Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

روزی که ملت در بزرگراه شماره یک گرد هم آمدند

Người Lao ĐộngNgười Lao Động25/01/2025

این کشور روزهای فراموش نشدنی دارد. یکی از آن روزهای فراموش نشدنی، 30 آوریل 1975 است.


من هنوز در آن روز تاریخی به سایگون برنگشته بودم. در اوایل ماه مه ۱۹۷۵، در «سایگون روشن» که شاعر لی آن ژوان درباره آن سروده بود، و بعدها رویای آن را در سر پروراندم، حضور داشتم.

اما وقتی وسط سایگون بودم، ناگهان ترونگ سون، دونگ تاپ مویی، میدان نبرد نام لو بون - کای لی، سال‌هایی که با برادران و هم‌تیمی‌هایم گذراندم را به یاد آوردم:

«روزی که ملت در بزرگراه شماره یک گرد هم آمدند»

عشق بی‌پایان به این جنگل‌ها

جایی که هزاران کودک در انتهای شیب، پشت گذرگاه دراز کشیده‌اند

در امتداد مسیر پنهان زیر درختان"

(گزیده ای از شعر حماسی "آنان که به دریا می روند" - Thanh Thao)

برای کسانی که جنگ را تجربه کرده‌اند، خاطرات همیشه زنده می‌شوند. من روزنامه‌نگاری هستم که در زمینه امور نظامی تخصص دارم و بر موضوع آشتی و هماهنگی ملی تمرکز دارم، بنابراین نمی‌توانم سخنان تاریخی سپهبد ارشد تران ون ترا، رئیس کمیته مدیریت نظامی سایگون، در مورد روزی جدید از صلح و وحدت را فراموش کنم.

آن جمله را آقای ترا در تاریخ ۲ مه ۱۹۷۵ به ژنرال دونگ ون مین، رئیس جمهور سابق جمهوری ویتنام، عیناً به این صورت گفت: «برای ما، بازنده یا برنده‌ای وجود ندارد، فقط مردم ویتنام ما هستند که آمریکا را شکست می‌دهند.»

tr7 - Biểu diễn lân sư rồng ở TP HCM - ảnh Hoàng Triều.JPG

اجرای رقص شیر و اژدها در شهر هوشی مین عکس: هوانگ تریو

۵۰ سال گذشته است، اما آن ضرب‌المثل تاریخی درخشان‌تر و درخشان‌تر می‌درخشد، زیرا نمایانگر انسانیت ویتنامی و همبستگی مردم ویتنام است. تنها مهاجمان تلاش می‌کنند تا مردم ویتنام را از هم جدا کنند، و مردم ویتنام، چه در این طرف باشند و چه در آن طرف، همه ویتنامی هستند.

با روحیه عشق به هموطنانمان، در آن روز جدید صلح، من و شاعر نگو دِ اوآنه، به رهبری برادر کوچکترم که در دانشگاه ون هان تحصیل می‌کرد، در سراسر سایگون قدم زدیم، در حالی که همیشه یک کاست با نوار موسیقی «ترانه‌های پوست زرد» اثر ترینه کونگ سون همراه داشتیم و آهنگ‌هایی مانند «امشب چه دیدیم» و «دست در دست هم می‌دهیم» را پخش می‌کردیم. در آن روزها، موسیقی ترینه کونگ سون ما را بسیار شادتر می‌کرد، هرچند آهنگ‌هایش حاوی غم بودند، زیرا ملت ما مجبور بود رنج‌های زیادی را تحمل کند.

در سایگون پرسه می‌زدیم و به خیابان‌های کوچک زیادی در چو لون رفتیم و دیدیم که علاوه بر زندگی مرفه، خانواده‌های کارگر فقیر زیادی هم وجود دارند، افرادی که مجبور به فرار از روستا به سایگون شده‌اند. آنها در کوچه‌های کوچک زندگی می‌کردند، "خانه‌هایی" از مقوا می‌ساختند، تمام فعالیت‌های خانواده در داخل آن "خانه‌های مقوایی" خلاصه می‌شد.

در واقع، اگرچه جنگل بسیار دشوار بود، ما هرگز فکر نمی‌کردیم که کارگرانی در چنین شرایط سختی قرار داشته باشند. این چیزی بود که باعث می‌شد ما سربازان جوان احساس تأسف کنیم.

در ماه مه ۱۹۷۵، سایگون مملو از رژه‌های دانشجویی و رقص شیر بود، گویی تمام شهر برای جشن گرفتن صلح و اتحاد به خیابان‌ها آمده بودند.

غرق در شرکت در جلسات یکی پس از دیگری بودم و هنگام صرف غذا، مردم سایگون مرا به خوردن و آشامیدن دعوت می‌کردند. با همه طوری ملاقات می‌کردم که انگار با اقوام خودم ملاقات می‌کنم، بدون اینکه اصلاً احساس غریبی کنم. وقتی من و شاعر نگو دِ اُآنه لباس نظامی پوشیده بودیم تا در پیاده‌رو خیابان له لوی کتاب انتخاب کنیم و بخریم، گروهی از روشنفکران نشسته بودند و قهوه می‌خوردند و با تعجب ما را تماشا می‌کردند.

آنها نمی‌دانستند این دو سرباز آزادی‌بخش چه کتاب‌هایی می‌خرند، بنابراین آمدند تا به ما در بسته‌بندی کتاب‌ها و خواندن عناوین کتاب‌هایی که خریده بودیم کمک کنند. آنها حتی بیشتر تعجب کردند زیرا ما کتاب‌های کلاسیک و ترجمه شده می‌خریدیم. آنها ما را به قهوه و گپ زدن دعوت کردند. با دانستن اینکه ما در دانشگاهی در هانوی تحصیل کرده‌ایم، بسیار هیجان‌زده شدند. گفتگو دوستانه و شاد بود. آنها ما را به خانه‌شان دعوت کردند تا به دیدارشان برویم و برای جشن گرفتن این دیدار مجدد، آبجو بنوشیم. ما با خوشحالی پذیرفتیم.

آن ماه مه ۱۹۷۵ واقعاً فراموش‌نشدنی بود! ملاقات با کارگران فقیر در سایگون، مثل راننده‌ی سایکلو، راننده‌ی زه لام، همه‌شان با خوشحالی ما را دعوت می‌کردند، هر چه داشتند می‌نوشیدند، هر چه داشتند خوش می‌گذراندند، با عشق و علاقه با ما گپ می‌زدند، انگار که ما خویشاوندان خونی‌شان بودیم. «جنوب آنها را می‌پذیرد» این‌طور است.

هنوز یادم هست یک بار به خانه خواهر یکی از دوستان نزدیکم از منطقه جنگی R رفتم، خانه در کانال تی نگ بود، خانه - که برای پرستیژ به آن می‌گفتند - فوق‌العاده ساده بود. آنجا با دختر کوچکی که کمی بیش از ۲ سال داشت، فرزند خواهر، آشنا شدم. بچه سریع به من سلام کرد، وقتی اسمش را پرسیدم، مادرش گفت اسمش هوا بینه است. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، واقعاً هوا بینه بود:

«برادرزاده‌اش را در آغوش گرفت و با شور و اشتیاق او را بوسید.

از امروز تا ابد در آرامشم

تا ابد نام من است

در این سرزمین، گودال‌های بمب و سنگرها در حال نزدیک شدن هستند" ("یادداشت‌هایی بر بزرگراه شماره یک" - شعری از تان تائو)

مطمئناً هیچ ملتی به اندازه مردم ویتنام عاشق صلح نیست. گفتن این حرف اغراق نیست. فقط به یاد داشته باشید که ملت ما، مردم ما دهه‌ها فداکاری کرده‌اند، متحمل خسارات و دردهای زیادی شده‌اند و مجبور بوده‌اند ۲۱ سال تفرقه را تحمل کنند، آنگاه می‌توانیم ببینیم که صلح و اتحاد چه بهای سنگینی باید بپردازد.

من آنقدر خوش شانس بودم که توانستم در پایان ماه مه ۱۹۷۵ با گروهی از نویسندگان مرکزی سفر کنم، از سایگون به دا لات، سپس در بزرگراه شماره یک، تمام راه را تا هوئه و سپس تمام راه را تا هانوی. این سفری بود که از روزی که پا به ترونگ سون گذاشتم، آرزویش را داشتم. با خودم عهد کرده بودم که از طریق ترونگ سون به میدان نبرد جنوبی بروم و از طریق بزرگراه شماره یک به هانوی برگردم.

پنج سال حضور در جبهه‌های جنوب به من کمک کرد تا پخته‌تر شوم و احساس می‌کنم آن سال‌ها زیباترین سال‌های جوانی‌ام بودند.

دوستانم از سایگون و هانوی که به میدان جنگ آمدند و ما در منطقه جنگی R با هم آشنا شدیم، خوش شانس بودند که از جنگ شدید جان سالم به در بردند، همه همان حس من را داشتند.

«ما بدون پشیمانی از زندگی خود رفتیم»

اما چطور می‌توانم از بیست سالگی‌ام پشیمان نباشم؟

(اما همه حسرت می‌خورند که وقتی بیست ساله می‌شوند، از سرزمین پدری چه باقی می‌ماند؟)

چمن تیز و گرم است، اینطور نیست؟

(گزیده ای از شعر حماسی "کسانی که به دریا می روند")

پنجاه سال گذشته است، نسل ما از جنگل به دریا رفته است، اگرچه اکنون پیر شده‌ایم، اما عشق ما به مردم و کشورمان برای همیشه جوان باقی مانده است.



منبع: https://nld.com.vn/ngay-dan-toc-tu-ve-duong-so-mot-196250121133715729.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تای هونگ، قهرمان کار، مستقیماً مدال دوستی را از ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در کرملین دریافت کرد.
در مسیر فتح فو سا فین، در جنگل خزه‌های پریان گم شده‌ام
امروز صبح، شهر ساحلی کوی نون در مه «رویایی» است
زیبایی مسحورکننده سا پا در فصل «شکار ابرها»

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول