Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

کوه‌ها و رودخانه‌های تام سوا

Việt NamViệt Nam17/12/2023

وقتی برای بازدید از اسکله رودخانه برگشتم، بی‌حرکت ایستادم و سطح آب را در محل اتصال رودخانه تماشا کردم، در خاطراتم غرق شدم. نگان سائو، نگان فو، رودخانه لا با آب زلال و آرام خود که ابرها و آسمان هاتین را منعکس می‌کرد، پر از خاطره بود...

کوه‌ها و رودخانه‌های تام سوا

گوشه ای از اسکله تام سوآ. عکس: نگوین تان های

زمان مانند جویباری روان است که ذرات آبرفتی را رسوب می‌دهد. سرزمین‌هایی وجود دارند که، حتی اگر فقط برای مدت کوتاهی آنها را ملاقات کنیم، حتی اگر فقط برای مدت کوتاهی در آنها بمانیم، هنوز فرصت دارند تا تأثیری بگذارند، هنوز فرصت دارند تا بخشی از روح ما را حفظ کنند. برای من، سرزمینی که نامش همیشه طنین‌انداز است، بسیار عزیز و بسیار مهربان است: اسکله تام سوا!

بعد از ۵۱ سال تغییر، توانستم به اسکله رودخانه برگردم. ۵۱ سال - یک عمر، اما هنوز همان کوه‌ها و همان رودخانه بود، هنوز همان وسعت ابرها، آب، سواحل، روستاها... من ساکت کنار اسکله رودخانه ایستاده بودم و اجازه می‌دادم روحم به سال‌های دور بازگردد. اینجا اسکله تام سوا بود و آنجا پل لین کام! در آن زمان، پلی وجود نداشت، رودخانه توسط یک کشتی عبور می‌کرد که در برابر امواج مقاومت می‌کرد، وسایل نقلیه و توپخانه را حمل می‌کرد و سربازان را برای جنگ با دشمن می‌برد، روز و شب زیر آسمان بمب‌ها و گلوله‌ها قدم می‌زدند. کمی پایین‌تر از محل اتصال رودخانه، اسکله کشتی قرار داشت.

هر شب، کشتی‌ای که از رودخانه لا عبور می‌کرد، پر از صدای قدم‌ها بود. سربازان، سنگین با کوله پشتی، اسلحه، مهمات و لباس‌های استتار، بی‌سروصدا از کشتی ون رو در سمت رودخانه لام، از میان مزارع در سمت "نه جنوبی" به سمت دوک ترونگ (شهرستان ترونگ سون امروزی) تا رودخانه لا عبور می‌کردند. رودخانه لا زلال و آرام بود، خاکریز پر از چمن بود. ساحل شنی که کشتی از آن عبور می‌کرد، شیب ملایمی داشت و مانند مخمل در شب صاف بود. کشتی شلوغ بود، صدای زنگ فلز، فریاد مردم، خنده‌های ریز، موسیقی آن زمان را خلق می‌کرد، زمانی که کشور نسبت به نبرد خوش‌بین بود. لهجه‌های نِگه، تان، هانوی، تای بین ... هموطنان همدیگر را ملاقات می‌کردند، از یکدیگر درباره مسائل خانوادگی می‌پرسیدند... کف قایق به ساحل شنی می‌رسید، قدم‌های شتاب‌زده، نفس‌های بریده، دست دادن‌های شتاب‌زده، دست تکان دادن‌های خداحافظی و لبخندهای درخشان زیر لبه‌های کلاه‌هایشان ناگهان در تاریکی شب ناپدید می‌شدند.

آن روز، من در میدان نبرد مشغول انجام وظیفه بودم و هر روز راهزنان آسمان را تماشا می‌کردم که در نبردها برای مقابله با هواپیماهای دشمن خدمت می‌کردند. در جوانی پاک و معصومم، هنوز فضای مقدس سرزمین را به طور کامل حس نکرده بودم. فقط می‌توانستم به خودم بگویم که جوانی‌ام را وقف مبارزه با آمریکایی‌ها کنم و فقط روی تکمیل مأموریت تمرکز کنم. این گردان برای محافظت از کشتی لین کام و پل راه‌آهن تو تونگ مأمور شده بود. دو هدفی که دشمن روی آنها تمرکز کرده بود بسیار خطرناک بودند. هر روز، در حین انجام وظیفه، به هر چهار جهت نگاه می‌کردم: در شرق، رشته کوه سر به فلک کشیده نگان هونگ، در شمال کوه دای هوئه و سپس کوه تین نهان، در جنوب غربی کوه جیانگ من، و در دوردست، رشته کوه نگان تروی پوشیده از مه و دود بود. یک قوس کوهستانی، نگه آن در طرف دیگر، ها تین در طرف دیگر. منطقه‌ای ضعیف، نوار باریکی از زمین در منطقه بادخیز مرکزی از پسران وفادار و شجاع، که مردان جوانی را از سراسر جهان گرد هم می‌آوردند تا از مسیرهای حیاتی محافظت کنند. هر بار که هواپیماهای دشمن برای حمله از کشتی‌ها مخفیانه وارد می‌شدند، همیشه این قوس را دنبال می‌کردند، دور می‌زدند و پنهان می‌شدند. دسته‌هایی از هواپیماها در ابرها و کوه‌ها کمین می‌کردند تا ناگهان شیرجه بزنند.

مواضع آتشباری بر روی تپه‌های اطراف گذرگاه گسترده شده بود. لوله‌های توپخانه در کمین برگ‌های استتار بودند و جهت و دید خود را تغییر می‌دادند. توپچی‌ها با کلاه‌های براق هر بار که آژیر خطر به صدا در می‌آمد، از کلبه‌های پوشیده از برگ‌های استتار بیرون می‌دویدند. پست فرماندهی گردان گاهی در ساحل رودخانه بود و گاهی به وسط میدان دوک فونگ می‌رفت. هواپیماهای دشمن صبح، ظهر و شب پرواز می‌کردند. آنها به صورت افقی، عمودی، در ارتفاع پایین، در ارتفاع بالا پرواز می‌کردند، در اطراف جزایر می‌چرخیدند، به وسایل نقلیه، پل‌ها، کشتی‌ها حمله می‌کردند و به مواضع نبرد واکنش نشان می‌دادند. برای پرتاب بمب‌ها به صورت افقی پرواز می‌کردند، برای پرتاب بمب‌ها به پایین شیرجه می‌رفتند. از لیزرها برای دنبال کردن بمب‌ها و هجوم به مواضع نبرد استفاده می‌شد. بمب‌های بمب‌افکن، بمب‌های خوشه‌ای... بمب‌ها روی تپه‌ها منفجر می‌شدند، بمب‌ها در رودخانه منفجر می‌شدند، بمب‌ها در میدان نبرد منفجر می‌شدند... بمب‌ها مثل باران می‌باریدند، میدان نبرد پوشیده از مه بود و رفقا جان می‌دادند... باران عصرگاهی نم‌نم می‌بارید و رفقا را به زمین بازمی‌گرداند، سیل مردم با سرهای خمیده در وسط میدان، آرام و بی‌صدا راه می‌رفتند، قلب‌هایشان پر از عشق و خشم بود.

ما در سرزمین محل اتصال رودخانه در عشق و مراقبت زنان زندگی می‌کردیم. هر بار که میدان جنگ آتش می‌گشود، هر بار که بمب‌های دشمن فرو می‌ریخت، مردم به کناره‌های بامبو می‌چسبیدند و با نگرانی تماشا می‌کردند. بسیاری از اوقات، وقتی دود بمب‌ها هنوز فروکش نکرده بود، زنان برای تهیه آب آشامیدنی، مداوای مجروحان و آوردن کشته‌ها به عقب، به میدان جنگ می‌شتافتند. میدان جنگ تاریک بود، صورت توپچی‌ها از دود و آتش سیاه شده بود، به سرعت گلوله‌ها را تمیز می‌کردند، لوله‌های توپ را تمیز می‌کردند و برگ‌های استتار را عوض می‌کردند تا برای نبرد بعدی آماده شوند.

به اسکله رودخانه برگشتم، بی‌حرکت ایستادم و در محل اتصال رودخانه به آب نگاه کردم، در خاطراتم غرق شدم. رودخانه‌های نگان سائو، نگان فو و لا، آب‌های زلال و آرام، ابرها و آسمان را منعکس می‌کردند، کوه‌ها و تپه‌ها را منعکس می‌کردند. دهکده‌ها، مزارع ذرت، نیشکر، بادام زمینی، لوبیا... در هر فصل سرسبز بودند. دوک تو، هونگ سون، دو سرزمینی که به خاطر دختران زیبایشان مشهور بودند. دختران هونگ سون و دوک تو پوست سفید و موهای بلندی داشتند، شاید به این دلیل که آب سرچشمه خنک و زلال بود، شاید به این دلیل که کوه‌ها و رودخانه‌ها معطر بودند؟

کوه‌ها و رودخانه‌های تام سوا

هر دو ساحل رودخانه لا. عکس: Huy Tung

شهر دوک تو امروز مانند جوانی در اوج جوانی است. خیابان‌ها مستقیم و پهن هستند. تقاطع‌ها مملو از جمعیت و وسایل نقلیه، رستوران‌ها، سوپرمارکت‌ها... است که باعث می‌شود احساس گم‌گشتگی کنم. از پل جدید تو توئونگ بر روی رودخانه لا، به پایین نگاه می‌کنم، شهر مرکزی این منطقه امروز زیبایی مدرنی دارد. زیبایی زمانی که کشور نوسازی شده و پر از سرزندگی بود اما هنوز رویایی بود، مانند دختر رودخانه لا که بعدازظهر با موهای باز به ساحل رودخانه می‌رفت و ما توپچی‌ها را دلتنگ می‌کرد.

در امتداد سون بنگ، سون چائو، سون فو... در امتداد خاکریز ساحل راست رودخانه لا قدم زدم، اما نتوانستم مقر فرماندهی آن زمان را پیدا کنم. حالا، هر جا که می‌روم، خانه‌های باشکوه، جاده‌های بتنی محکم، باغچه‌های گل و باغ‌های مرتب می‌بینم. خاکریز رودخانه لا امروزه به طور کامل گسترش یافته است.

آن روز، درست در امتداد این خاکریز، بعد از هر نبردی که مجبور بودم حرکت کنم، مجبور بودم شب‌ها کورمال کورمال طناب‌ها را به سمت میدان‌های نبرد پهن کنم و از میان مزارع و دریاچه‌ها عبور کنم. دختران شیطون دوک ین و دوک فونگ اغلب بهانه چای می‌آوردند و سربازان سیگنال و شناسایی را اذیت می‌کردند. مادران و خواهران مهربان از من مراقبت می‌کردند و از من می‌خواستند چای بنوشم، آب‌نبات بادام‌زمینی، خرمالو، پرتقال بخورم... پست فرماندهی گردان روی خاکریز بود. آن بعد از ظهر، فرمانده گردان، تران خا، پرچم را تکان داد. صورت قوی و زاویه‌دار، چشمان آتشین و هیکل برافراشته‌اش، بنای یادبودی را در آسمان حک کرده بود - بنای یادبودی برای شجاعت و عزم نیروهای توپخانه ضدهوایی برای مبارزه با دشمن. نمی‌توانستم محل پست فرماندهی را در وسط میدان پیدا کنم. حالا، هر کجا که نگاه می‌کنم، خیابان‌ها و جاده‌ها وجود دارد. جاده‌های پهن، ردیف‌های درخت، بخش‌هایی از خیابان‌ها...

کوه‌ها و رودخانه‌های تام سوا

نمای پانوراما از تپه کوان هوی و مقبره دبیرکل فقید، تران فو.

من از پزشک بزرگ های تونگ لان اونگ دیدن کردم. آرامگاه و محل یادبود این پزشک بزرگ، همگی در احاطه جنگل‌ها، تپه‌ها، کوه‌ها و آب‌های آرام در منطقه کوهستانی معطر هونگ سون قرار دارند. به آرامگاه دبیرکل فقید، تران فو، بازگشتم. سرزمین تونگ آن - دوک تو، پسری برجسته به دنیا آورد. بر فراز تپه بلندی که دبیرکل فقید در آن آرمیده است، با نگاه به پایین، اسکله تام سوآ بسیار بزرگ به نظر می‌رسد.

اسکله تام سوآ، محل تلاقی دو رودخانه نگان سائو و نگان پو. رودخانه نگان پو از میان سون کیم، سون پو... از هونگ سون جریان دارد. و رودخانه نگان سائو در جنوب از نگان تروی از میان رشته کوه های جیانگ من از هونگ خه خارج می شود. من در افکارم در مورد کوه ها و رودخانه های افسانه ای گم شده ام، سرزمینی که انرژی معنوی در آن جمع می شود و قهرمانان بسیاری را به دنیا می آورد که برای کشور و میهن افتخار می آورند، مکانی که بسیاری از خانواده های مشهور مانند دین نهو، نگوین خاچ... در آن جمع می شوند.

آن روز، درست همین جا، توپخانه‌هایمان را بیرون کشیدیم تا به ندای میدان نبرد پاسخ دهیم. با عبور از کشتی لین کام، در یک شب بارانی راهپیمایی کردیم. سون بنگ، سون چائو، سون فو... ما آنجا را ترک کردیم و سرزمین مقدسی را که هنوز صدای توپخانه و بمب در آن طنین‌انداز بود، پشت سر گذاشتیم، تقاطع دونگ لاک، خه گیائو، تقاطع لاک تین و نام‌های روستاهای بسیار، نام کوه‌ها، نام رودخانه‌ها را پشت سر گذاشتیم. ما آنجا را ترک کردیم و چهره‌های بسیار، چشمان پر از مهر مادران، خواهران... و حتی چشمان دختران عزیز... را پشت سر گذاشتیم.

«...آه، آسمان به آبی آسمان کان لوک نیست.»

آب به آبیِ رودخانه‌ی لا است.

هر کسی که به شهر من، ها تین، برگردد، آیا چشمان... اوه... اوه...، دختری از رودخانه لا، چشمانی به شفافیت یشم، دو قطره آب رودخانه لا، به مهربانی آسمان شهرم... را به یاد خواهد آورد؟

مدت زیادی از زمانی که لا ریور را ترک کردم می‌گذرد، اما این آهنگ هنوز در من طنین‌انداز است. لا ریور، نوار ابریشمی نرم و معطر، برای همیشه در من است. لا ریور، نگان سائو، نگان فو، محل اتصال رودخانه، رد پای خود را با وسعت ابرها، کوه‌ها، زمین و آسمان به جا گذاشته است. سطح آب محل اتصال رودخانه، غروب سرخ، سرخی آتش بمب، سرخی چراغ‌ها را حتی در شب‌هایی که هواپیماهای دشمن در حال گشت‌زنی و بمباران ترمینال کشتی لین کام هستند، منعکس می‌کند.

نوامبر ۲۰۲۳

نگوین نگوک لوی


منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ
گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.
خیابان هانگ ما با رنگ‌های اواسط پاییزی درخشان است، جوانان با هیجان بی‌وقفه در حال ورود به آنجا هستند
پیام تاریخی: بلوک‌های چوبی پاگودای وین نگیم - میراث مستند بشریت

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

رویدادهای جاری

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;