Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

با نی اعتراف گرفتم

VTC NewsVTC News10/02/2024


- با نگاهی به رفتار و کردارتان، به نظر خیلی سالم می رسید. خانم، زندگی شما در سن ۸۵ سالگی چگونه است؟

شاید این درست باشد، چون وقتی بیرون می‌روم، خیلی‌ها از من تعریف می‌کنند : «خانم، چرا پوست شما اینقدر زیباست، هنوز گلگون و سفید است؟» در این سن، آدم باید خودش را بشناسد، اما شنیدن این حرف‌ها از طرف مردم، خوشحالم.

حالا دیگر لازم نیست کار زیادی انجام دهم، فقط روزی دو بار اینجا در انتهای کوچه می‌نشینم و چای می‌نوشم. خانم شوین (هنرمند کیم شوین) از هانگ وای هر روز به اینجا می‌آید تا با من بنشیند. ما در مورد انواع چیزها گپ می‌زنیم. بسیاری از رهگذرانی که هنرمند را دیده‌اند برای عکس گرفتن و گپ زدن می‌آیند.

لو خان ​​سال‌هاست که اینجا، در خانه‌ی داخلی، کنار خانه‌ی من، زندگی می‌کند. لو وی هم که دور از ما زندگی می‌کند، اغلب به ما سر می‌زند. بچه‌ها اغلب به دیدنم می‌آیند و مرا تشویق می‌کنند، بنابراین چیزی برای شکایت ندارم.

هنرمند لی مای و هنرمند کیم شوین به همراه یکی از دوستانشان در جریان یک ملاقات و گپ و گفت.

هنرمند لی مای و هنرمند کیم شوین به همراه یکی از دوستانشان در جریان یک ملاقات و گپ و گفت.

- در سن ۸۵ سالگی، تازه عنوان هنرمند شایسته به شما اعطا شد. آیا تعجب کردید؟

خیلی تعجب کردم! راستش را بخواهید، فکر می‌کردم هرگز نمی‌توانم این کار را انجام دهم. وقتی مردم در تلویزیون به من گفتند: «خانم، شما عنوان هنرمند شایسته و برادر کوچکترتان، آقای لو چوک عنوان هنرمند مردمی را دریافت کردید» ، هنوز کمی باور داشتم. فقط وقتی انجمن هنرمندان از من برای جلسه دعوت کرد، باور کردم که این موضوع حقیقت دارد.

من و خواهرم شاد و خوشحال در جلسه انجمن هنرمندان با هم دست دادیم. من که خانواده‌ای هنرمند داشتم، از اینکه مورد تقدیر قرار گرفتم خیلی خوشحال شدم. شاید خدا من را دوست دارد که در پایان عمرم چیزهای زیادی برای راضی بودن دارم.

هنرمند لو مای در خانه‌اش در خیابان فان دین پونگ.

هنرمند لو مای در خانه‌اش در خیابان فان دین پونگ.

- قبل از اینکه به زندگی آرامی که الان دارید برسید، فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌اید. چطور آن روزها را پشت سر گذاشتید؟

سخت‌ترین دوران زمانی بود که دختر اولم، لو وان، را باردار بودم و مجبور شدم کارم را در گروه تئاتر مرکزی رها کنم. دوستی داشتم که در بازار دونگ ژوان کار می‌کرد، بنابراین می‌توانستم هر هفته اجناسی برای دوخت دریافت کنم و برای فروش پیش او بیاورم. در آن زمان، چرخ خیاطی‌های خانگی هنوز بسیار نادر بودند. یکی از دوستانم در بلغارستان یک سر چرخ خیاطی برایم خرید، سپس از کسی خواست که آن را به خانه ببرد. من موفق شدم یک سه پایه بخرم، آن را در طبقه بالا گذاشتم و آنجا نشستم و دوختم. بعد از چند روز خیاطی، همسایه‌ها شکایت کردند که چرخ خیاطی خیلی سر و صدا دارد، بنابراین آن را به آشپزخانه که فقط ۶ متر مربع بود، آوردم تا بنشینم و کار کنم. آنجا هوا سرد و گرم بود، بنابراین فقط سرم را با یک حوله مرطوب پوشاندم و هنگام دوخت، عرقم را پاک کردم.

بعد از خیاطی، بسته را به بازار دونگ ژوان بردم تا به دوستم برسانم. یک بار، در راه، اداره مالیات جلویم را گرفت. وقتی از من مجوز کسب و کار خواستند، دستپاچه شدم و تکه کاغذی از جیبم بیرون آوردم. بعد از خواندن آن، از خنده منفجر شدند: «این یک دعوتنامه برای بازی در یک فیلم است.» چون دیدند که من یک هنرمند هستم، مرا رها کردند و دیگر سوالی نپرسیدند.

هنرمند له مای به همراه سه دختر مشهورش: له وان، له خان و له وی.

هنرمند له مای به همراه سه دختر مشهورش: له وان، له خان و له وی.

- از کی با سینما آشنا شدی؟

سال ۱۹۸۰ بود، زمانی که کارگردان ها ون ترونگ شروع به ساخت فیلم «بچه همسایه» کرد و از من دعوت کرد تا در آن شرکت کنم. در آن زمان، من چیزی در مورد سینما نمی‌دانستم و فکر می‌کردم خیلی کوچک هستم، فقط ۳۴ کیلوگرم، بنابراین یک ژاکت از داخل و یک بلوز از بیرون پوشیدم. وقتی به آنجا رسیدیم، آقای ترونگ به من گفت: «خدای من! چقدر آدم چاق در این دنیا وجود دارد، من تو را دعوت کردم چون لاغر هستی.»

بعد از آن، از من برای شرکت در بسیاری از فیلم‌های دیگر دعوت شد. در آن زمان، به هنرمندان هر دستمزدی که داده می‌شد، پرداخت می‌شد. مهم این بود که خودت را در تلویزیون ببینی، خیلی لذت‌بخش بود. در آن روزها، فیلم‌ها کمیاب بودند، هر وقت زمان فیلم بود، تمام محله در خانه من جمع می‌شدند تا تماشا کنند، درست مثل سینما.

هنرمند له مای عکس‌ها و مقالات زیادی را به عنوان یادگاری نگه می‌دارد.

هنرمند له مای عکس‌ها و مقالات زیادی را به عنوان یادگاری نگه می‌دارد.

- قبل از اینکه به تئاتر و سینما بیایید، رقصنده بودید، چرا این عرصه را رها کردید؟

وقتی ۱۷ ساله بودم، پدرم - شاعر و نمایشنامه‌نویس له دای تان - از های فونگ به هانوی آمد. او گفت: «بیا اینجا، من تو را برای تست بازیگری در گروه هنری می‌برم.» آنقدر خوشحال شدم که وسایلم را جمع کردم و رفتم. چون در آن زمان خوش‌قیافه بودم، فوراً پذیرفته شدم.

من سریع یاد گرفتم، اما احساس خجالت می‌کردم زیرا از کودکی معلولیت جزئی در بازویم داشتم. به دلیل افتادن از تخت چوبی، استخوانم بیرون زده و بهبود نیافته بود و بخشی از آن کمی خم شده بود. در ابتدا، وقتی رقص‌های سنتی می‌رقصیدم، آئو دای می‌پوشیدم، بازویم پوشیده بود تا کسی متوجه نشود. یک روز، تمام گروه به رقص چام روی آوردند و لباس‌هایی پوشیدند که تقریباً شبیه پیراهن یم بود. من خیلی خجالت کشیده بودم و هنوز بچه بودم، چند کلمه برای گروه ۶۶ کوان سو نوشتم: "سلام خواهران، به خانه برگشتیم" ، سپس با ماشین به های فونگ برگشتم.

- چه شانسی باعث شد که بعداً دوباره به هنر برگردید؟

من در زمان مناسبی برگشتم، زمانی که نوازنده‌ای به نام تران هوان، مدیر اداره فرهنگ شهر بود. عمو هوان عاشق هنر بود و به آموزش آن علاقه زیادی داشت. او به من اجازه داد آواز و رقص تدریس کنم. مدتی بعد، پدرم برای دومین بار مرا به هانوی فراخواند و به من کمک کرد تا برای عضویت در گروه تئاتر مرکزی، جایی که نمایشنامه‌نویس هوک فی، رهبر گروه بود، درخواست بدهم.

با نگاهی به دوران حضورم روی صحنه، من هم خوش شانس بودم. نقش های مختلف زیادی از جمله گداها و اشراف زاده ها را بازی کردم. خیلی وقت ها، من و مادرم با هم روی صحنه بودیم. هنوز هم عکس های یادگاری زیادی از نقش هایم در خانه دارم و هنوز هم به آنها نگاه می کنم.

هنرمند لو مای در جوانی.

هنرمند لو مای در جوانی.

- اینجا، شما با هنرمند فقید مردمی، تران تین، آشنا شدید و ازدواج کردید. آیا این اولین عشق شما بود؟

بله! داستان ما خیلی رمانتیک و جالب بود. من در یک گروه بودم و او در گروه دیگری، که با یک دیوار از هم جدا شده بودند و یک در برای رفت و آمد وجود داشت. یک روز، در حالی که به در تکیه داده بودم، ناگهان احساس کردم چیزی پشت سرم صدا می‌دهد. برگشتم و دیدم یک تکه نی به سمت من گرفته شده است. نی را بیرون آوردم و او روی آن نوشت: «دوستت دارم».

روزهای بعد، ما با هم بیرون رفتیم، عاشق هم شدیم و به هم وابسته شدیم. من سریع با او موافقت کردم چون آقای تین فقط یک سال از من بزرگتر بود، خوش‌قیافه، اهل هانوی، متمدن و شیک‌پوش.

هنرمند لو مای و هنرمند فقید مردمی تران تین، زمانی که هنوز با هم بودند.

هنرمند لو مای و هنرمند فقید مردمی تران تین، زمانی که هنوز با هم بودند.

- وقتی از او طلاق گرفتی، غمگین و افسرده بودی؟

من اینطور نبودم. زنان ببر معمولاً در مواجهه با مشکلات قوی و مقاوم هستند. آقای تین کسی بود که درخواست طلاق داد، اما بعد از اینکه برگه‌ها را برای امضا به من داد، فراموش کرد. حدود ۳ یا ۴ ماه بعد، وقتی داشتم خانه‌ام را عوض می‌کردم، ناگهان دیدم برگه‌ها جلویم افتادند. فوراً آنها را به دادگاه ارائه دادم. وقتی نتیجه طلاق را دریافت کرد، بسیار متعجب شد.

بعد از جدایی از آقای تین، خیلی‌ها به من ابراز علاقه کردند، اما به خاطر عشق به فرزندانم، همه آنها را رد کردم. در کل، همه چیز تمام شد. روزی که او از دنیا رفت، من و فرزندانم با احترام کامل او را به سفر آخرش بدرقه کردیم.

ممنون از اشتراک گذاری!

ین لین



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول