Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

گشت و گذار در باغ ادبیات آمریکا [بخش ۱۶]

Báo Quốc TếBáo Quốc Tế28/07/2024


ویلیام کاتبرت فاکنر (۱۸۹۷-۱۹۶۲) استاد داستان‌نویسی مدرن غربی بود. او داستان کوتاه و رمان می‌نوشت و در سال ۱۹۵۰ جایزه نوبل را دریافت کرد.
Nhà văn William Cuthbert Faulkner.
نویسنده ویلیام کاتبرت فاکنر.

او در یک خانواده اشرافی جنوبی متولد شد که در طول جنگ داخلی (۱۸۶۱-۱۸۶۵) رو به زوال گذاشت. او در جنگ جهانی اول در نیروی هوایی کانادا شرکت کرد اما مستقیماً نجنگید.

آثار اولیه او توجه کمی را به خود جلب کردند. او با کتاب «پناهگاه» (۱۹۳۱) به شهرت رسید. بیشتر موضوعات او به تغییرات جنوب آمریکا پس از جنگ داخلی می‌پرداخت. «سارتوریس» (۱۹۲۹) زوال اشرافیت جنوبی و ظهور یک طبقه متوسط ​​تاجر را به تصویر می‌کشید. در سال ۱۹۳۱، او به مزرعه خود در راواناک نقل مکان کرد و «آگوست لایت» (۱۹۳۲) را نوشت که به رابطه بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان می‌پرداخت و اقدامات افراطی نژادپرستی را محکوم می‌کرد. از سوی دیگر، او تا حدودی نسبت به سیاه‌پوستان نگرشی از بالا به پایین داشت. او مانند یک اشراف‌زاده مزرعه‌دار زندگی می‌کرد و نمی‌خواست خود را نویسنده بنامد.

فاکنر داستان‌های ترسناک بسیاری با ظرافت‌های منحصر به فرد نوشت: خشم و هیاهو (۱۹۲۹)، همچنان که می‌میرم (۱۹۳۰)، اوه آبشالوم! اوه آبشالوم (۱۹۳۶). شکست‌ناپذیر (۱۹۳۸) صحنه‌ها و شخصیت‌های بسیاری از جنگ داخلی را به تصویر می‌کشد. او در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه نوبل، علیه جنگ اعلام مخالفت کرد و اندیشه اومانیستی نویسنده را تأیید کرد. در اواخر عمرش، اندیشه اومانیستی او فراتر رفت: یک افسانه (۱۹۵۴)، علیه جنگ؛ خانه (۱۹۵۹)، علیه فاشیسم. افکار فاکنر اساساً بدبینانه بود. شخصیت‌های او همگی قربانی سرنوشت بودند، همه باید بدهی‌هایی از زندگی‌های قبلی خود را می‌پرداختند.

آثار فاکنر با شخصیت‌هایی که بسیار آمریکایی هستند، مشخص می‌شوند: سرهنگ‌های جنوبی، مردان سیاه‌پوست راضی و اراذل و اوباش کله‌گنده. فلسفه متافیزیکی فاکنر، که از مفهوم گناه و بخشش سرچشمه می‌گیرد، بسیار با عقده گناه فرهنگ پس از یک جنگ ویرانگر پنج ساله مطابقت دارد. تراژدی بازگشت بشریت به وحشیگری در جنگ، همدردی جامعه‌ای از "مردم گناهکار" را که به دنبال رستگاری هستند، ایجاد کرده است، هر فرد به روش خود توبه می‌کند، آن گناه رایج، گاهی اوقات او در آن شرکت نداشت اما قربانی آن نیز شد.

فاکنر مضمون بیگانگی و تنهایی انسان قرن بیستم را با درون‌مایه جنوب آمریکا (پیامدهای بار برده‌داری، رابطه بین سفیدپوستان و سیاه‌پوستان، ناتوانی اشراف‌زادگان در برآوردن خواسته‌های زندگی مدرن) در هم می‌آمیزد. فاکنر همچنین با آوردن تراژدی یونانی - نقش سرنوشت - به داستان‌های پلیسی، دوران باستان را به دوران مدرن پیوند می‌دهد.

سبک نوشتاری فاکنر گاهی اوقات «عجیب» است: ساختار پیچیده، روایت داستان‌هایی که اغلب از انتها شروع می‌شوند، دادن یک نام به شخصیت‌های متعدد، اجتناب از نامگذاری و توصیف رویدادهای مهم، قرار دادن خوانندگان در موقعیت‌های گیج‌کننده‌ای که باید خودشان برای فهمیدنشان گره از آنها باز کنند، یا روایت حداقل دو داستان به طور همزمان، تخصص در استفاده از افعال در زمان حال برای احیای گذشته، انباشتن صفت‌ها، طولانی کردن یک جمله گاهی تا صفحات، حذف عمدی زمان برای بیان «جریان سیال ذهن» که اغلب حال، گذشته و آینده را با هم مخلوط می‌کند.

خشم و هیاهو یکی از پنج یا شش شاهکار فاکنر محسوب می‌شود. این رمان که تجربه‌ای رادیکال در فرم و تکنیک است، داستان فروپاشی یک خانواده اشرافی جنوبی را روایت می‌کند. تأثیر جویس بر این اثر کاملاً مشهود است.

«پناهگاه» پژوهشی تاریک و عمیق در مورد فرآیند خودجوش شر است. این فیلم داستان تمپل، دختر مدرسه‌ای ۱۷ ساله‌ای که توسط پاپای تسخیر شده است را روایت می‌کند. این پیش‌داوری‌های جنسی تمپل است که باعث می‌شود پاپای به او تجاوز کند و مردی را که سعی در محافظت از او داشته، بکشد. پاپای یک آشغال فرهنگ شهری است، اما از برخی جهات محصول و قربانی محیط اجتماعی خود است. تمپل هم ترسیده و هم خوشحال است: پاپای او را به یک فاحشه‌خانه می‌برد و بعداً در دادگاه تجاوز و قتلی که شاهد آن بوده، در کنار پاپای می‌ایستد و به دروغ مردی بی‌گناه، گودوین، را متهم می‌کند. در دادگاه، بنبو هوراس، یک قاچاقچی مشروبات الکلی، سعی می‌کند از گودوین دفاع کند اما شکست می‌خورد و او به جرم قتلی که مرتکب نشده بود، توسط جمعیت اعدام می‌شود، که به طرز طعنه‌آمیزی کافی است.

«نور ماه اوت»، رمانی که به مشکلی می‌پردازد که فاکنر اغلب با آن درگیر بود: طبقه‌بندی مردم توسط جامعه بر اساس تعصبات نژادی، مذهبی و قومی. شخصیت اصلی و قربانی، جو کریسمس است که به نظر سفیدپوست می‌آید اما در واقع نیمه‌سیاه‌پوست است. او با زنی مجرد به نام جوآنا رابطه دارد که مردم محلی به او مشکوک هستند و به دلیل اهل شمال شرقی بودنش، همدردی کمی با او دارند. جو در نهایت او را می‌کشد و خانه‌اش را به آتش می‌کشد. او توسط مردم شهر دستگیر، اخته و کشته می‌شود. جوآنا ناگهان به یک شهید سفیدپوست تبدیل می‌شود که توسط یک مرد سیاه‌پوست مورد حمله قرار گرفته و کشته می‌شود.

«اوه آبشالوم! اوه آبشالوم!» اثری بسیار منحصر به فرد است که نمونه‌ای از سبک فاکنر محسوب می‌شود و پژواک‌های نمادین متافیزیکی رمان‌های نمادگرای آنگلوساکسون (مثلاً کنراد) را برمی‌انگیزد. این جستجو در اعماق زمان رخ می‌دهد و گاهی یادآور رمان‌های پلیسی است. بسیاری از صحنه‌های سنگین، افکار، عواطف و احساسات را در آن جستجوی مردد «تجسم» می‌بخشند.

این رمان را می‌توان داستانی درباره سقوط خاندان ساتپن دانست؛ این رمان بسیاری از داستان‌های کتاب مقدس را تداعی می‌کند، به‌ویژه داستان آبشالوم، شاهزاده‌ای که نقشه کشتن پدرش را کشید، فرار کرد، موهایش به شاخه درختی گیر کرد و کشته شد، پدرش با ترحم فریاد زد: «آه آبشالوم! آخ آبشالوم!» این داستان سرنوشتی شخصی است که با تاریخ جنوب آمریکا تحت نظام برده‌داری پیوند خورده است.

شخصیت اصلی داستان، توماس ساتپن، پسر یک مرد سفیدپوست فقیر است که آرزوی تبدیل شدن به یک اشراف‌زاده جنوبی و تشکیل خانواده‌ای ثروتمند را در سر دارد. در طول جنگ داخلی، او به عنوان سرهنگ دوم در ارتش اتحادیه انتخاب می‌شود. وقتی به خانه برمی‌گردد، مزرعه متروکه می‌شود. قبل از آن، دخترش جودیت از معشوقش بن، که برادر ناتنی و نیمه‌سیاه‌پوست بود، صاحب فرزندی شده بود. پسرش بن را کشت و فرار کرد.



منبع: https://baoquocte.vn/dao-choi-vuon-van-my-ky-16-280241.html

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

زیبایی مسحورکننده سا پا در فصل «شکار ابرها»
هر رودخانه - یک سفر
شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

پاگودای تک ستونی هوا لو

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول