Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

سوپ شیرین برای یک روز بارانی

Báo Tuổi TrẻBáo Tuổi Trẻ29/09/2024


Món chè trong bữa mưa dầm - Ảnh 1.

تصویرسازی: دانگ هونگ کوان

سوپ ذرت شیرین بود، با ذرت‌های نیمه‌پُرِ چسبنده‌ای که از باغچه چیده شده بودند. ما اغلب به آن «ذرت بی‌دندان» می‌گفتیم چون دانه‌هایش ریشه‌های کم‌پشتی داشتند و دندانه‌های کمی داشتند. برای پر کردن قابلمه سوپ شیرین، مامان مجبور بود مقداری سیب‌زمینی مومی هم از باغچه بیرون بیاورد. سوپ ذرت شیرین و چسبناک و سیب‌زمینی مومی با شیر نارگیل غلیظ سرو می‌شد.

سوپ شیرین موز هم هست، اگر آنقدر خوش شانس باشید که یک دسته موز رسیده در باغچه داشته باشید. هر چه موزها رسیده تر باشند، سوپ شیرین خوشمزه تر و شیرین تر خواهد بود. مامان همچنین سیب زمینی شیرین یا کاساوا را که در باغچه موجود است اضافه می کند تا با هم بپزیم.

سوپ موز شیرین طعم شیرین موز و طعم غنی سیب‌زمینی شیرین را دارد. اگر شیر نارگیل یا چند تکه نارگیل نازک ورقه شده و بادام زمینی بو داده خرد شده را به آن اضافه کنید، سوپ هم معطر و هم به طرز عجیبی خوشمزه می‌شود.

همچنین دسر کدو حلوایی جوان و لوبیا سبز برای خنک شدن وجود دارد، زیرا باغ دارای تعدادی بوته کدو حلوایی است که میوه می‌دهند.

این یک قابلمه سوپ شیرین ماش یا لوبیا سیاه با برنج چسبناک بود. لوبیاها در تابستان برداشت می‌شدند و در بطری‌های شیشه‌ای در کابینت آشپزخانه نگهداری می‌شدند. سوپ شیرین حاوی بادام زمینی، ماش، تاپیوکا، نشاسته سیب‌زمینی و مقداری کاساوا بود.

در روزهای خاص، مثل روزهای ماه کامل، مامان برنج چسبناک را خیس می‌کرد و آرد می‌کرد تا کوفته برنجی شیرین درست کند. کوفته برنجی شیرین آنقدر رسمی است که به ندرت خورده می‌شود. و با این غذای شیرین، همه عاشق کوفته‌های «چه دئو» هستند که فقط کوفته‌های خمیری بدون مواد پرکننده هستند.

باران مدت زیادی ادامه داشت و ما نمی‌توانستیم برای خرید چیزی به بازار برویم. برنج خشک نمی‌شد. اما مادرم راهی پیدا کرد تا فضایی دنج داشته باشیم، دور هم جمع شویم و با همه حاضران سوپ شیرین و فرنی بخوریم، و بدانیم که چگونه با وجود گرسنگی، آخرین تکه را با هم تقسیم کنیم و از خوردن آن صرف نظر کنیم.

پختن سوپ شیرین در یک روز بارانی هم خیلی جذاب است. هر کسی چیزی برای اضافه کردن به قابلمه سوپ شیرین دارد. یکی پوست نارگیل را می‌کند. یکی نارگیل را می‌تراشد. یکی شیر نارگیل را می‌فشارد. یکی سیب‌زمینی‌ها را پوست می‌کند. هر بچه‌ای باید کارهایی انجام دهد: شکر بیاورد (به لطف این، من همیشه از مادرم می‌خواهم یک تکه کوچک شکر برای مکیدن بدهد - وقتی هنوز از شکر خام نیشکر استفاده می‌کردیم)؛ نشاسته تاپیوکا را خیس کنید...

قابلمه سوپ شیرین را روی اجاق گذاشتند. مامان نشست و آتش را تماشا کرد تا به ته قابلمه نچسبد. بچه‌ها دور هم جمع شده بودند، گپ می‌زدند، داستان تعریف می‌کردند یا بازی می‌کردند در حالی که منتظر پختن سوپ شیرین بودند. قابلمه سوپ شیرین در حال جوشیدن بود و عطر سوپ شیرین در تمام برگ‌های آشپزخانه کوچک پخش شده بود. سوپ شیرین را با ملاقه ریختند و منتظر بودند تا مامان آن را به اجداد تعارف کند، سپس می‌توانستیم آن را بخوریم.

یک فنجان چای داغ، در حالی که هنوز نم نم باران می‌بارد، گرم و شیرین است، و تا مغز استخوان خوشمزه.

در آن روزهای بارانی، مامان تمام لباس‌هایمان را بیرون می‌آورد تا نخ‌های شل، لبه‌های پاره یا دکمه‌های گم‌شده را بررسی کند تا بتواند آنها را درست کند. بعد مامان از من خواست کتاب آهنگ‌های محلی قدیمی با جلد مشکی را بیرون بیاورم و چند تا از آهنگ‌های مورد علاقه‌اش را برایش بخوانم. صحنه‌ای که ما روی تخت بامبوی قدیمی در ایوان بارانی دراز کشیده بودیم و مامان کنارمان نشسته بود و با دقت خیاطی می‌کرد، تا الان ما را گرم نگه داشته است.

یادآوری سوپ شیرینی که مادرم در یک روز بارانی می‌پخت و فکر کردن به روش او برای «سرکوب احساسات منفی» باعث تأسف من می‌شود. آن زمان، ما بچه‌ها نمی‌دانستیم بزرگسالان در مواجهه با باران مداوم چه غمی دارند.

فقط صدای مادرم را می‌شنیدم که شکایت می‌کرد: «چه باران وحشتناکی!» اما به آه‌هایش توجه زیادی نمی‌کردم. در خانه نشسته بود و خیاطی و آشپزی می‌کرد، اما احتمالاً ذهنش در باغ پرسه می‌زد: درختان میوه به راحتی می‌پوسیدند، گل‌هایی که به راحتی شکوفا می‌شدند، می‌افتادند، آن سال باغ محصول بدی داشت.

باران مدت زیادی ادامه داشت و ما نمی‌توانستیم برای خرید چیزی به بازار برویم. برنج خشک نمی‌شد. اما مادرم راهی پیدا کرد تا فضایی دنج داشته باشیم، دور هم جمع شویم و با همه حاضران سوپ شیرین و فرنی بخوریم، و بدانیم که چگونه با وجود گرسنگی، آخرین تکه را با هم تقسیم کنیم و از خوردن آن صرف نظر کنیم.

حالا، وقتی مدت زیادی باران می‌بارد، از مادرم تقلید می‌کنم، سبدی را به بازار می‌برم تا کمی ذرت پیدا کنم، سری می‌زنم تا یک کیسه شیر نارگیل بخرم و بعد سوپ شیرین می‌پزم. قابلمه سوپ شیرینی که می‌پختم، کم‌کم بخار می‌شد، بوی معطری نداشت، یا شاید فضای شلوغ و دنجِ این شخص که این کار را می‌کرد، آن شخص که آن کار را می‌کرد، در آشپزخانه کوچک، را از دست می‌داد.

بوی سوختن چوب و دود سیاه ته دیگ دیگر حس نمی‌شود. پسرم هرگز حاضر نیست مثل گذشته که من یک تکه شکر خام را در آن فرو می‌کردم، آن را در قند فرو کند و غرق در شادی شود.

اما مطمئناً بوی گرم آشپزخانه در یک روز بارانی، با یک غذای ساده که هر کسی می‌تواند بپزد، صرف نظر از اینکه در چه بازه زمانی باشد، به روش خودش در کودک ماندگار خواهد شد.

آن سکوت، خلوت و فردی، باعث می‌شود هر فردی که در خانه است، دوباره به آنجا برگردد. به نظر من، خانه هنوز آخرین پناهگاه امن برای هر زندگی، برای هر شخصی است، مهم نیست آن شخص چه کسی باشد.



منبع: https://tuoitre.vn/mon-che-trong-bua-mua-dam-20240929095957036.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تحسین مزارع بادی ساحلی گیا لای که در ابرها پنهان شده‌اند
از دهکده ماهیگیری لو دیو در گیا لای دیدن کنید تا ماهیگیرانی را ببینید که شبدر را روی دریا «نقاشی» می‌کنند.
یک قفل‌ساز قوطی‌های آبجو را به فانوس‌های رنگارنگ اواسط پاییز تبدیل می‌کند
میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;