لام تی هوآی تو (که در حال حاضر به عنوان آشپز در شهر هوشی مین کار میکند) با شرکت در برنامه «میخواهی با کسی قرار بگذاری» با نگو ون تونگ، خیاط و طراح لباس مردانه در بن تره، جفت شد.
خانواده دختر، او را فردی قوی اما خجالتی در معاشرت معرفی کردند، او بعد از کار فقط میخواهد در خانه بماند، بخوابد و استراحت کند.
ازدواج اول او ۶ سال پیش به پایان رسید. هوآی تو گفت که شوهر سابقش مهربان اما بچهگانه بود. او که مدت زیادی با هم زندگی کرده بود، همیشه کسی بود که از همه چیز مراقبت میکرد. پس از سالها تحمل و انتظار برای بزرگ شدن فرزندانش، از شوهرش طلاق گرفت.
همین الان دیدمش، یه مادر مجرد بهم قول داده که با یه مرد زیر ۶۰ سال آینده ازدواج کنه ( ویدئو : هلند).
او در حال حاضر با پسرش که سال سوم دانشگاه است زندگی میکند. دختر بزرگش ازدواج کرده و فرزند دارد. خانواده دختر به دنبال مردی دلسوز، با اخلاق، خانوادهدار، تمیز و خوشقیافه هستند.
در همین حال، ون تانگ آشپز خوبی است، به خانوادهاش اهمیت میدهد و از هنر لذت میبرد، اما خلق و خوی تندی دارد. او با مادر ۸۴ سالهاش در بن تره زندگی میکند.
همسر اول ون تانگ در سال ۲۰۰۷ درگذشت. از آن زمان، او با زن دیگری قرار گذاشته است اما بیفایده بوده است. در آن زمان، این زن قصد داشت در خارج از کشور اقامت کند و تاریخ بازگشتش مشخص نبود. در ابتدا، این دو با هم در ارتباط بودند اما سپس درگذشتند.
او دو دختر (۳۰ و ۲۹ ساله) دارد که هر دو ازدواج کردهاند. حالا از خانوادهی این مرد فقط مادرش باقی مانده است، بنابراین او میخواهد شریکی پیدا کند که بداند چگونه رفتار کند، به خانواده اهمیت بدهد و مراقب آنها باشد و از آدمهای پرحرف خوشش نیاید.

ون تانگ با مادرش در بن تره زندگی میکند، در حالی که هوآی تو با پسرش در شهر هوشی مین زندگی میکند (عکس: اسکرین شات).
خواهر ون تانگ که در جایگاه تماشاگران نشسته بود، گفت که خانواده عروس، خانوادهی دوستداشتنیای هستند. او فکر میکند از آنجایی که هر دوی آنها پیر هستند و خودشان فرزند دارند، باید دوباره با هم باشند و برای آینده برنامهریزی کنند.
خواهر کوچکتر هوآی تو اظهار داشت که خانواده این مرد مهربان هستند و معیارهایی را که هوآی تو تعیین کرده است، دارند. در صورت امکان، این دو نفر باید به یکدیگر فرصتی برای شناخت یکدیگر بدهند.
پس از رد و بدل کردن هدایا، ون تانگ و هوآی تو با هم صحبت کردند و درباره زندگی و دیدگاههای یکدیگر بیشتر فهمیدند. خانواده داماد گفتند که او یک مادر مسن دارد و نمیتواند به جای دیگری برای زندگی نقل مکان کند. بنابراین، او امیدوار بود که اگر آن دو با هم باشند، خانواده عروس بتوانند برای زندگی به بن تره برگردند.
ون تونگ پرسید: «اگر شما دو نفر با هم باشید، میتوانم برای زندگی به بن تره برگردم؟» هوآی تو پاسخ داد: «باشه، اما من هنوز یک پسرم دارم که یک سال دیگر در دانشگاه است. من هم دوست دارم در حومه شهر آرام و باصفا زندگی کنم.»

ون تانگ و هوآی تو هر دو میخواهند بعد از نمایش با هم قرار بگذارند (عکس: اسکرینشات).
خانواده دختر همچنین به او گفتند که قبل از اینکه بتوانند به مرحله بعدی فکر کنند، باید نگران تمام کردن مدرسه پسرش باشند (یک سال دیگر طول میکشید). خانواده پسر موافقت کردند و حاضر بودند منتظر بمانند تا هوآی تو بتواند وظایفش را انجام دهد.
پس از آن، ون تانگ و هوآی تو روی صحنه اجرا داشتند. در پایان مکالمه، هر دو تصمیم گرفتند دکمه قرار ملاقات را فشار دهند. خانواده دختر با خجالت از پذیرش اولین بوسه خودداری کردند. اما خیاط مرد گفت: "نه، این طبق برنامه الزامی است" و سپس اولین بوسه را به گونه هوآی تو زد.
منبع






نظر (0)