Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

داستان کوئیت: از کودکی خیابانی تا مواجهه‌ای سرنوشت‌ساز

(دن تری) - پس از سه سال زندگی در خیابان‌ها، کوئیت تمام بدی‌هایی را که می‌تواند به یک کودک آسیب برساند، تجربه کرده است. تا اینکه روزی، برخوردی خاص با زنی عجیب سرنوشت او را تغییر داد.

Báo Dân tríBáo Dân trí03/02/2025


روزی در سال ۲۰۱۷، در حالی که در پارک نگوک لام (منطقه لانگ بین، هانوی ) با شکم قار و قور و نگرانی درباره وعده غذایی بعدی نشسته بود، زنی به دونگ کوانگ کوئیت نزدیک شد.

پس از سه سال زندگی در خیابان‌ها، همه چیز برای کودکی مثل کوئیت مشکوک شد. او پس از بارها فریب خوردن، دیگر به کسی اعتماد نداشت، اما با اکراه به حرف‌های زن غریبه‌ای که روبرویش بود گوش می‌داد.

او درباره سازمان «بلو دراگون»، سازمانی که از کودکان خیابانی حمایت می‌کند، به او گفت و به او اطمینان داد که کوئیت می‌تواند در این مرکز غذای گرم دریافت کند. در آن لحظه تنها چیزی که شنید، صحبت از کاسه‌های داغ برنج، توفو، گوشت و سبزیجات بود.

نتوانست در برابر شکم خالی مقاومت کند، تصمیم گرفت یک بار دیگر با سرنوشت قمار کند.

و این بار، او برنده شد!

کوئیت گفت: «در آن برهه از زندگی‌ام، آنقدر آسیب دیده و درد کشیده بودم که باور نمی‌کردم آدم‌های خوبی هم در این دنیا وجود داشته باشند.»

کوانگ کوئیت، که در حال حاضر ۲۵ سال دارد، صاحب یک ناوگان کوچک از اتومبیل‌ها در هانوی است (عکس: To Sa).

فرار

کوئیت سومین فرزند از یک خانواده چهار فرزندی در نام دین است. پدرش بیماری مغزی دارد که او را از نظر روانی ناپایدار کرده است و تمام بار زندگی بر دوش مادرش است. او انواع کارهای عجیب و غریب را برای امرار معاش انجام می‌دهد، اما تمام تلاش‌هایش کافی نیست. هر روز برای آنها یک نبرد شدید برای بقا است.

کودک در مدرسه با همسالان خود کنار نمی‌آید و در خانه مادر و کودک تا جایی با هم بحث می‌کنند که نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند یا چیزی را با هم به اشتراک بگذارند.

او دید که زندگی‌اش هیچ راه فراری ندارد، بنابراین در سن ۱۲ سالگی تصمیم گرفت درس خواندن را کنار بگذارد و ۱۰۰۰۰۰ دانگ ویتنامی که مادربزرگش به او داده بود را برداشت تا یک بلیط یک طرفه به هانوی بخرد.

کوئیت گفت: «می‌خواهم زندگی‌ام را تغییر دهم.»

کوئیت با رسیدن به هانوی، فعالانه درخواست کار در رستوران‌ها را مطرح کرد. این کودک در یک رستوران فو (نوعی غذای ویتنامی) شغلی پیدا کرد، جایی که صاحب رستوران به او قول جایی برای غذا خوردن، جایی برای خوابیدن و حقوق ماهیانه داد.

مصمم بود از ساعت ۵ صبح تا ۲ بعد از ظهر سخت کار کند، روی یک زیرانداز موقت روی زمین چرت بزند و تا نیمه شب ساعت ۴ بعد از ظهر به کار ادامه دهد. چیزی که در انتظارش بود، وعده‌های غذایی ساده بود، اما حقوق وعده داده شده هرگز نرسید.

بعد از شش ماه، کوایت قصد داشت برای ملاقات به خانه برود. او در مورد حقوقش پرسید، اما صاحب مغازه بلافاصله او را از مغازه بیرون انداخت. کوایت همیشه یک روز زمستانی در سال ۲۰۱۲ را به یاد خواهد داشت، زمانی که او را از خیابان بیرون انداختند، فقط با لباس‌هایی که تنش بود و هیچ پولی نداشت. این همچنین اولین قدم او برای گشت و گذار در هانوی بود.

کوایت که نمی‌دانست کجا برود، جلوی داروخانه‌ای نزدیک مغازه، تنها جایی که در این شهر غریب با آن آشنا بود، نشست تا اینکه زن مهربانی توقف کرد و به او پول بلیط اتوبوس برای برگشت داد.

با این حال، وقتی پول را در دستش گرفت، کوئیت مردد شد. در خانه، او فقط قلدری، فشار و ناامیدی را می‌شناخت. کوئیت تصمیم گرفت بماند و سرنوشت خود را به دست بگیرد، پول را برداشت تا یک سبد، یک برس و یک جعبه واکس کفش بخرد و یک کسب و کار واکس کفش راه اندازی کند.

اولین مشتری کوایت، نگهبان امنیتی بیمارستانی بود که به او یاد داد چگونه کفش‌های مشکی و قهوه‌ای را واکس بزند. کوایت پس از دریافت اولین ۱۰،۰۰۰ دانگ ویتنامی‌اش، جرات نکرد رویای غذا خوردن را در سر بپروراند. او فقط یک ساندویچ موش ۲۵۰۰ دانگ ویتنامی خرید.

در ابتدا، کوئیت در خیابان‌ها پرسه می‌زد و هر جا که می‌توانست می‌خوابید. برق انداختن کفش‌ها برایش آنقدر پول درمی‌آورد که می‌توانست با خیلی‌های دیگر اتاقی اجاره کند. برای گذراندن زندگی در هانوی، او انواع کارها را انجام می‌داد، از برق انداختن کفش‌ها گرفته تا اداره یک فروشگاه بازی‌های ویدیویی و چیدن میوه ستاره‌ای برای فروش و کسب درآمد.

روزی مردی آمد و به کوئیت پیشنهاد کار فروش شیرینی در خیابان را داد. کوئیت موافقت کرد و از صبح تا شب سخت کار کرد. اما تنها پس از چند روز، آن مرد ناپدید شد و تمام پولی را که کوئیت با زحمت به دست آورده بود، با خود برد.

کوئیت گفت: «بعد از سه سال زندگی در خیابان‌ها، افکارم به‌شدت منفی بود. آدم‌های بد فقط می‌خواستند از کودکان خیابانی «استثمار» کنند و از آنها سوءاستفاده کنند. من درمانده بودم و از این زندگی متنفر بودم.»

نقطه عطف

برخورد با آن زن در باغ گل نگوک لام نقطه عطفی برای کوئیت بود. او اولین باری را که پا به مرکز اژدهای آبی گذاشت به یاد می‌آورد، ناهاری که در آن «همه غذاها خوشمزه بودند». از آن به بعد، کوئیت بیشتر به این مرکز سر می‌زد تا غذای رایگان دریافت کند و کم‌کم از حالت تدافعی‌اش خارج شد.

در اینجا، او با مایکل بروسوفسکی، بنیانگذار بلو دراگون، آشنا شد. این مرد خارجی با کوئیت بسیار صبور بود.

بعد از کار، مایکل ۱۰ تا ۱۵ دقیقه را در پیاده‌رو با او گپ می‌زد. او همچنین به کودک خواندن یاد داد و اولین کتابش با عنوان «چگونه نگرانی را کنار بگذاریم و زندگی را شروع کنیم» را به او هدیه داد.

کوئیت هنوز نسبت به همه چیز محتاط بود، اما گفتگو با مایکل به او کمک کرد تا کم‌کم اعتماد به نفس خود را بازیابد.

تصمیم و غذای گرم در مرکز اژدهای آبی (عکس: شخصیت ارائه شده).

در اواسط نوامبر ۲۰۱۵، مایکل از پسر خواست که با او شام بخورد. وقتی به یک هتل لوکس در منطقه تای هو رسیدند، کوئیت می‌دانست که این یک وعده غذایی معمولی نیست.

در این زمان، مایکل اعلام کرد که در جریان سفر جان فیلیپ کی، نخست وزیر نیوزیلند، به ویتنام، در مراسم استقبال از او شرکت خواهد کرد.

مایکل از ملاقات ده سال پیشش تعریف می‌کند: «من هیچ تفاوتی بین یک مرد کت و شلواری و یک واکسی نمی‌بینم.»

کوایت پس از گوش دادن، نه نگران شد و نه اهمیتی داد. او گفت که کودکان خیابانی مانند او بخشی از احساسات خود را کاملاً از دست داده‌اند. با قدم گذاشتن به لابی هتل، اولین چیزی که توجه کودک را جلب کرد، تجملاتی بود که کاملاً با ظاهر او متفاوت بود.

کوئیت گفت: «من یک بچه خیابانی بودم، لباس‌های مندرس می‌پوشیدم، هر کسی می‌توانست به من نگاه تحقیرآمیز داشته باشد، اما آنجا هیچ‌کس به من نگاه تحقیرآمیز نداشت. همه به گرمی از من استقبال کردند و به من کمک کردند تا در شادی آنها شریک شوم.»

آن برخورد، رویایی را در ذهن کوئیت روشن کرد. او می‌خواست مانند آنها به فردی مودب و شریف تبدیل شود. به لطف کمک اژدهای آبی، کوئیت شروع به بازگشت به مدرسه کرد، زیرا می‌دانست که دانش، پایه و اساس تبدیل شدن به یک انسان خوب است.

مصمم بود تا کلاس دوازدهم به درس خواندن ادامه دهد. همه چیز به تدریج تغییر کرد وقتی که او به عنوان راننده تاکسی موتوری شروع به کار کرد. پس از چند ماه، مرد جوان هدف خود را خرید ماشین برای رانندگی تاکسی قرار داد. او به صورت آنلاین در مورد ماشین‌ها اطلاعات کسب کرد. وقتی این وسیله نقلیه را شناخت، اولین ماشین خود را خرید، حتی با اینکه گواهینامه رانندگی نداشت و فقط 50،000 دانگ ویتنامی در دست داشت.

مرد جوان گفت: «از کسی خواستم برای خرید ماشین وام بانکی بگیرد، سپس در کلاس‌های آموزش رانندگی ثبت نام کردم.»

حس اینکه برای اولین بار فرمان ماشین را در دست گرفته بود و اولین مشتری را سوار کرده بود، باعث شد کوئیت متوجه شود که این مسیر اوست. به خودش یادآوری کرد: «مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، باید انجامش بدهم.»

تصمیم گرفتم به مدرسه برگردم، تصمیم گرفتم سرنوشت را تغییر دهم (عکس: شخصیت ارائه شده است).

مال خود

مدت کوتاهی پس از خرید ماشین، کووید-۱۹ از راه رسید. قبل از اینکه هانوی فاصله‌گذاری اجتماعی را در سطح شهر اعمال کند، کوئیت به زادگاهش برگشت تا راهی برای زنده ماندن از این بیماری همه‌گیر پیدا کند. او با درک «منابع» موجود در رسانه‌های اجتماعی، یک صفحه فیسبوک برای جذب مشتری ایجاد کرد و در مسیر هونگ ین-نام دین رانندگی می‌کرد.

او فقط روزی یک سفر با قیمتی بالاتر از حد معمول انجام می‌داد. یک سال زودتر از موعد، تمام بدهی خود به صاحب خودرو و بهره بانکی را پرداخت کرد. پس از همه‌گیری، این مدل را کنار گذاشت زیرا متوجه شد که به اندازه کافی سودآور نیست که توسعه یابد.

کوئیت گفت: «در ذهنم می‌خواستم پول برای من کار کند، نه اینکه من برای پول کار کنم. آن اتفاق در سن ۱۲ سالگی به من کمک کرد تا بفهمم که می‌خواهم ارباب زندگی‌ام باشم.»

در طول سال‌های زندگی در روستا، کوایت یاد گرفت که دوباره با خانواده‌اش ارتباط برقرار کند. او ابتکار عمل را به دست گرفت تا با مادرش صحبت کند و بیشتر به او اهمیت دهد و همیشه به دنبال راه‌هایی برای ارتباط با خانواده‌اش بود.

هر بار که به خانه می‌آید، کوایت تمام نگرانی‌هایش را در جامعه رها می‌کند و فقط به خودش گرما و عشق می‌دهد. او دوست دارد به بازار برود و هر نوع غذایی را که مادرش می‌خواهد برای پختن انتخاب کند. او فکر می‌کند وقتی کسی به هر وعده غذایی اهمیت می‌دهد، والدینش دیگر احساس تنهایی نخواهند کرد.

او به طور محرمانه گفت: «به لطف خانواده‌ام، زندگی‌ام بهتر است.» در گذشته، مادر و پسر فقط بعد از ۲-۳ جمله بحث می‌کردند، اما حالا او حاضر است بغل کند و بگوید: «دوستت دارم مامان.»

پس از همه‌گیری کووید-۱۹، کوئیت به هانوی رفت و تلاش کرد همه چیز را به روال عادی برگرداند. وقتی اوضاع به تدریج تثبیت شد، او فرصتی برای تغییر بر اساس پارامترهای خودروهای برقی داخلی دید. او ایده ساخت یک مدل خودروی سرویس حمل و نقل سبز را مطرح کرد. هر خودروی برقی که سالانه در این سرویس فعالیت می‌کند، می‌تواند حدود ۱۵ تن دی‌اکسید کربن را در محیط زیست کاهش دهد.

تا ماه مه ۲۰۲۴، این مرد جوان «رئیس» ناوگان کوچکی از خودروها شد و تخصصش هماهنگ کردن رانندگان برای کمک به مردم جهت سفر راحت در سطح شهر بود.

او گفت: «امیدوارم بتوانم در اجلاس تغییرات اقلیمی COP26 سهم بیشتری در تعهد ویتنام داشته باشم. هر شهروند باید با دولت دست به دست هم دهد تا انتشار خالص گازهای گلخانه‌ای را به صفر برساند.»

کوایت با نگاهی به سفر ۱۳ ساله‌اش از کودکی که از خانه به هانوی فرار کرد تا مرد ۲۵ ساله‌ای که جرات نمی‌کند خود را بزرگسال بداند، می‌داند که از عقده حقارت «بچه خیابانی» بودن رها شده است.

کوایت همچنین توانست از تمام نفرت و درد رها شود و «فقط برای امروز و فردا زندگی کند».

او گفت: «در درون خودم، شادی وصف‌ناپذیری دارم، از زندگی سپاسگزارم، از برادران و خواهرانم در بلو دراگون سپاسگزارم که مرا در تغییر سرنوشتم همراهی کردند. من زندگی شادتر و مثبت‌تری را تجربه کرده‌ام. تا زمانی که زنده‌ایم، این شادی، سعادت و زندگی هر یک از ماست.»










نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

از دهکده ماهیگیری لو دیو در گیا لای دیدن کنید تا ماهیگیرانی را ببینید که شبدر را روی دریا «نقاشی» می‌کنند.
یک قفل‌ساز قوطی‌های آبجو را به فانوس‌های رنگارنگ اواسط پاییز تبدیل می‌کند
میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید
تپه‌ای از گل‌های بنفش سیم در آسمان سون لا وجود دارد

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;