Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

با نی نی از من خواستگاری شد.

VTC NewsVTC News09/02/2024


- با توجه به رفتار و کردارتان، به نظر می‌رسد خیلی سالم هستید. زندگی شما در سن ۸۵ سالگی چگونه است، خانم؟

شاید این درست باشد، چون وقتی بیرون می‌روم، خیلی‌ها از من تعریف می‌کنند : «مادربزرگ، پوستت خیلی زیباست، هنوز هم خیلی گلگون و روشن است.» در این سن، باید پوست خودم را بهتر بشناسم، اما شنیدن این حرف‌ها از مردم خوشحالم می‌کند.

این روزها کار زیادی ندارم؛ فقط روزی دو بار کنار دکه چای انتهای کوچه می‌نشینم. خانم شوین (هنرمند کیم شوین) از خیابان هانگ وای هر روز به اینجا می‌آید تا کنارم بنشیند. ما درباره انواع و اقسام چیزها گپ می‌زنیم. بسیاری از رهگذران هنرمندان را می‌بینند و برای گرفتن عکس و گپ زدن با آنها می‌آیند.

سال‌هاست که «له خان» در خانه‌ی کناری من زندگی می‌کند. «له وی» هم که دور از ما زندگی می‌کند، مرتب به ما سر می‌زند. فرزندانم اغلب به دیدنم می‌آیند و مرا تشویق می‌کنند، بنابراین چیزی برای شکایت ندارم.

هنرمندان لی مای و کیم شوین، به همراه یکی از دوستانشان، در یک گردهمایی و گفتگو.

هنرمندان لی مای و کیم شوین، به همراه یکی از دوستانشان، در یک گردهمایی و گفتگو.

- از دریافت عنوان هنرمند شایسته در سن ۸۵ سالگی شگفت زده شدید؟

خیلی تعجب کردم! راستش را بخواهید، فکر می‌کردم از پسش برنمی‌آیم. حتی وقتی مردم در تلویزیون به من گفتند: «خانم، شما عنوان هنرمند شایسته و برادر کوچکترتان، آقای لو چوک، عنوان هنرمند مردمی را دریافت کرده‌اند»، باز هم شک داشتم. تا وقتی که انجمن هنرمندان از من برای جلسه‌ای دعوت نکرد، باور نکردم که این خبر صحت دارد.

من و خواهرم در جلسه انجمن هنرمندان، سرشار از شادی و نشاط، به گرمی از یکدیگر استقبال کردیم. از آنجایی که از یک خانواده هنری بودم، از اینکه مورد تقدیر قرار گرفتم بسیار خوشحال شدم. شاید مورد لطف خدا هستم، بنابراین در سال‌های پایانی عمرم چیزهای زیادی برای راضی بودن دارم.

هنرمند لو مای در خانه‌اش در خیابان فان دین پونگ.

هنرمند لو مای در خانه‌اش در خیابان فان دین پونگ.

او قبل از رسیدن به زندگی آرام فعلی‌اش، سختی‌های زیادی را پشت سر گذاشته است. چگونه توانسته از آن دوران عبور کند؟

سخت‌ترین دوران زمانی بود که دختر اولم، لو وان، را باردار بودم و مجبور شدم کارم را در گروه تئاتر مرکزی رها کنم. دوستی داشتم که در بازار دونگ ژوان کار می‌کرد، بنابراین می‌توانستم سفارش خیاطی بگیرم و سپس لباس‌های آماده را هر هفته برای فروش پیش او ببرم. در آن زمان، چرخ خیاطی در کشور بسیار کمیاب بود. یکی از دوستانم در بلغارستان یک چرخ خیاطی برایم خرید و از کسی خواست که آن را برگرداند. من موفق شدم یک پایه برای آن بخرم و آن را در اتاق زیر شیروانی برای خیاطی نصب کنم. بعد از چند روز، همسایه‌ها شکایت کردند که چرخ خیاطی خیلی پر سر و صدا است، بنابراین آن را به آشپزخانه که فقط ۶ متر مربع بود، منتقل کردم. آنجا کم‌ارتفاع و گرم بود، بنابراین سرم را با یک حوله مرطوب می‌پوشاندم و عرق را هنگام خیاطی پاک می‌کردم.

بعد از اینکه خیاطی‌ام تمام شد، بسته‌ی اجناس را به بازار دونگ ژوان بردم تا به یکی از دوستانم برسانم. یک بار، در راه، اداره مالیات جلویم را گرفت. وقتی از من مجوز کسب و کار خواستند، با نگرانی تکه کاغذی از جیبم بیرون آوردم. بعد از خواندن آن، از خنده منفجر شدند: «این یک دعوتنامه برای بازی در یک فیلم است!» چون دیدند که من یک هنرمند هستم، بدون پرسیدن هیچ سؤال دیگری مرا رها کردند.

هنرمند له مای به همراه سه دختر مشهورش: له وان، له خان و له وی.

هنرمند له مای به همراه سه دختر مشهورش: له وان، له خان و له وی.

- اولین بار کی به سینما علاقه مند شدی؟

سال ۱۹۸۰ بود، زمانی که کارگردان ها ون ترونگ شروع به کار روی فیلم «بچه همسایه » کرد و از من دعوت کرد تا در آن شرکت کنم. در آن زمان، من چیزی از فیلمسازی نمی‌دانستم. فکر می‌کردم خیلی کوچک هستم و فقط ۳۴ کیلوگرم وزن داشتم، بنابراین یک ژاکت زیر لباس‌هایم و یک بلوز روی آن پوشیدم. وقتی رسیدم، آقای ترونگ به من گفت: «خدای من! چقدر آدم چاق در دنیا وجود دارد؛ من دقیقاً به خاطر لاغری‌ات از تو دعوت کردم!»

بعد از آن، از من دعوت شد تا در فیلم‌های زیادی بازی کنم. آن زمان، هنرمندان هر چقدر هم که دستمزد می‌گرفتند، خودشان را قبول می‌کردند. نکته مهم این بود که خودشان را در تلویزیون می‌دیدند؛ خیلی لذت‌بخش بود. آن زمان فیلم‌ها کمیاب بودند، بنابراین هر وقت فیلمی نمایش داده می‌شد، تمام محله برای تماشای آن در خانه من جمع می‌شدند، درست مثل یک سینما.

هنرمند له مای عکس‌ها و مقالات روزنامه‌های زیادی را به عنوان یادگاری نگه می‌دارد.

هنرمند له مای عکس‌ها و مقالات روزنامه‌های زیادی را به عنوان یادگاری نگه می‌دارد.

قبل از ورود به تئاتر و سینما، او رقصنده بود. چرا آن حوزه را ترک کرد؟

وقتی ۱۷ ساله بودم، پدرم - شاعر و نمایشنامه‌نویس له دای تان - از های فونگ به هانوی آمد. او گفت: «بیا اینجا، پسرم، تو را برای تست بازیگری در گروه هنرهای نمایشی می‌برم.» من خیلی خوشحال شدم و بلافاصله چمدان‌هایم را بستم و راه افتادم. من فوراً انتخاب شدم چون در آن زمان ظاهرم کاملاً خوب بود.

من سریع یاد گرفتم، اما به دلیل آسیب جزئی که از کودکی به بازویم وارد شده بود، احساس خجالت می‌کردم. از تخت چوبی افتاده بودم و استخوان بیرون زده بود و خوب نمی‌شد و باعث شده بود کمی خمیده باشد. در ابتدا، وقتی رقص‌های محلی اجرا می‌کردیم، لباس بلندی می‌پوشیدم که بازویم را می‌پوشاند تا کسی متوجه نشود. سپس یک روز، تمام گروه به رقص چام پا روی آوردند و لباس‌هایی پوشیدند که تقریباً شبیه تاپ‌های سینه‌بند بودند. من خیلی خجالت می‌کشیدم و چون خودم هم بچه بودم، چند کلمه در گروه ۶۶ کوان سو نوشتم: "خداحافظ خانم‌ها، من دارم می‌روم خانه" و سپس با اتوبوس به های فونگ برگشتم.

- چه چیزی باعث شد که بعداً به هنر برگردید؟

من درست زمانی برگشتم که نوازنده‌ای به نام تران هوان، مدیر اداره فرهنگ شهر بود. آقای هوان عاشق هنر بود و به آموزش هنرهای نمایشی علاقه داشت. او به من اجازه داد رقص و آواز تدریس کنم. پس از مدتی، پدرم برای دومین بار مرا به هانوی فراخواند و به من کمک کرد تا به گروه درام مرکزی که در آن زمان توسط نمایشنامه‌نویس هوک فی رهبری می‌شد، راه پیدا کنم.

با نگاهی به دوران حضورم روی صحنه تئاتر، من هم خیلی خوش‌شانس بودم. نقش‌های مختلفی بازی کردم، از گدا گرفته تا زنان اشراف‌زاده. بارها، من و مادرم این فرصت را داشتیم که با هم روی صحنه اجرا کنیم. خانه من هنوز عکس‌های زیادی از آن دوران دارد که من در آن‌ها نقش‌های مختلفی را بازی کرده‌ام و هنوز هم به آن‌ها نگاه می‌کنم.

هنرمند لو مای در جوانی.

هنرمند لو مای در جوانی.

- اینجا بود که او با هنرمند فقید مردمی، تران تین، آشنا شد و با او ازدواج کرد. آیا این اولین عشق او بود؟

درست است! داستان ما در آن زمان بسیار رمانتیک و جالب بود. من در یک گروه بودم و او در گروه دیگری، که با دیواری با در از هم جدا شده بودیم. یک روز، همانطور که به در تکیه داده بودم، ناگهان صدای تق تقی از پشت سرم شنیدم. برگشتم و دیدم یک نی به من تعارف می‌شود. نی را بیرون آوردم، و او روی آن نوشته بود: "دوستت دارم."

روزهای بعد، ما با هم بیرون رفتیم و عاشق هم شدیم. من سریعاً موافقت کردم که با او باشم، چون آقای تین فقط یک سال از من بزرگتر، خوش‌قیافه و یک مرد جوان خوش‌رفتار و بافرهنگ اهل هانوی بود.

هنرمند لو مای و هنرمند فقید مردمی تران تین، زمانی که هنوز با هم صمیمی بودند.

هنرمند لو مای و هنرمند فقید مردمی تران تین، زمانی که هنوز با هم صمیمی بودند.

- آیا در زمان طلاق غمگین یا افسرده بودید؟

من اینطور نبودم. زنانی که در سال ببر متولد شده‌اند معمولاً در مواجهه با سختی‌ها قوی و مقاوم هستند. آقای تین کسی بود که طلاق را آغاز کرد، اما بعد از اینکه من مدارک را امضا کردم، او موضوع را فراموش کرد. حدود سه یا چهار ماه بعد، هنگام اسباب‌کشی خانه، ناگهان مدارک را جلوی خودم دیدم. فوراً آنها را به دادگاه ارائه دادم. وقتی حکم طلاق را دریافت کرد، بسیار متعجب شد.

بعد از جدایی از آقای تین، افراد زیادی به من ابراز علاقه کردند، اما به خاطر عشق به فرزندانم، همه آنها را رد کردم. به طور کلی، اکنون همه چیز در گذشته است. روزی که او از دنیا رفت، من و فرزندانم در آخرین سفرش با او خداحافظی کردیم و محبت و احترام عمیق خود را نشان دادیم.

ممنون از اشتراک گذاری!

ین لین



منبع

نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

یک مکان تفریحی کریسمس با یک درخت کاج ۷ متری، شور و هیجان زیادی را در بین جوانان شهر هوشی مین ایجاد کرده است.
چه چیزی در کوچه ۱۰۰ متری باعث ایجاد هیاهو در کریسمس می‌شود؟
غرق در جشن عروسی فوق‌العاده‌ای که ۷ شبانه‌روز در فو کوک برگزار شد
رژه لباس‌های باستانی: شادی صد گل

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

ویتنام، مقصد برتر میراث جهانی در سال ۲۰۲۵

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول