Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

آفتاب در گوشه‌ای از بازار روستایی

وقتی صحبت از خانم های می‌شود، نه تنها مردم دهکده بان کو - دهکده او - بلکه بسیاری از مردم منطقه کو لائو دانگ که با رودخانه‌ها احاطه شده است، او را با اندام لاغر، کمی خمیده و اغلب نشسته در بازار صبح زود بن با می‌شناسند.

Báo Thanh niênBáo Thanh niên01/09/2025

هفتاد ساله است، بیش از نیمی از موهایش سفید شده، آهسته راه می‌رود، اما هر روز صبح وقتی خروس می‌خوانَد، وقتی شبنم هنوز روی برگ‌ها است، از خواب بیدار می‌شود. او هر دسته از سبزیجات را که هر بادمجان روز قبل چیده شده است، با دقت انتخاب می‌کند، آنها را در یک سبد پلاستیکی قدیمی که در اثر گذشت سال‌ها تغییر رنگ داده است، می‌گذارد، سپس پسرش را صدا می‌زند تا او را به بازاری که ۳ کیلومتر از خانه فاصله دارد، ببرد.

باغ تقریباً سی هکتار وسعت داشت و سبزیجات سبز در همه جا رشد می‌کردند. اگر نمی‌توانست همه آنها را بخورد، آنها را می‌فروخت. خانم های با پسرش با و همسرش در خانه‌ای خوش‌ساخت با امکانات کامل زندگی می‌کرد. با این حال، هر روز صبح گوشه بازار بن با، زیر درخت روغن قدیمی، کنار مغازه شیرفروشی را انتخاب می‌کرد تا مانند عادتی که ترک آن سخت است، قوز کرده و با دسته‌ای از سبزیجات تمیز بنشیند.

بسیاری از مردم محله این را دیدند و دلشان برای او سوخت و به او توصیه کردند که استراحت کند: «خدای من، عمه های، در این سن، چرا هنوز به بازار می‌روی؟ در خانه بمان و با نوه‌هایت بازی کن، چای بنوش و تماشای کای لینگ کن تا سالم بمانی.» خانم های فقط لبخند زد، لبخندی ملایم، مهربان و سرزنده. «بچه‌ها، به خاطر فقرم نمی‌فروشم. چیدن سبزیجات باغچه‌ام اسراف است، اما آنها را می‌فروشم تا به فرزندان و نوه‌هایم یاد بدهم که قدر پول را بدانند و برای زندگی پول پس‌انداز کنند.» بعضی‌ها می‌فهمیدند، بعضی‌ها نمی‌فهمیدند. بعضی‌ها همدردی می‌کردند، بعضی‌ها انتقاد می‌کردند. بعضی‌ها حتی سرشان را تکان می‌دادند: «این پیرزن احتمالاً فقط دوست دارد خودنمایی کند.» اما او اجازه نمی‌داد این موضوع او را آزار دهد. چون می‌دانست که پس‌انداز خسیس بودن نیست، بلکه یک اصل انسانی است. درآمد زیاد یا کم مهم نیست، مهم این است که بدانیم چگونه از هر قطره عرقی که برای به دست آوردن آن ریخته شده قدردانی و آن را حفظ کنیم.

او جنگ را از سر گذرانده بود، گرسنه بود و برای سیر کردن فرزندانش از فرنی دست کشیده بود. او با دقت پیراهن‌های رنگ و رو رفته را برای شوهرش که به مزارع می‌رفت، وصله زده بود و کیک‌های کوچک را از وسط نصف کرده بود تا فرزندانش بتوانند در حالی که او چیزی برایش نمانده بود، غذا بخورند. این سختی‌ها نباید مورد شکایت قرار می‌گرفتند، بلکه باید به یاد آورده، حفظ و به نسل‌های آینده آموخته می‌شدند.

Nắng đời ở góc chợ quê - Ảnh 1.

خانم های گوشه بازار بن با را انتخاب کرد، قوز کرده و با دسته‌ای از سبزیجات تمیز، مثل عادتی که ترکش سخت است، نشسته بود.

عکس: ارائه شده توسط نویسنده

یک بار، خانم های بی‌صدا وسط بازار نشسته بود و چشمانش به فروشگاه مواد غذایی کناری بود. دختر جوانی از یک موتورسیکلت براق SH پیاده شد، کفش‌های پاشنه بلند پوشیده بود، با یک دست تلفن را فشار می‌داد و با دست دیگر یک فنجان چای شیر در دست داشت. او یک اسکناس پانصد هزار تومانی به صاحب فروشگاه داد تا دو قلم جنس کوچک بخرد. او پول خرد را بدون نگاه کردن به آن در کیفش انداخت، سپس دور شد. او تماشا می‌کرد، سرش را کمی تکان داد و آهی از سر غم کشید. او صحنه‌های مشابه بی‌شماری دیده بود. کودکانی که فقط نصف نان را برای صبحانه می‌خوردند و سپس آن را دور می‌ریختند. خرید یک بطری آب، فقط چند جرعه نوشیدن و سپس آن را دور می‌ریختند، انگار پول چیزی بود که به راحتی می‌توانست دور ریخته شود.

حتی زمانی بود که گروهی از مردان جوان نزدیک دکه سبزیجات فروشی او نشسته بودند و با شور و شوق گپ می‌زدند که یکی از آنها زد زیر خنده: «خدای من، مادرم مدام به من می‌گوید پول پس‌انداز کنم! من گفتم: مامان، من به مدرسه می‌روم، نه اینکه راهبه شوم!» تمام گروه زد زیر خنده، خنده‌ای معصومانه که ناخواسته قلب خانم های را جریحه‌دار کرد. نه به خاطر کلمات بی‌ادبانه، بلکه به این دلیل که ارزش واقعی کار و پول را نمی‌فهمیدند. برای او، هر سکه‌ای که از فروش سبزیجات به دست می‌آورد، هر قطره عرق، هر فصل خشک، هر باران شدید بود. با این حال، برخی از آنها آن را کاغذ باطله می‌دانستند که می‌توانست در هر زمانی دور ریخته شود. او فقط امیدوار بود که بعداً، وقتی بزرگ شدند، سختی‌های اجدادشان را که هر سقف و هر جاده‌ای را ساختند، فراموش نکنند.

او پول حاصل از فروش سبزیجات را برای خودش خرج نمی‌کرد. او آن را با دقت در یک کیسه کاغذی می‌پیچید، در یک کشوی کوچک می‌گذاشت و قفل می‌کرد. او آن را برای نوه‌هایش پس‌انداز می‌کرد تا شهریه دانشگاهشان را بپردازند. آن کشو نه تنها حاوی پول بود، بلکه یک باور قوی نیز در خود داشت. او معتقد بود که روزی نوه‌هایش خوب درس خواهند خواند و موفق می‌شوند و برای کسب شهرت به دنیا خواهند رفت. و مهمتر از همه، او معتقد بود که آنها خواهند فهمید که هر پنی که به دست می‌آورند، بوی خاک، بوی خورشید و بوی عرقی دارد که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و والدینشان ریخته‌اند.

دت، نوه بزرگش، سال دوم دانشگاه بود. یک تعطیلات تابستانی، تمام راه را تا بازار رانندگی کرد تا او را بیاورد. کنار دکه سبزیجات ایستاد، صدایش آرام اما مصمم بود: «مادربزرگ، وقتی پول زیادی در بیاورم، از تو مراقبت می‌کنم. باید استراحت کنی، دیگر نمی‌گذارم رنج بکشی!». مادربزرگ های با چشمانی پر از شادی و برق شادی، سرش را بالا آورد. لبخندی زد، لبخندی ملایم و گرم، مثل یک پری در افسانه‌ها: «بله، من خوشحالم چون تو مرا دوست داری. اما به یاد داشته باش، مهم نیست در آینده چقدر ثروتمند باشی، باید بدانی چگونه پس‌انداز کنی. فکر نکن داشتن میلیون‌ها دلار به این معنی است که می‌توانی آن را هر طور که می‌خواهی خرج کنی. هر سکه‌ای ارزش خودش را دارد، باید بدانی چگونه به آن احترام بگذاری. پس‌انداز یعنی بدانی چگونه برای فردا زندگی کنی، فرزندم!».

نسیم بازار می‌وزید و عطر تازه‌ی گیاهان را که با نور خورشید صبح زود آمیخته شده بود، با خود می‌آورد و طعمی بسیار منحصر به فرد از حومه شهر ایجاد می‌کرد. پرندگان کوچک روی شاخه‌های درختان روغنی می‌پریدند، گویی با هم به درس خاموش اما پرمعنای پیرزن گوش می‌دادند. این گوشه از بازار حومه‌ی بن با - کو لائو دونگ، به ظاهر معمولی‌ترین مکان، اما حاوی فلسفه‌ی عمیقی از زندگی بود. مردم می‌توانستند بدون خرید سبزیجات از آنجا عبور کنند، اما همه مجبور بودند برگردند تا به حالت نشسته‌ی آشنا و چشمان مهربان اما مصمم خانم های نگاه کنند.

آنجا نه تنها دسته‌هایی از سبزیجات تازه و بادمجان‌های چاق و چله وجود دارد، بلکه درسی زنده درباره صرفه‌جویی و اخلاق نیز هست. نه تخته سیاهی، نه گچی، نه موعظه‌های رسمی، فقط پیرزنی با موهای سفید، آرام زیر آفتاب صبحگاهی نشسته و هر ریال را پس‌انداز می‌کند تا بذری در قلب نسل بعدی بکارد: دانستن ارزش کار، دانستن چگونگی زندگی مقتصدانه برای داشتن زندگی‌ای آبرومندتر و مفیدتر.

پنجمین مسابقه نویسندگی «زندگی خوب» با هدف تشویق مردم به نوشتن درباره اقدامات شریفی که به افراد یا جوامع کمک کرده است، برگزار شد. امسال، تمرکز این مسابقه بر تقدیر از افراد یا گروه‌هایی بود که با انجام اعمال خیرخواهانه، امید را به افراد در شرایط دشوار هدیه داده‌اند.

نکته برجسته، بخش جدید جوایز زیست‌محیطی است که به آثاری که الهام‌بخش و مشوق اقدام برای محیط زیست سبز و پاک هستند، اهدا می‌شود. از این طریق، کمیته برگزارکننده امیدوار است آگاهی عمومی را در مورد حفاظت از کره زمین برای نسل‌های آینده افزایش دهد.

این مسابقه دارای دسته بندی ها و ساختار جوایز متنوعی است، از جمله:

دسته بندی مقالات: روزنامه نگاری، گزارش، یادداشت یا داستان کوتاه، حداکثر ۱۶۰۰ کلمه برای مقالات و ۲۵۰۰ کلمه برای داستان کوتاه.

مقالات، گزارش‌ها، یادداشت‌ها:

- جایزه اول: 30،000،000 دونگ ویتنامی

- ۲ جایزه دوم: ۱۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۳ جایزه سوم: ۱۰،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۵ جایزه تشویقی: ۳،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

داستان کوتاه:

- جایزه اول: 30،000،000 دونگ ویتنامی

- جایزه دوم: 20،000،000 دونگ ویتنامی

- ۲ جایزه سوم: ۱۰،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۴ جایزه تشویقی: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

بخش عکس: ارسال مجموعه‌ای از حداقل ۵ عکس مرتبط با فعالیت‌های داوطلبانه یا حفاظت از محیط زیست، به همراه نام مجموعه عکس و توضیحی کوتاه.

- جایزه اول: 10،000،000 دونگ ویتنامی

- جایزه دوم: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- جایزه سوم: ۳،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

- ۵ جایزه تشویقی: ۲،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

محبوب‌ترین جایزه: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

جایزه مقاله عالی با موضوع محیط زیست: ۵،۰۰۰،۰۰۰ دونگ ویتنامی

جایزه شخصیت مورد تقدیر: 30،000،000 دونگ ویتنامی

آخرین مهلت ارسال آثار ۱۶ اکتبر ۲۰۲۵ است. آثار در مراحل مقدماتی و نهایی با حضور هیئت داورانی از چهره‌های مشهور ارزیابی خواهند شد. کمیته برگزارکننده فهرست برندگان را در صفحه «زندگی زیبا» اعلام خواهد کرد. برای مشاهده قوانین دقیق به ... مراجعه کنید. thanhnien.vn

کمیته سازماندهی

Nắng đời ở góc chợ quê - Ảnh 2.

منبع: https://thanhnien.vn/nang-doi-o-goc-cho-que-185250827101441778.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تحسین مزارع بادی ساحلی گیا لای که در ابرها پنهان شده‌اند
از دهکده ماهیگیری لو دیو در گیا لای دیدن کنید تا ماهیگیرانی را ببینید که شبدر را روی دریا «نقاشی» می‌کنند.
یک قفل‌ساز قوطی‌های آبجو را به فانوس‌های رنگارنگ اواسط پاییز تبدیل می‌کند
میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;