ویدئو : مروری بر از سرگیری فعالیت کلیسای بدعتگذار مادر خدا در هانوی.
در جریان تحقیقات در مورد بدعت کلیسای مادر خدا، تیم خبرنگاران VTC News نامهای دلخراش، تلخ و پشیمانکننده دریافت کردند که جنایات این سازمان را افشا میکرد.
این نامه همچنین زنگ خطری برای کسانی است که نیاز به فرار و دوری از این سازمان کلاهبردار داشتهاند، دارند و خواهند داشت.
روزنامه الکترونیکی VTC News مایل است گزیدهای از نامه را منتشر کند، اما به صورت بخشهایی که خوانندگان بتوانند به راحتی و بدون خدشه به اصالت آن، آن را دنبال کنند.
من یک تازه فارغ التحصیل بودم که پس از تلاش فراوان و با پول پدر و مادرم، پس از فارغ التحصیلی شغل ثابتی داشتم و درست در زمانی که به آرزویم که یافتن شغلی مناسب برای نشان دادن قدردانی از پدر و مادرم بود، رسیده بودم، بزرگترین اتفاق زندگی ام برایم رخ داد.
شش سال پیش، برادرم (استاد دانشگاه هانوی ) عصری برای من موعظه کرد. او به آیاتی از کتاب مقدس استناد کرد و گفت که امسال، سال آخر و پایان دنیاست و ما باید فوراً «غسل تعمید» (آیینی برای ورود به کلیسا) بدهیم.
در آن زمان، با طبیعت مهربان، معصوم و سادهلوح یک دانشجوی تازه فارغالتحصیل، وقتی آن شواهد را شنیدم و گوینده برادرم بود، فکر نمیکردم که برادرم مرا فریب دهد، بنابراین به آینده اعتماد کردم و از دستورالعملهای برادرم پیروی کردم.
بعداً فهمیدم که آنها همیشه به مقدسین تعلیم میدادند که فقط روی موعظه به آشنایان تمرکز کنند زیرا مخاطبان نسبت به اقوام و آشنایان خود محتاط نخواهند بود.
وقتی رسماً عید فصح را جشن گرفتم و «قدیس» این انجمن شدم، اولین چیزی که دیدم این بود که همه با هم بسیار مهربان و دوستداشتنی بودند و با خودم فکر کردم: اوه! مطمئناً هیچ جایی مثل اینجا وجود ندارد!
اما اشتباه میکردم، من فقط آن را تجربه نکردهام. در واقع، هر جایی چیزهای خوب و درست را آموزش میدهد، اما این ابزاری برای پنهان کردن چهره شیطانی سازمانهای غیرقانونی است.
در ابتدا، آنها انواع چیزهایی را که حتی نمیتوانم توصیف کنم، در من القا کردند. با این حال، در نهایت، ایده آنها این بود که از جامعه دوری کنم، اگر خانواده مخالفت کنند از خانواده دوری کنم و از کار دوری کنم زیرا دنیا در شرف پایان است، بنابراین نیازی به کار زیاد نیست.
و به همین ترتیب، روز به روز، ماه به ماه، آنها به طور مداوم آن ایدهها را به سرم تزریق میکردند، و سپس پوچی منطقی میشد. بعداً فهمیدم که این هنر شستشوی مغزی سودجویان غیرقانونی و سازمانهای تروریستی بوده است، به طوری که من خودم همان ایدئولوژی تروریستها را داشتم.
هر بار که آتشسوزی، زلزله، بلایای طبیعی، جنگ، تصادف رخ میدهد یا افراد زیادی بر اثر بیماری جان خود را از دست میدهند، خادمان کلیسا، سرپرستان تیمها و رهبران مناطق، همگی از آن به عنوان موضوعی برای بحث و شایعهپراکنی استفاده میکنند.
آنها به همین جا بسنده نکردند، آنها همچنین خطبهای با این مضمون نوشتند: این یک نعمت و خوشبختی است زیرا ما خدای پدر و مادر را داریم که ما را از بلایا و مصیبتها محافظت میکند. اما مردم در جهان محافظت نمیشوند، بنابراین مرگ اجتنابناپذیر است. بنابراین آن جلسه درس یا داستانسرایی با خندههای شاد "مقدسین"، از جمله من، بسیار پر جنب و جوش بود.
حالا که به خودم میآیم و به گذشته فکر میکنم، متوجه میشوم: اوه! چطور من که در ابتدا فردی مهربان و دلسوز بودم و برای افراد دردمند دلسوزی میکردم، حالا تبدیل به فردی فاسد و غیرانسانی شدهام که از دیدن درد مردم خوشحال میشود، به مرگ مردم میخندد، از دیدن مشکلات مردم خوشحال میشود، اما هنوز میگوید که در این دنیا برای مردم دلسوزی میکند؟ چقدر ریاکارانه!
سپس زمانی رسید که باران به آرامی نفوذ کرد، بدون اینکه متوجه شوم شستشوی مغزی شدم، و سپس آنها به هدف خود که دیدن ایمان بزرگ من بود، رسیدند، به هر آنچه که به من گفته میشد گوش دادند، بنابراین آنها مرا به عنوان رهبر منصوب کردند تا جمعیتی از ۱۰ نفر تا تقریباً ۱۰۰ نفر را مدیریت کنم. در آن زمان، احساس خوشبختی زیادی میکردم که سختتر موعظه میکردم، در حالی که نمیدانستم از من سوءاستفاده میشود.
در طول دوران رهبریام در کلیسا، بدون اینکه حتی متوجه باشم، بیشتر و بیشتر فاسد میشدم. در آن مدت، توسط بزرگترین رهبران خارج از کشور به صورت آنلاین و با استفاده از ابزار جلسات زوم که سازمان اغلب از آن استفاده میکرد، آموزش دیدم.
از آنجا که دیدند با ایمان مطلق و اطاعت بیچون و چرا، عقلم را از دست دادهام، از دادن دستورات بسیار دردناک دریغ نکردند. بهویژه، «مقدسین» و افراد سرشناس انجمن اجازه بچهدار شدن نداشتند. اگر بهطور اتفاقی باردار میشدند، باید سقط جنین میکردند، در غیر این صورت تنزل رتبه مییافتند. علاوه بر این، آنها همچنین از «مقدسین» میخواستند که برای معلولین، فقرا، فاسدان موعظه نکنند...
یادم میآید، یک بار به من دستور دادند که به افرادی که در موقعیتهای پایینتر از من بودند و من موفق شدم بگویم: آن مبلغانی که در دو ماه آخر امسال (۲۰۲۰) کار میکردند، باید در این دو ماه شغل خود را رها کنند تا ۱۰۰٪ وقت و ذهن خود را روی کار تبلیغی متمرکز کنند تا امسال به استقبال پادشاهی بهشت بروند، پادشاهی بهشت به زودی از راه میرسد.
البته برای شخصی با مقام بالا مثل من، آنها قصد داشتند که تمام کارها را کنار بگذارند و فقط موعظه کنند و اجاره خانه، هزینههای زندگی و هزینههای غذایی که برای رهبران در نظر گرفته شده بود، از نذورات «مقدسین» گرفته میشد و برای پرداخت آن هزینهها استفاده میشد و حتی حقوق ماهانه دریافت میکردند. از اینجا، تحول در من شروع به آشکار شدن کرد.
سوزن توی کیسه بالاخره بیرون میآید. هر چه رتبهام بالاتر میرفت، بیشتر میدیدم که آنها چیزهایی را که "مقدسین" اجازه نداشتند بدانند، فاش میکنند. آنها شروع کردند به من یاد بدهند که چگونه به "مقدسین" دروغ بگویم، همیشه به "مقدسین" میگفتند که به این دنیا وابسته نباشند، سفر نکنند، غذای خوشمزه نخورند، از زندگی لذت نبرند...
هر بار که این اتفاق میافتاد، به من و همکارانم میگفتند که به هیچ یک از «مقدسین» چیزی نگوییم. و به این ترتیب، من و چند رهبر دیگر فاسد شدیم و مخفیانه با پول زحمتکشیدهی دیگر «مقدسین» زندگی خوشی را میگذراندیم. در همین حال، «پیامبرانی» مثل من، وقتی با «مقدسین» ملاقات میکردند، وانمود میکردند که درستکار هستند، در فقر زندگی میکردند، پول نداشتند و بدون خجالت دروغ میگفتند. چقدر دردناک!
در طول ۶ سال جوانیام که به این سازمان پیوستم، رسواییهای زیادی وجود داشت که نمیتوانم همه آنها را بگویم. آنها در طول سالها در رهبری، بدون اطلاع "مقدسین" انباشته شدند.
در نهایت، آن چیزها همچنین طبیعت صادق را در من بیدار کردند و باعث شدند یک بار دیگر به این سازمان نگاه کنم و تصمیم بگیرم از ابتدا با دقت یاد بگیرم، سپس تمام حقیقت روز به روز در مقابل چشمانم ظاهر شد.
هر آنچه که به "مقدسین" آموختند، نادرست بود و داستانها، وقایع و زندگی آقای آنه شنگ هونگ و خانم جانگ گی جا، همگی ساختگی بودند. تمام آموزههایی که به ما آموختند، با کتاب مقدس مطابقت نداشت.
آنها فقط هر جمله را کپی و پیست میکنند و آن را با جمله دیگری ترکیب میکنند تا سناریوی خودشان را بسازند، تا «مقدسین» را که با دقت نمیخوانند و کتاب مقدس را نمیفهمند، فریب دهند.
آنها ادعا میکنند که آقای آن سانگ هونگ و خانم جانگ گی جا، خدای پدر و مادر، پدر و مادر همه انسانهای روی زمین هستند. بنابراین از خودم پرسیدم، اگر آن دو نفر والدین همه ما هستند، پس چرا آقای آن سانگ هونگ هنوز همسر داشت و فرزندانی به دنیا آورد؟ آیا پدری وجود دارد که با دختر خودش رابطه جنسی داشته باشد و فرزندانی به دنیا بیاورد؟
اگر جانگ گی جا مادر همه انسانها بود، پس چرا هنوز شوهر داشت و بچه به دنیا میآورد؟ آیا هیچ مادری با پسر خودش رابطه جنسی برقرار میکرد و فرزندان دیگری به دنیا میآورد؟
وقتی این را پرسیدم، آنها به "مقدسین" آموختند که پاسخ دهند: خدای پدر و مادر مانع هستند و نگاه کردن به بدن فیزیکی خدای پدر و مادر مجاز نیست. ازدواج و بچهدار شدن برای خدای پدر و مادر طبیعی است، آیا ما هم این حق را نداریم اما خدای پدر و مادر این حق را ندارند؟
من جواب میدهم! خودمان را با خدای پدر و مادر مقایسه یا تحمیل نکنیم. اگر شما خدای پدر و مادر بودید، آیا با فرزند بیولوژیکی خودتان رابطه جنسی برقرار میکردید؟ در حالی که شما آدمهای بدی هستید، این کار را نمیکنید، چه برسد به خدای پدر و مادر که بسیار شریف هستند، چنین کار زشتی انجام دهند!
وقتی تصمیم گرفتم کلیسا را ترک کنم و حقیقت را به بسیاری از مردم بگویم، بسیاری از "مقدسین" نیز مشکل را درک کردند و آنجا را ترک کردند. من همچنین به رهبران هم سطح و بالاتر از خودم گفتم که توبه کنند و مانند من مرتکب کلاهبرداری نشوند. با این حال، اکثر آنها با وجود اینکه میدانستند این سازمان اشتباه است، شجاعت این کار را نداشتند.
من شخصاً شرایط آن افراد را درک میکنم. وقتی به آن مقام ارتقا یافتند، مجبور شدند از همه چیز مانند خانواده، دوستان، کار و سایر روابط دست بکشند. حالا باید به جامعه برگردند، چگونه زندگی خواهند کرد؟ زندگی عجیب خواهد شد، همه به آنها تهمت خواهند زد، دیگر کسی به آنها احترام نخواهد گذاشت، بنابراین "باید به آن ادامه دهند".
در همین حال، بودن در کلیسا به خوبی یک پادشاه است، با زیردستان که کاملاً به مافوق خود خدمت و اطاعت میکنند؛ خوب غذا میخورند، خوب لباس میپوشند، در خانهای زیبا زندگی میکنند، سفر میکنند... بدون اینکه پولی خرج کنند و حقوق ماهانه دریافت کنند. بنابراین، انتخاب ماندن در کلیسا و تبدیل شدن به دروغگوی "مقدسین"، فریب دادن جامعه آسانتر میشود؟ این روشی است که رهبران این سازمان در خارج از کشور، قربانیان را آسانتر از همیشه مدیریت میکنند.
چیزهای زیادی هست که من میدانم و شاهد شرارتهای بیشماری از این سازمان بودهام. با این حال، با این نامه محدود، میتوانم نتیجه بگیرم که: وجود آن کلیسا یک جنایت است و تمام زندگی قربانیان را غارت میکند.
اگر با یک دزد روبرو شویم، فقط در عرض یک روز تمام پولمان را از ما میگیرند، که این خیلی لذتبخشتر از پیوستن به کلیسای مادر خداست، جایی که تا آخر عمر همه چیزمان را از ما میگیرند.
امیدوارم کسانی که [این موضوع را] میدانند، میدانند و خواهند دانست، به زودی «به ساحل بازگردند» تا به آغوش پرمهر، محافظ و بردبار خانواده و بستگان؛ و بخشش دوستان و جامعه بازگردند.
منبع






نظر (0)