Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

زخمی‌ها در گورستان

پدرم، یک معلول جنگی، بیش از پنجاه سال پیش از شعله‌های جنگ بیرون آمد. مانند کسانی که به اندازه کافی خوش شانس بودند که برگردند، در طول این سال‌ها، پدرم همیشه پر از غم و اندوه برای میدان جنگ، رفقایش، ... بوده است.

Báo Long AnBáo Long An27/07/2025

عکس مصور (AI)

پدرم، یک معلول جنگی که بیش از پنجاه سال پیش از شعله‌های جنگ بیرون آمد. مانند کسانی که به اندازه کافی خوش شانس بودند که برگردند، در طول این سال‌ها، پدرم همیشه عمیقاً نگران میدان جنگ، رفقایش و غیره بوده است. وقتی زمان و شرایط مناسب وجود داشته باشد، هیچ برنامه‌ای در رادیو یا روزنامه برای یافتن رفقا و جانبازانی که پدرم دلتنگشان می‌شود، وجود ندارد.

تصاویر کسانی که در یک خط مقدم، چه در راهپیمایی و چه در هر نبرد، جان خود را از دست می‌دادند... از کوه‌های ترونگ سون گرفته تا دوک هوئه، بن کائو با تو، موک هوآ ( تای نین ) و حتی تا بانگ دا بونگ، بو هوک (کامبوج) همیشه ذهنم را تسخیر کرده بود.

در دوران کودکی‌مان، هر شب من و خواهرانم به داستان‌های پدرم در مورد نبردها و میدان‌های نبرد گوش می‌دادیم. پدر بارها و بارها آنها را تعریف می‌کرد، آنقدر زیاد که ما تمام جزئیات کوچک را از بر بودیم. سپس پدر به تمام خانواده آواز خواندن و شعر خواندن را آموخت. ترانه‌ها و اشعاری که او از کمیسر سیاسی این گروهان، فرمانده دسته آن گروهان و حتی رفقایش از بر یاد گرفته بود: «با هم در جنگل ترونگ سون، ننوها را آویزان می‌کردیم. ما دو نفر در دو انتهای دور بودیم. جاده نبرد در این فصل بسیار زیباست. پسر ترونگ شرقی، پسر ترونگ غربی را به یاد می‌آورد»... «من تو را در باد بالا ملاقات کردم. جنگل عجیب با برگ‌های قرمز خش‌خش می‌کرد. تو کنار جاده ایستاده بودی. مثل خانه. یک پیراهن نقره‌ای با تفنگی که روی شانه‌ات آویزان بود»...

آن صبح ماه جولای، پدرم را برای بازدید از گورستان شهدای وین هونگ - تان هونگ - در نزدیکی پست مرزی که در آن کار می‌کردیم و همچنین در نزدیکی محل زندگی خانواده‌ام بردم. این یکی از گورستان‌های بزرگ و وسیع، آرامگاه قهرمانان و شهدای دو جنگ مقاومت علیه استعمار فرانسه و امپریالیسم آمریکا است. به طور خاص، این مکان همچنین به عنوان آرامگاه سربازان داوطلب و متخصصان ویتنامی انتخاب شده بود که جان خود را در سرزمین بتکده‌ها، در مبارزه برای کمک به دوستانمان در جلوگیری از نسل‌کشی پل پوت، فدا کردند. مبارزه برای یک وظیفه بین‌المللی شریف، بی‌طرفانه و خالص در تاریخ مردم ویتنام و دنیای مدرن.

در میان دود غلیظ عود که بین گل‌های نیلوفر صورتی که هر سنگ قبر را زینت می‌دادند، می‌چرخید، پدرم نام رفقایی را که هرگز ندیده بود، جستجو می‌کرد و می‌خواند. دستان پیرش، که از بیماری پوستی و عوارض عامل نارنجی زبر شده بودند، به آرامی هر سنگ قبر را لمس می‌کردند. نور خورشید بر شانه‌هایش می‌تابید و هر از گاهی دستش را بالا می‌آورد تا اشک‌هایش را پاک کند و مانع از ریزش آنها شود.

پدرم را دیدم که مدت زیادی در مقابل شهدای استان تای بین که در سال ۱۹۶۸ درگذشتند، ایستاد. پدرم در حالی که از شدت احساسات بغض کرده بود، گفت: اگر در نبرد موک هوا در سال مائو تان، دو گلوله دشمن به بازو یا ران چپ اصابت نمی‌کرد، بلکه به جای دیگری از بدن اصابت می‌کرد، بسیار محتمل بود که امروز من اینجا، کنار رفقایم، دراز کشیده باشم. موک هوا به همراه وین هونگ، تان هونگ مکان‌های مجاور در منطقه دونگ تاپ موئی هستند. جوانان زیادی از ویتنام شمالی بودند که تازه به اینجا رسیده بودند، هرگز از سوپ ترش معروف نیلوفر آبی و گل‌های سسبان لذت نبرده بودند و در باتلاق‌های وسیع و جنگل‌های وسیع کجوپوت افتاده بودند. به دلیل زمین‌های تاکتیکی ناآشنا و عدم تجربه در جنگ در مناطق سیل‌زده، سربازان ما فداکاری‌های زیادی کردند. نبردهایی وجود داشت که نیات جنگی آنها آشکار می‌شد، دشمن ناگهان به صفوف رژه حمله می‌کرد یا آنها را بمباران می‌کرد و سربازان ما تقریباً از بین می‌رفتند.

پدرم در مقابل گور دسته جمعی ۱۲۰ شهید لشکر ۹ که در سال ۱۹۷۰ در مرز کامبوج جان باختند، نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد. او گفت: اینجا لشکر قدیمی من است. اما در آن زمان به آن لشکر نمی‌گفتند، بلکه «محل ساخت و ساز ۹» می‌گفتند. این واحد تعداد زیادی نیرو و منطقه عملیاتی وسیعی داشت. بنابراین، بسیار محتمل است که در این قبر رفقایی باشند که با هم در سنگرها می‌جنگیدند. زیرا در همان سال، پدرم زخمی شد و برای درمان از گیا دین به کامبوج، در مرز با منطقه تان بین، استان تای نین، برده شد. اگر او را پیدا نمی‌کردند، به بیمارستان نظامی نمی‌بردند و به موقع تحت مراقبت‌های اورژانسی قرار نمی‌دادند، اینجا می‌ماند. در طول سال‌های جنگ، موریانه‌های زیادی در جنگل وجود داشت. سربازان زخمی زیر درختان یا روی تپه‌های زمین دراز کشیده بودند و می‌خوابیدند و وقتی از خواب بیدار می‌شدند یا توسط رفقایشان کشف می‌شدند، موریانه‌ها از قبل به بخشی از بدنشان هجوم آورده بودند. اگر اجساد رفقای جان باخته فوراً در تخت‌های مخصوص دفن نمی‌شد، در کمتر از سه روز چیزی بیش از مشتی استخوان شکسته از آنها باقی نمی‌ماند.

جلوی بنای یادبود قهرمانان و شهدا، صدای پدرم را می‌شنیدم که بی‌صدا نام تک تک افراد حاضر در هر نبرد را صدا می‌زد. انگار پدرم داشت صحبت می‌کرد... نمی‌دانم شماها می‌توانستید دعاهای من را بشنوید؟ اما یک چیز را با اطمینان می‌دانم، این لحظه‌ای است که پدرم خیلی به رفقایش نزدیک است. از اعماق روحش، از خاطرات قدیمی، به نظر می‌رسید پدرم با کسانی که زمانی برای زندگی و مرگ می‌جنگیدند، تجدید خاطره می‌کند. فقط برای یک هدف می‌جنگید، برای آوردن استقلال و صلح به سرزمین پدری.

نمی‌دانم از کی تا حالا، اشک‌هایم آرام آرام سرازیر می‌شوند...

نگوین هوی

منبع: https://baolongan.vn/nguoi-thuong-binh-trong-nghi-trang-a199451.html


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند
بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین
مزارع پلکانی فوق‌العاده زیبا در دره لوک هون

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

نگاهی به سفر ارتباط فرهنگی - جشنواره جهانی فرهنگ در هانوی ۲۰۲۵

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول