بارها
پاهایم برای رفتن میسوزند.
از مستی سراسیمه بیدار شد.
...بعضی وقتها لازم نیست
بسیاری از روزها خورشید در آسمان بالا بود و من در آن نقطه ریشه دوانده بودم.
اما قلبهای ما از هم جدا شدهاند.
عجیب نیست؟
دلشکسته!
ریختن آفتاب در باران
ساختن رنگین کمان ما را به یاد گذشتگان می اندازد.
به یاد داشته باشید
دم کردن شراب در بعد از ظهر
دختر وسواسی
خودم را در مخمصه ای گرفتار یافتم.
طول عمر.
بعضی وقتها احساس ناامیدی میکنم.
در میانه بازی
در میان آن هیاهو، آنها خسته بودند.
صدف
میخواهم رودخانه را کج کنم و عشقم را جاری سازم.
قایق در اسکله واژگون شد.
دل آرام
دردناک.
بیا بریم خونه.
چروکیده و قدیمیها را صاف کنید.
فدا کردن خود به خاطر نوشتن.
بیرون کشیدن ابیات غمگین.
منبع: https://baodaklak.vn/van-hoa-du-lich-van-hoc-nghe-thuat/202504/nghieng-song-ma-hat-dong-tinh-970188d/






نظر (0)