Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

بابا، تو مایه افتخار و شادی منی!

(دونگ نای) - در بحبوحه جشن‌های سراسری هشتادمین سالگرد روز ملی در دوم سپتامبر، خانواده من دلیل ویژه دیگری برای جشن گرفتن امسال دارند. به پدرم نشان عضویت ۵۰ ساله در حزب اعطا شد. این نه تنها قدردانی از دوران طولانی و پرتلاش او، بلکه مایه افتخار کل خانواده ما نیز هست.

Báo Đồng NaiBáo Đồng Nai02/09/2025

آن روز، غذای خانوادگی گرم‌تر از همیشه بود. تمام خانواده دور میز جمع شده بودند، بچه‌ها و نوه‌ها با هیجان گپ می‌زدند. غذا خیلی مفصل نبود، فقط غذاهای آشنایی بود که مادرم می‌پخت، اما به نظر می‌رسید همه بیش از حد معمول از آن لذت بردند و قلب‌هایشان پر از شادی و غرور بود. ما فنجان‌های چای خود را به سلامتی پدر بلند کردیم. در همین حال، بچه‌های کوچک‌تر بی‌نهایت کنجکاو بودند و یکی پس از دیگری سوال می‌پرسیدند.

دختر کوچکم که فقط پنج سال دارد، با چشمانی گشاد و معصوم به او نگاه کرد و پرسید: «بابابزرگ، آیا به خاطر اینکه دانش‌آموز خوبی هستی این گواهینامه را دریافت کرده‌ای؟»

بعد از شنیدن این حرف، تمام خانواده‌ام از این سوال معصومانه زدند زیر خنده. پدرم موهای نرم دختر کوچک را نوازش کرد و با مهربانی لبخند زد، اما بلافاصله جواب نداد. در همان لحظه، نوه بزرگترم که امسال کلاس نهم است، با ادب و نزاکت سوال دیگری پرسید: «پدربزرگ، وقتی در ارتش بودی، در طول جنگ مقاومت، آیا می‌ترسیدند؟»

این سوال باعث شد لحظه‌ای سکوت در اتاق حکمفرما شود. پدرم فنجان چای‌اش را زمین گذاشت، انگار نگاهش به نقطه‌ای دور خیره شده بود. او شروع به تعریف داستانش کرد، صدایش آرام و عمیق بود: «البته که همه می‌ترسیدند. ترس از بمب‌هایی که می‌افتادند و گلوله‌هایی که شلیک می‌شدند، ترس از شب‌هایی که در دل جنگل‌های انبوه قدم می‌زدیم، بی‌خبر از اینکه آیا فردا زنده خواهیم ماند یا نه. اما آن ترس هرگز نمی‌توانست بر عشق به میهن و مسئولیت در قبال رفقایم غلبه کند. هر بار که به زادگاهم، خانواده‌ام و پرچم سرخ با ستاره زرد که در آسمان بالا پرواز می‌کرد فکر می‌کردم، احساس می‌کردم قلبم قوی‌تر می‌شود. ترس فروکش کرد و جای خود را به عزم و اراده داد. در آن روزها بود که فهمیدم رفاقت یعنی چه، یعنی منافع کشور را بالاتر از منافع خود قرار دادن.»

پدر مکث کرد، چشمانش کمی قرمز شده بود. می‌دانستم که سیلی از خاطرات دوران جنگ دوباره در ذهنش زنده شده است. تمام خانواده ساکت شدند و گوش دادند. نوه‌های کوچکتر نمی‌توانستند کاملاً درک کنند، اما تصویر او در لباس نظامی، در حالی که اسلحه در دست در میدان جنگ بود، مطمئناً در ذهنشان حک می‌شد.

پدرم بعد از تعریف داستانش، لبخند مهربانی زد و رو به نوه‌هایش کرد: «این نشان مثل گواهی شایستگی در مدرسه نیست. نمادی از ایمان، مسئولیت‌پذیری و یک عمر فداکاری برای یک آرمان است. من امروز آن را به لطف فداکاری‌های رفقا و سربازان بی‌شماری دریافت کردم، نه فقط به خاطر خودم.»

با گوش دادن به حرف‌های پدرم، اشک از چشمانم سرازیر شد. ناگهان تمام دفعاتی را به یاد آوردم که او داستان‌هایی درباره رفقایش که در میدان جنگ کشته شده بودند، درباره شب‌های راهپیمایی در جنگل، درباره وعده‌های غذایی عجولانه ریشه‌های خشک شده کاساوا تعریف می‌کرد. شاید آن خاطرات، زخمی مادام‌العمر باشد که پدرم همیشه آن را گرامی می‌دارد و هرگز فراموش نخواهد کرد که به رفقای کشته شده‌اش احترام بگذارد.

سپس پدرم با صدایی پر از غرور از دوم سپتامبر یاد کرد: «روز ملی در دوم سپتامبر نه تنها روز تولد جمهوری دموکراتیک ویتنام است، بلکه روزی است که ما نسل‌های اجدادمان را که فداکاری کردند تا نوادگان امروزشان بتوانند در صلح و استقلال زندگی کنند، به یاد داشته باشیم و از آنها سپاسگزار باشیم.»

تمام خانواده به نشانه‌ی تأیید سر تکان دادند. آن موقع غذا، به نظر می‌رسید که همه آرام‌تر شده‌اند، انگار که تک تک کلماتی را که پدرم می‌گفت، جذب می‌کردند. به اطراف نگاه کردم و دیدم که خانه‌مان حالا جادار و راحت است، زندگی‌مان پربار است و همه‌ی فرزندان و نوه‌هایمان از آموزش خوبی برخوردارند. همه‌ی این چیزهای ساده به لطف فداکاری‌های بزرگ اجدادمان - از جمله پدرم - به دست آمده است.

مخفیانه با خودم فکر می‌کردم، فرزند یک سرباز بودن، عضوی از حزب با ۵۰ سال سابقه‌ی عضویت در حزب، هم مایه‌ی افتخار است و هم مسئولیتی بزرگ. ما دیگر مجبور نیستیم اسلحه به میدان نبرد ببریم، اما همچنان باید زندگی شایسته‌ای داشته باشیم، قدردان و حافظ آنچه اجدادمان خون و جسم خود را فدای آن کردند، باشیم.

روز ملی امسال برای همیشه خاطره‌ای ویژه برای من خواهد بود. زیرا در میان شادی ملت، من نیز شادی خانوادگی خودم را دارم: دیدن تجلیل از پدرم، دیدن فرزندان و نوه‌هایش که دور او جمع شده‌اند، و دیدن اینکه داستان‌های قدیمی بار دیگر بازگو می‌شوند و ما را سرشار از غرور و قدردانی بیشتری می‌کنند.

ها لینه

منبع: https://baodongnai.com.vn/van-hoa/202509/bo-la-niem-tu-hao-cua-con-a49174a/


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول