داشتند. گاهی اوقات، با پنجره‌های نیمه‌بازی مواجه می‌شدم که زیر داربستی از تاک‌ها پنهان شده بودند.

img_8585.jpeg
سرزمین موعود. عکس: ام. دی.

با اشاره گفتم: «ببین، شبیه یه فیلم نوستالژیکه!». جای تعجب نیست که این همه فیلم تو این شهر فیلمبرداری شده. گفتی اون استودیوهای قدیمی صدها هزار دلار می‌ارزن.

درست زیر آن آپارتمان‌های گران‌قیمت، افراد بی‌خانمان ایستاده بودند، دراز کشیده بودند و نشسته بودند... همه جا در پیاده‌رو. بعضی‌ها روزنامه گذاشته بودند، بعضی‌ها هیچ نداشتند. بعضی‌ها دستشان را دراز کرده بودند تا از رهگذران سکه بگیرند. بعضی‌ها هم فقط آنجا نشسته بودند و با نگاهی بی‌روح به سیل آدم‌هایی که از آنجا رد می‌شدند خیره شده بودند، انگار اصلاً به چیزی فکر نمی‌کردند.

نه تنها اخیراً، بلکه از زمان تاریخ، سانفرانسیسکو «سرزمین موعود» بوده و پذیرای جریان‌های مهاجرتی متنوع بسیاری بوده است.
در حدود اواسط قرن نوزدهم، مردم از سراسر جهان برای یافتن طلا به اینجا هجوم آوردند. بنابراین سانفرانسیسکو در جامعه آسیایی نام خاصی دارد: "کو کیم سون" - به معنی "کوه طلای قدیمی".

پس از تب طلا، این امواج مهاجرت شهری با تنوع فرهنگی و زبانی ایجاد کرد. هر فرد، هر خانواده یا گروه کوچک اجتماعی مانند یک موزاییک است که از گذشته تا به امروز در رنگارنگی این شهر نقش دارد.

با قدم زدن در میان آن خیابان‌های سینمایی با افراد بی‌خانمان پراکنده، فیلم «در جستجوی خوشبختی» (۲۰۰۶) را که در اینجا اتفاق می‌افتاد، به یاد آوردم.

فیلمی واقع‌گرایانه که زندگی یک بی‌خانمان را از ناامیدی و لرزیدن قبل از شکست‌ها و تراژدی‌های پیاپی تا طغیان هنگام رسیدن به موفقیت به تصویر می‌کشد. کدام یک از افرادی که همین الان از کنارشان رد شدم، روزی برمی‌خیزند و زندگی خود را تغییر می‌دهند، مانند پدر و پسر شخصیت کریس گاردنر (با بازی ویل اسمیت)، که همچنان بدبخت باقی خواهند ماند؟

فکر کردن به خوشبختی

از فو پرسیدم: «بعد از آمدن به اینجا دلت برای هوی آن تنگ شده؟ از این تصمیم راضی هستی؟» فو با خودش فکر کرد، جواب بله یا خیر دادن به این سوال سخت بود.

img_8443.jpeg
شهر صحنه‌های فیلم فراوان. عکس: M.Đ

هیچ چیز در این دنیا مطلق نیست. فو زادگاهش را ترک کرد، شهر قدیمی کنار رودخانه هوآی را ترک کرد، زندگی راحت در سایگون را پشت سر گذاشت و حرفه جالبی را که در حال پیشرفت بود، کنار گذاشت.

تو به اینجا آمدی، در یک خانه قدیمی کنار خلیج اقامت کردی، در رشته علوم کامپیوتر در دانشگاه کالیفرنیا - برکلی ثبت نام کردی، در سن 30 سالگی کدنویسی یاد گرفتی و مسیر جدیدی را آغاز کردی.

«خدای من، کی دلش برای زادگاهش تنگ نشده؟ اما زندگی اینجا هم چیزهای جالب خودش را دارد. مثل جاده‌هایی که همین الان از آنها گذشتیم، در هم آمیخته با خیابان‌های رویایی، زندگی‌ها غیرقابل پیش‌بینی هستند...»

صحنه‌هایی که همین الان گذشتند، پاسخ هموطنم در سرزمینی بیگانه، چند سوال به ظاهر «فلسفی» را نیز در من برانگیخت: پس برای کسانی که خوش‌شانس‌تر از دیگران به دنیا آمده‌اند، خوشبختی واقعی زندگی‌شان چه خواهد بود؟ و در مورد من چطور؟ آیا واقعاً از آنچه دارم راضی هستم؟

اما شادی واقعی چیست؟ آیا میل به پیشرفت و فتح مداوم قله‌های جدید است، یا شادی احساس آسودگی، پذیرش و قدردانی از هر اتفاقی است؟ یا اینکه شادی مفهومی انتزاعی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به روشنی تعریف یا درک کند؟

وقتی فو پیشنهاد داد که مرا به بازدید از دانشگاهش، دانشگاه کالیفرنیا-برکلی (UC Berkeley)، یکی از ۶ دانشگاه معتبر جهان (طبق رتبه‌بندی دانشگاه‌های جهان توسط تایمز هایر اجوکیشن)، ببرد، مجبور شدم سوالات بی‌پایانم را همان‌جا رها کنم.

فو به اشتراک گذاشت: «اینجا، ما یک فعالیت باشگاه موسیقی در فضای باز داریم که اعضای آن از کشورهای مختلف و در سنین مختلف هستند. در این سن، توانایی پوشیدن لباس فرم دانشجویی، بازگشت به خانه و شروع دوباره، برداشتن اولین قدم‌ها در سفر برای فتح یک رشته تحصیلی کاملاً جدید برای من، شادی زندگی من است.»

سرم را تکان دادم و فریاد شادی را در قلبم حس کردم. چرا نگران خوشبختی باشم وقتی فقط یک ثانیه سرعتم را کم کنم، به اطرافم نگاه کنم، به خودم نگاه کنم، و خواهی دید که امتیازات زیادی دریافت می‌کنم. مثل سرنوشت غیرمنتظره‌ی ملاقات با یک هموطن در این شهر مه‌آلود دور، که خودش به خودی خود چیز شادی‌آوری است.
روز بعد، فو مرا از میان شیب‌های طولانی و تندی عبور داد، آنقدر طولانی و تند که از یک سر آن نمی‌توانستم تشخیص دهم در سر دیگر آن چیست.

دویدن در آن جاده‌های پر پیچ و خم واقعاً یک تجربه‌ی بی‌نظیر در زندگی است، رانندگی در این جاده مانند نشستن روی ترن هوایی است. به خصوص جاده‌ی پر پیچ و خم لومپارد، رانندگی یا پیاده‌روی به یک اندازه لذت‌بخش است.

بعد از پیچیدن در دامنه‌ها، به منطقه اسکله رسیدیم و از پل نارنجی افسانه‌ای عبور کردیم. به سمت بالای تپه‌ای بی‌نام دویدیم، به مرکز شهر نگاه می‌کردیم و فقط نقاط نوری جادویی و محوی مانند بوکه می‌دیدم، ناگهان تصور مبهمی از شهرم به ذهنم رسید...


منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تیم ویتنام پس از پیروزی مقابل نپال به رتبه فیفا ارتقا یافت، اندونزی در خطر است
۷۱ سال پس از آزادی، هانوی زیبایی میراث خود را در جریان مدرن حفظ کرده است
هفتاد و یکمین سالگرد روز آزادسازی پایتخت - تقویت روحیه برای هانوی جهت گام نهادن محکم به دوران جدید
مناطق سیل‌زده در لانگ سون از داخل هلیکوپتر دیده می‌شوند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول