Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

تا چی نهو - نفس کوهستان و رنگ گل‌های چی پائو

امضا

Báo Sơn LaBáo Sơn La03/10/2025

زندگی اطرافم هنوز هم به طور پیوسته جریان دارد، روز به روز در چرخه‌ای تکراری از کار، خانواده و دوستان. گاهی اوقات، آن ریتم‌های آشنا دیگر همان هیجانی را که در ابتدا داشتند، به همراه ندارند. می‌دانم، این طبیعی است. بنابراین هر بار که لحظه‌ای برای خودم سکوت می‌کنم، می‌خواهم از آن چرخه خارج شوم. و وقتی این میل به اندازه کافی قوی باشد، به کوه‌ها و جنگل‌ها برمی‌گردم.

در عصر تحول دیجیتال، آماده شدن برای سفر دیگر دشوار نیست. فقط در یک بعد از ظهر، می‌توانم مقدمات سفر را تمام کنم: یک تماس تلفنی با یک راهنمای آشنا، تماس برای رزرو بلیط اتوبوس، توافق بر سر قیمت و فقط منتظر حرکت ماندن. این سفر مرا به طبیعت وحشی برمی‌گرداند، به دنبال آوای فصل گل‌های بنفش چی پائو در دامنه‌های کوه تا چی نهو.

زیبایی کوه‌ها و جنگل‌های شمال غربی

قله تا چی نهو بین روستای زا هو، ترام تاو، لائو کای ( ین بای قدیمی) و روستای نام نگپ، بخش نگوک چین، استان سون لا واقع شده است. پیش از این، مردم مسیر ترام تاو را انتخاب می‌کردند، اما جاده شیب‌دار و پر از تپه‌های سنگی لخت بود. از زمانی که جاده بتنی متصل‌کننده نام نگپ به بخش نگوک چین در اوایل سال ۲۰۲۵ تکمیل شد، این روستای دورافتاده در وسط جنگل ناگهان به مکانی برای ملاقات علاقه‌مندان به پیاده‌روی تبدیل شد.

اتوبوس شبانه قبل از طلوع آفتاب مرا به نگا با کیم، پونگ لونگ، مو کانگ چای برد. به محض پیاده شدن از اتوبوس، باران ملایم و باد سرد به وزیدن گرفت و با خود هوای ارتفاعات را آورد، هوایی کاملاً متفاوت از هوای گرم و مرطوب زادگاهم. باربر از بعدازظهر قبل آنجا بود تا وسایلم را آماده کند و مرا از یک متل نزدیک سوار کند. وقتی هر 5 عضو گروه جمع شدند، با هم صبحانه خوردیم، آشنا شدیم و منتظر تاکسی شدیم تا ما را به روستای نام نگپ ببرد.

ما خوش‌شانس بودیم که در فصلی به نام نگپ رسیدیم که زالزالک‌ها رسیده بودند. خوشه‌های میوه از شاخه‌ها آویزان بودند، گلگون مانند گونه‌های یک دختر جوان، که در باد تاب می‌خوردند. سیب‌ها سنگین روی شاخه‌ها آویزان بودند، پایین آویزان بودند و فقط با یک دست می‌شد آنها را چید. یک توت چیدم، آن را با پیراهنم پاک کردم و یک گاز بزرگ زدم. طعم شیرین مخلوط با کمی گس بودن در سراسر دهانم پخش شد و باعث شد احساس تازگی کنم. جالب اینجاست که این اولین باری بود که میوه‌ای را چیده و می‌خوردم که فقط از کوزه‌های شراب می‌شناختم.

زالزالک‌ها به سرخی گونه‌های یک دختر جوان هستند.

ما در جنگل زالزالک گم شده بودیم، اما کوهنوردی تازه شروع شده بود و هنوز خیلی دور بود. به یکدیگر یادآوری کردیم که برای رسیدن به بقیه‌ی مسیر، سریع‌تر راه برویم. از پای کوه ۱۲۰۰ متری تا قله، مسیر کوه‌پیمایی حدود ۱۸ کیلومتر رفت و برگشت بود که دو روز و یک شب طول می‌کشید و نیاز به قدرت بدنی و مهارت‌های اولیه داشت. هدف روز اول رسیدن به کلبه‌ی استراحت در ارتفاع ۲۷۵۰ متری بود که قرار بود اواخر بعد از ظهر باشد.

نم نم باران می‌بارید. درختان بلند، مسیر را سایه انداخته بودند و ریشه‌هایشان را خزه پوشانده بود. جنگل انبوه و مرموز، قدم‌هایم را شادتر می‌کرد. باران عرقم را خنک می‌کرد. باد شدید می‌وزید، باران شدیدتر می‌شد و مجبورم می‌کرد بارانی بپوشم. با عبور از جنگل، از تپه‌های وحشی عبور کردیم، دو طرف پر از بوته‌ها، سرخس‌ها و کنده‌های پیچ‌خورده و سیاه درختان بود. در زیر باران، تمام گروه بی‌صدا راه می‌رفتند. سرعت قدم‌هایمان کم‌کم آشنا شد، نفس‌هایم با صدای باران در هم آمیخت و باعث شد ناگهان احساس کوچکی کنم و در کوه‌ها و تپه‌های عظیم ذوب شوم.

سپس بار دیگر، ما در سایه سبز جنگل بکر در آغوش گرفته شدیم. به نظر می‌رسید مناظر خیره‌کننده به این سوال پاسخ می‌دهد که چرا مسیر Nam Nghep برای دوستداران جنگل بسیار جذاب است. با رسیدن به زمینی مسطح، کنده‌های اره شده به محل استراحت تبدیل شدند. یک ناهار ساده شامل برنج سفید چسبناک، چند برش رول گوشت خوک با نمک و فلفل چیلی، که در باران زیر سایبان برگ‌ها، با همراهانمان خورده شد، به یک لذت فراموش‌نشدنی تبدیل شد. پس از غذا خوردن، زباله‌هایی را که با خود آورده بودیم جمع کردیم و فقط ردپاهایی را در مسیر باقی گذاشتیم و سپس به سفر خود ادامه دادیم.

جنگل باستانی در بالای کوه تا چی نهو

از اینجا تا خانه‌ی استراحت حدود سه ساعت راه است. مسیر از میان جنگل می‌گذرد، باید از سه یا چهار نهر عبور کند، شیب به شیب به دامنه‌ی کوه چسبیده است، تنها وقتی به نهر می‌رسیم، پایین می‌رویم، سپس به بالا نگاه می‌کنیم تا شیب تندی را ببینیم که اراده را به چالش می‌کشد. اما در همین شیب‌ها نیز مناظر به زیبایی نمایان می‌شوند، برای من، این زیباترین لحظه است. صدای نهر از دوردست‌ها طنین‌انداز می‌شود، گویی راه را نشان می‌دهد. با عبور از صخره، به بستر نهر می‌رسیم. روی سنگی نشسته‌ام، دستم را در آب زلال و سرد فرو بردم، سپس آن را به صورتم نزدیک کردم. در بالا، آب از کوه بلند به پایین می‌شتافت و کف سفیدی ایجاد می‌کرد. در پایین، نهر از میان شکاف‌های سنگ‌ها عبور می‌کرد و بی‌پایان جاری بود.

در مقابل آن صحنه، احساس کوچکی می‌کردم، قلبم سرشار از عشق به کوه‌ها و جنگل‌ها بود. به نظر می‌رسید که مادر طبیعت، روح‌هایی را که به دلیل شلوغی و جنب و جوش امرار معاش خشک شده بودند، تسکین می‌داد و آبیاری می‌کرد. در اواسط یک بعد از ظهر بارانی در جنگل، در کنار جویبار خنک، به نظر می‌رسید که روحم شسته شده و دوباره مانند روبانی ابریشمی، مانند خود جویبار که خستگی‌ناپذیر جاری است، نرم شده است. در من عشق به زندگی، سپاسگزاری و آرامش پدید آمد.

از اینجا، فقط یک شیب دیگر وجود داشت، اما در آن شیب‌های تند، کلبه استراحت در وسط جنگل، مقصدی که برای آن تلاش می‌کردیم، قرار داشت. با هر قدم سنگین، نفس نفس زدن و عرق ریختن، همه از باربر می‌پرسیدند: تقریباً رسیده‌ایم؟ او به این سوال عادت داشت، فقط به آرامی لبخند زد، در حالی که چکمه‌های گل‌آلودش هنوز به سرعت حرکت می‌کردند: فقط دو نهر دیگر وجود دارد! درست زمانی که فکر می‌کردیم خسته شده‌ایم، وقتی کلبه استراحت را در مه سفید دوردست دیدیم، زدیم زیر گریه. ما آنجا هستیم! تمام گروه فریاد زدند.

پناهگاه حدود ۸۰ متر مربع وسعت داشت، که برای بیش از ۳۰ نفر کافی بود و بر روی صخره‌ای نسبتاً مسطح ساخته شده بود. در پایین، جویباری خروشان بود؛ در اطراف فقط درختان، ابر و باد دیده می‌شد. در این ارتفاع، مه و سرما از هر شکاف دیوار نفوذ می‌کرد. خوشبختانه، ما یک "ناجی" داشتیم، آتشی که باربر روشن می‌کرد. هیزم خیس بود و مدت زیادی طول کشید تا روشن شود. دود تندی در اطراف اجاق می‌چرخید، اما همه با هم گپ می‌زدند و دور هم جمع می‌شدند و گرمای آتش قرمز را با هم تقسیم می‌کردند. دوستان کوهنورد که تازه آن روز صبح، پس از یک سفر دشوار، همدیگر را ملاقات کرده بودند، نزدیک هم نشستند و گفتگو طبیعی و گرم شد.

جنگل‌های وسیع زالزالک

دربان حالا به یک سرآشپز ماهر تبدیل شده بود. او به سرعت مرغ را خرد کرد، سبزیجات را شست، آبگوشت درست کرد و گوشت را در مواد خواباند. شب به سرعت فرا رسید. همه جا تاریک بود، باد در میان شاخ و برگ درختان در مه، هم خیالی و هم واقعی، زوزه می‌کشید. در سرما، زیر نور سوسو زننده چراغ قوه، دور آتش سوسو زننده، داستان‌های سفر و زندگی روایت می‌شد.

شراب غلیظ ریخته شد. پورتر لیوانش را بالا برد، چند کلمه خوشامد گفت، همه هورا کشیدند و نوشیدند و رسماً شام را پس از یک روز کوهنوردی خسته‌کننده آغاز کردند. روز اول همیشه سخت‌ترین روز بود، بنابراین این وعده غذایی بهترین بود. ما سیر خوردیم و نوشیدیم، سپس همه جایی برای استراحت زود پیدا کردند تا بتوانیم صبح فردا به موقع برای سفر بعدی بیدار شویم.

شب سردی بود. درِ آلونک بسته بود، اما باد و شبنم هنوز به داخل می‌خزیدند. خوشبختانه، پتو بوی انسان می‌داد و پس از لرز اولیه، آن را گرم می‌کرد. با وجود نم‌نم باران بیرون که به طور ریتمیک روی سقف حلبی و بوم می‌کوبید، همه یکی یکی به خواب رفتند. اواخر شب، فقط صدای باران، باد و تنفس یکنواخت در آلونک شنیده می‌شد.

صبح روز بعد، در حالی که ما هنوز در خواب عمیقی بودیم، باربر از خواب بیدار شده بود، اجاق گاز را روشن کرده بود، آب جوش آورده بود، قهوه، چای و صبحانه را آماده کرده بود. من در مه صبحگاهی، زمانی که کوه‌ها و جنگل‌ها هنوز مه آلود بودند و هیچ کس نمی‌توانست به وضوح ببیند، جرعه‌ای از قهوه داغ را نوشیدم و بلافاصله احساس کردم که بدنم بیدار و روحم هیجان زده شده است. سرمای امروز به اندازه عصر دیروز شدید نبود.

گلزار چی پائو در بالای کوه تا چی نهو

سفر روز دوم آسان‌تر شد، چون کوله پشتی‌هایمان را در کلبه گذاشتیم. مسیر قله با یک مسیر گِلی که در دامنه کوهِ هنوز تاریک می‌پیچید، شروع می‌شد. ریشه‌های درختان روی زمین گیر کرده بودند و به فضای وهم‌آلود می‌افزودند. در سکوت بالا می‌رفتیم و تنها صداها صدای خش‌خش کفش‌هایمان روی زمین خیس و نفس‌های سنگین بود. همینطور که بالاتر می‌رفتیم، آسمان روشن‌تر می‌شد، باد شدیدتر می‌شد و مزارع بنفش روشن گل‌های چی پائو در دامنه کوه گسترده می‌شدند.

گل‌های چی پائو دلیل هجوم گروه‌های جوان در این فصل به تا چی نهو هستند. این گل فقط حدود دو هفته شکوفه می‌دهد، رویایی و بنفش. نام «چی پائو» نیز جالب است، که از پاسخ «تسی پائو» به معنی «نمی‌دانم» توسط یک فرد اهل مونگ به هنگام پرسیدن درباره این گل گرفته شده است. با این حال، از طریق شبکه‌های اجتماعی، این نام خنده‌دار آشنا شده است. در واقع، این علف عسل اژدها است که متعلق به خانواده جنتیانا، یک داروی سنتی است.

هر چه به قله نزدیک‌تر می‌شدیم، گل‌های چی پائو بیشتر و رنگ بنفش تیره‌تر می‌شد. دو دختر در گروه غرق در عکس گرفتن در دریای گل‌ها بودند. و آنجا، پشت گل‌های بنفش، قله تا چی نهو ظاهر شد. قله سرد و براق از جنس استیل ضد زنگ، که ارتفاع ۲۹۷۹ متر بر روی آن حک شده بود، توسط بیش از دوازده نفر که قبلاً به آنجا رسیده بودند، احاطه شده بود. باد به سمت ما می‌وزید و ابرها همه جا در پرواز بودند. متأسفانه، هوای امروز صبح باب میل ما نبود: دریای ابرها و طلوع طلایی خورشید باید تا دفعه بعد صبر می‌کردند. اما مهم نبود. قدم گذاشتن بر روی "سقف ین بای" از قبل مایه افتخار بود.

سرما لنز گوشی را بخار گرفته بود. لنز دوربین را خشک کردم، پرچم قرمز با ستاره زردی که با خودم آورده بودم را بیرون آوردم و از همراهم خواستم عکس یادگاری بگیرد. آن عکس، هرچند به آن روشنی که امیدوار بودم نبود، اما همچنان زیباترین نقطه عطف بود: روزی که تا چی نهو را فتح کردم، در میان باد، ابرها، آسمان و رنگ بنفش تیره گل‌های چی پائو. لحظه‌ای ساده اما شاد.

منبع: https://baosonla.vn/van-hoa-van-nghe-the-thao/ta-chi-nhu-hoi-tho-nui-rung-va-sac-hoa-chi-pau-AgqIafqNR.html


نظر (0)

No data
No data

در همان دسته‌بندی

تصویر ابرهای تیره‌ای که «در شرف فروپاشی» در هانوی هستند
باران سیل‌آسا بارید، خیابان‌ها به رودخانه تبدیل شدند، مردم هانوی قایق‌ها را به خیابان‌ها آوردند
بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ
گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول