Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

تت به مسیر خاطرات می‌آید

Báo Sài Gòn Giải phóngBáo Sài Gòn Giải phóng25/01/2024


فقط یک هفته دیگر، من و پسرم سوار پرواز شهر هوشی مین به هانوی خواهیم شد تا برای جشن تت به خانه برگردیم. پسرم بیش از ۲ سال دارد و در حال یادگیری صحبت کردن است و همیشه در مورد همه چیز اطرافش کنجکاو است. مشتاقم که به او اجازه دهم تت سنتی یک روستای شمالی را تجربه کند. هر چه به روز بازگشت نزدیک‌تر می‌شویم، بیشتر دلتنگ روزهای تت قدیمی می‌شوم، زمانی که خانواده‌ام هنوز فقیر بودند.

من و خواهرانم هیچ تصوری از نگرانی‌های والدینمان در مورد یک تت گرم و مرفه نداشتیم. بچه‌های خانواده‌های فقیر فقط منتظر تت بودند تا بتوانند لباس‌های نو بخرند، با دل سیر غذا بخورند و بنوشند و سال نو را به یکدیگر تبریک بگویند و پول خوش‌شانسی بگیرند.

در روزهای قبل از تت، تمام روستای من پر از کیک و میوه بود. علاوه بر بان چونگ، هر خانواده بان گای را نیز می‌پیچید، بنابراین در روزهای ۲۷ و ۲۸ تت، بچه‌ها به دنبال مادرانشان صف می‌کشیدند تا آرد را آسیاب کنند. در گذشته، آرد آماده‌ای وجود نداشت، بنابراین مادران مجبور بودند از برگ‌های خشک رامی کیک درست کنند. من به وضوح به یاد دارم که مادرم در حیاط، زیر نور خورشید صبح زود، نشسته بود و با دقت هر تیغه چمن یا شاخه خشک مخلوط با برگ‌ها را جدا می‌کرد. پس از چیدن برگ‌ها، مادرم آنها را یک شب در آب خیس می‌کرد تا منبسط شوند، سپس آنها را می‌شست و آب آنها را می‌گرفت و در نهایت با برنج چسبناک آسیاب می‌کرد. اگر بان چونگ در برگ‌های تازه دونگ پیچیده می‌شد، بان گای در برگ‌های خشک موز پیچیده می‌شد. هر سال، من و خواهرانم توسط مادرم مأمور می‌شدیم که هر برگ را بشوییم.

روز بسته‌بندی کیک‌ها، تمام خانواده روی یک حصیر قدیمی که در پیاده‌رو پهن شده بود، جمع می‌شدند و اطراف آن را سبدهایی از برگ، دسته‌هایی از نوارهای بامبو، ظرف‌های آرد، مواد داخل کیک، دانه‌های کنجد بو داده و غیره احاطه کرده بود. خواهر بزرگتر برگ‌ها را انتخاب می‌کرد، خواهر دوم خمیر را تقسیم می‌کرد، مادرم کیک‌ها را شکل می‌داد و می‌پیچید و من و خواهر کوچکترم در بیرون مشغول قدم زدن بودیم. در پایان جلسه، مادرم ده‌ها کیک را در یک نوار بامبو به هم گره زد تا پس از جوشاندن به راحتی جدا شوند. مادرم زیر لب گفت که بیش از صد کیک شمرده است و چند ده تا از آنها را به خانه مادربزرگ دومم در هانوی، چند ده تا را به خانه مادربزرگ مادری‌ام برای سوزاندن عود و چند ده تای باقی مانده را برای نمایش روی محراب خانه می‌دهد. بنابراین، هر سال پس از تت، دیوارهای خانه با رشته‌هایی از کیک‌های برنجی چسبناک که توسط اقوام داده می‌شد، پوشانده می‌شد.

صبح روز بیست و نهم تت، پدرم با دقت عودسوز برنزی و دو درنا را از محراب پایین آورد و با دقت آنها را صیقل داد. من و خواهرم مأمور شدیم تا گرد و غبار را از شکاف‌های هر نقش تزئینی روی تختی که از پدرم قدیمی‌تر بود، پاک کنیم. وقتی پرتوهای طلایی نور خورشید از شکاف‌های پرده‌ها نفوذ کردند و ذرات ریز و درخشان بی‌شماری را حمل کردند و بر تصویر پدربزرگم تابیدند، چشم‌هایم را ریز کردم و ناگهان لبخند کمرنگ مرحوم را دیدم.

من وحشت‌زده شدم و چند بار چشمانم را مالیدم، گلدان گل داوودی که مادرم تازه روی محراب گذاشته بود، جلوی من بود. با خودم گفتم که این چشمان من هستند که چیزها را می‌بینند، این فقط یک تصویر است، چگونه می‌توانم لبخند بزنم؟ سپس با عجله به مادرم کمک کردم تا سینی میوه را با تمام کیک‌ها و مرباها مرتب کند. مادرم آتشی روشن کرد تا حلقه عود را روشن کند، بوی دودی که در سراسر خانه پخش می‌شد را حس می‌کردم و احساس آرامش عجیبی داشتم. هر سال شب سال نو، من و خواهرانم به دنبال مادرم به بتکده می‌رفتیم، بوی معطر عود که از مجسمه‌های بودا ساطع می‌شد، باعث می‌شد کودک معصوم فکر کند که این بوی بودای مهربان است.

صبح روز اول، با شنیدن صدای مادرم از اتاق بیرونی، من و خواهرانم از زیر لحاف گرم طاووسی بیرون آمدیم و با هیجان برای پوشیدن لباس‌های نو بالا و پایین می‌پریدیم. فقط یک شلوار آبی و یک پیراهن سفید که روی لباس‌های پشمی گرم پوشیده شده بود، کافی بود تا بچه‌های فقیر را خوشحال کند و به استقبال سال نو برود. مادرم به من گفت که شلوار آبی و یک پیراهن سفید بخرم که بتوان هم برای عید تت و هم برای مدرسه در تمام طول سال پوشید. ما به سرعت یک تکه بان چونگ با بوی معطر برنج چسبناک نو و یک تکه سوسیس خوک که روزها آرزویش را داشتیم، و یک اسپرینگ رول ترد با مواد گوشتی به جای چربی خوک معمولی خوردیم. فریاد زدم: «مامان، خیلی خوشمزه است.» قبل از اینکه غذایمان را تمام کنیم، صدای دوردست عمه‌ها و پسرعموهایمان را شنیدیم که برای تبریک سال نو به خانه‌ام می‌آمدند. من و خواهرانم به سرعت کاسه‌ها و چوب‌های غذاخوری خود را زمین گذاشتیم، به حیاط دویدیم و جیک‌جیک کردیم تا به گروه بپیوندیم.

تت قدیمی حالا فقط در خاطرات من است، اما خانه‌ام هنوز آنجاست، هرچند خزه گرفته و با آب و هوا تغییر می‌کند. امیدوارم بتوانم ویژگی‌های سنتی تتِ جایی که در آن متولد شده‌ام را با فرزندانم حفظ کنم. هر چه بزرگتر می‌شویم، بیشتر با نوستالژی زندگی می‌کنیم و همیشه می‌خواهیم حس قدیمی را پیدا کنیم، حتی با اینکه مناظر خیلی تغییر کرده‌اند. من هنوز در یک سرزمین بیگانه هستم، اما احساس می‌کنم تت به مکان‌های خاطرات بازگشته است.

جید

تانگ تام وارد، شهر وانگ تاو، با ریا - وونگ تاو



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

مناطق سیل‌زده در لانگ سون از داخل هلیکوپتر دیده می‌شوند
تصویر ابرهای تیره‌ای که «در شرف فروپاشی» در هانوی هستند
باران سیل‌آسا بارید، خیابان‌ها به رودخانه تبدیل شدند، مردم هانوی قایق‌ها را به خیابان‌ها آوردند
بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول