Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

آتش این حرفه هنوز شعله‌ور است...

گذراندن هیجان‌انگیزترین سال‌های جوانی‌تان برای دنبال کردن کاری که به آن علاقه دارید - این یعنی خوشبختی.

Hà Nội MớiHà Nội Mới21/06/2025

شادی از تجربیات و خاطراتی ساخته می‌شود که در طول سفر طولانی روزنامه‌نگاری از سال ۱۹۸۴ تا به امروز به دست آمده‌اند - فراموش‌نشدنی! این حرفه به من پاها و دستان رقصانی داده است تا با سرعت هرچه تمام‌تر برای ارضای اشتیاقم حرکت کنم، پرسه بزنم و کاوش کنم، احساساتم را گرامی بدارم، دانش و تجربیات زندگی‌ام را غنی کنم.

اگرچه هر سفری سختی‌ها و حتی خطرات خودش را دارد، اما وقتی «فرزندان متفکر» را می‌بینم که با نفس گرم زندگی متولد می‌شوند، «آتش این حرفه» دوباره شعله‌ور می‌شود. خاطرات در حافظه‌ام محکم بسته شده‌اند، هر وقت آن را لمس می‌کنم، به یادش می‌آورم. عمیق‌ترین خاطره احتمالاً زمانی است که در سفرهایی به مرز، جزایر... تبدیل به «خواهر» و «مادرخوانده» شدم.

با چنین شادی، سختی‌ها هیچ هستند...

بائو-ها-تای-1.jpg
کار در محوطه تاریخی زندان فو کوک، ۲۰۱۴.

یک برادر کوچکتر در مرز داشته باشید

سیل تاریخی ناگهانی - گردش طوفان شماره ۴ - در پایان سال ۲۰۰۸ خانه‌ها و باغ‌های تمام خانوارهای روستای تونگ چین ۱، کمون ترینه تونگ (منطقه بت زات، استان لائو کای ) را با خود برد. تقریباً دو سال بعد، وقتی گروه خبرنگاران هانوی موی بازگشتند، زندگی در اینجا دوباره زنده شده بود. "دهکده جدید مرزبانان" با ۱۹ خانه پدیدار شده است که نشان دهنده محبت سربازان یونیفرم‌پوش سبز ایستگاه مرزبانی ترینه تونگ به مردم اینجا است.

در آن سفر، علاوه بر فعالیت‌های حرفه‌ای، هدایایی نیز برای مردم تونگ چین آوردیم و با سربازان پست مرزی ترین تونگ تبادل فرهنگی داشتیم. آن روز، کسی که ما را برای بازدید از خانه‌ها برد، ستوان بان ون دونگ، از قوم دائو (منطقه ون بان، استان لائو کای) بود. چه تصادفی، دونگ با من آشکارا، صمیمانه و طبیعی مانند یک خویشاوند گمشده صحبت کرد. به لطف دونگ، اسناد ارزشمندی در مورد منطقه مرزی داشتم. به لطف دونگ، می‌دانم که تونگ چین هنوز چیزهای زیادی کم دارد، اما معتقدم که مشکلات برطرف خواهد شد و این منطقه کوهستانی دورافتاده به شدت احیا خواهد شد.

به یاد دارم وقتی ماشین از روی صخره بزرگ وسط نهر تونگ چین پرید، دونگ ناگهان ساکت شد. چشمانش به آن طرف نهر چرخید، صدایش پایین آمد: وقتی سیل آمد، دو سر طناب روی نهر توسط هم‌تیمی‌هایش محکم گرفته شده بود تا او - با یک دست طناب را گرفته و با دست دیگر تان سو می و مادرش را زیر بغل گرفته بود - بتواند قبل از وقوع سیل، خود را به ساحل برساند. در طول آن سیل، او و هم‌تیمی‌هایش نزدیک به ۸۰ نفر را در تونگ چین نجات دادند، اما سیل ناگهانی بیش از ۳ کیلومتر از نهر را نیز مدفون کرد... متوجه شدم که علاقه مردم به ایستگاه مرزبانی ترین تونگ، غرور و اعتماد بود. به لطف همین اعتماد، افسران و سربازان با لباس‌های سبز به مردم و منطقه وابسته شده‌اند و در حفظ آرامش مرز سرزمین پدری، کار خوبی انجام داده‌اند. ستوان بان ون دونگ، یکی از مرزبانانی که در بیشتر روستاها «اقامت» کرد، قوی‌ترین و ماهرترین فرد در همه چیز بود، از برداشت ذرت و کاشت برنج گرفته تا ایجاد انگیزه در بسیاری از کودکان برای بازگشت به مدرسه و کمک موفقیت‌آمیز به بسیاری از جوانان برای ترک اعتیاد به مواد مخدر.

روز بعد، با مردم روستای تونگ چین ۱ و افسران و سربازان ایستگاه مرزبانی ترین تونگ خداحافظی کردیم. در آن لحظه، ستوان بان ون دونگ ناگهان دستم را محکم گرفت و فشرد: «خواهر، وقتی به هانوی برمی‌گردی، همیشه باید برادرت را در مرز به یاد داشته باشی.» از این احساس صمیمانه شگفت‌زده شدم، سپس فریاد زدم: «البته. متشکرم برادر، من به تو بسیار افتخار می‌کنم» - به عنوان یک روند طبیعی احساسات انسانی. در راه بازگشت به هانوی، روزنامه‌نگار لی هانگ و همکارانش به شوخی گفتند: در آخرین سفر به ترونگ سا، مادر جیانگ یک فرزندخوانده داشت؛ این بار در مرز، خواهر جیانگ یک برادرخوانده دارد. چه سرنوشتی...

خدای من، چقدر تأثیرگذار و پر از احساس. گزارش درباره فرزندان کوهستان‌ها و جنگل‌ها، چه گرم و چه جاری، و گرم و سرشار از محبت انسانی در مرز سرزمین پدری‌ام، اینگونه زاده شد! تا به حال، قلبم هنوز برای دونگ دلتنگ است، چائو سو می را به یاد می‌آورم که او هم در سال کان تای متولد شده بود، کدخدای روستا با نام خانوادگی لی - لی لائو لو - و مردمی را که ملاقات کردم، داستان‌هایی را که شنیدم به یاد می‌آورم. و گاهی اوقات، در زندگی روزمره، هنوز هم از پشت تلفن این سلام را می‌شنوم: "مدت زیادی است که ندیده‌ام به روستا برگردی. بیا، تونگ چین حالا خیلی فرق کرده است"، قلبم بی‌قرار است و البته مشتاقم که برگردم و تو را - سرباز مرزی‌ام، بان ون دونگ - ببینم.

این یعنی خوشبختی - آن نوع خوشبختی که این حرفه به ارمغان می‌آورد و باعث می‌شود هم تکان بخورم و هم به آن افتخار کنم، آتش این حرفه را در من روشن کرده تا برای همیشه بسوزد...

صدای «مادر» عزیز در ترونگ سا

وقتی فهمیدم که عضوی از هیئت کاری شهر هانوی هستم (آوریل ۲۰۰۹)، هیجان‌زده شدم، نه تنها به این دلیل که رویای رفتن به آب‌های مقدس سرزمین پدری را محقق می‌کردم، بلکه به این دلیل که این یک تجربه بود و قدرتم را در برابر طوفان‌های دریای آزاد محک می‌زد.

کشتی تایتان با کد HQ960، پس از دو روز و دو شب در سپیده دم سرخ به جزیره ترونگ سا لون رسید. این یک سفر کاری بود که توسط رهبران شهر هانوی با هماهنگی فرماندهی نیروی دریایی برای بازدید و اهدای هدایا به افسران، سربازان و مردم منطقه جزیره ترونگ سا و سکوی DK1 ترتیب داده شده بود؛ از جمله مراسم کلنگ زنی برای ساخت مهمانسرای پایتخت برای منطقه جزیره ترونگ سا که اکنون به یک نهاد فرهنگی ویژه و معنادار در ترونگ سا تبدیل شده است.

نزدیک به بیست روز و شب از جزایر غرق شده و شناور در این مجمع الجزایر بازدید کردم، اما فقط ۳ شب در جزایر ترونگ سا لون، ترونگ سا دونگ و فان وین اقامت داشتم (بقیه در کشتی بودند)، هر روز را شاهد بودم و احساس کردم تجربه‌ای از زندگی سربازان شجاع و مقاوم نیروی دریایی است که برای حفظ آب‌های مقدس سرزمینی و محافظت و کمک به ماهیگیران در این مجمع الجزایر وظیفه دارند.

شگفت‌آورترین و خوشحال‌کننده‌ترین چیز این بود که درست از همان لحظه‌ای که بندر کات لای (شهر هوشی مین ) را برای سوار شدن به کشتی ترک کردیم، در میان سربازانی که به گروه خدمت می‌کردند، یک سرباز جوان حدوداً بیست ساله به نام نگوین ون فوک (اهل ها تین)، قد بلند، لاغر، قوی و با پوستی قهوه‌ای حضور داشت. مطمئناً فوک با دیدن اینکه من از روزنامه‌نگاران جوان مسن‌تر هستم، دوستانه رفتار کرد و فوراً با آنها آشنا شد. و کلمه معصومانه و بی‌خیال "خانم جیانگ" که فوک به زبان آورد، باعث شد اشک از چشمانم جاری شود. هرگز فکر نمی‌کردم که سفر کاری من چنین پسر خوش‌قیافه‌ای داشته باشد!

سپس، به مدت تقریباً بیست روز، در رفت و آمد به جزیره، من و مادرم در تمام فعالیت‌هایی که در کشتی HQ960 انجام می‌شد، شرکت کردیم: رفتن به آشپزخانه برای چیدن سبزیجات، تقسیم برنج؛ رفتن به انبار برای تماشای کارگرانی که کشتی را تعمیر و نگهداری می‌کردند؛ رفتن به کابین خلبان برای گپ زدن با ملوانان؛ رفتن به عرشه برای تماشای اجرا؛ شب‌ها، با هم ماهی مرکب صید می‌کردیم، آزادانه ماه را در وسط اقیانوس پهناور تماشا می‌کردیم و عشق و مسئولیت خود را نسبت به دریا و جزایر سرزمین پدری با وضوح بیشتری احساس می‌کردیم... به یاد ماندنی‌ترین چیز، چیزی بود که فوک گفت: «مادر فوق‌العاده است!»، زیرا اکثر افراد حاضر در کشتی حداقل یک بار از دریازدگی رنج برده بودند، حتی ملوانان قوی (و فوک نیز از این قاعده مستثنی نبود). با این حال، من دریازده نشدم؛ علاوه بر این، من تنها مهمانی بودم که «امتیاز» نشستن روی قایق فرماندهی و سرعت گرفتن در وسط اقیانوس پهناور را داشتم. خورشید، باد و آب شور دریا به صورتم هجوم آوردند و احساسی از وجد، شادی و تعالی بی‌پایان به من دادند... سلسله گزارش‌ها و انشاهای من درباره ترونگ سا یکی پس از دیگری در آن شادی زاده شدند!

بعد از آن سفر کاری، من و مادرم هنوز با هم تماس می‌گرفتیم و از حال و احوال هم و کارمان با هم می‌پرسیدیم. بعد از سه سال خدمت سربازی، پسرم حرفه‌ای شد و حالا در بندر کام ران کار می‌کند و خانواده‌ی شادی با دو فرزند دارد. حالا که صحبتش شد، فوک بعد از اتمام خدمت سربازی‌اش توانست به دیدن خانواده‌اش در هاتین برود و دو روز را هم در هانوی گذراند تا مادرش را ببیند. این حس خیلی عمیق است!

شادی‌ای که بعد از سفرهای کاری‌ام دریافت می‌کنم - همین! این هدیه‌ای بی‌قیمت از انسانیت، مهربانی و بزرگی است. این منبع انرژی است، چسبی که باعث می‌شود با شور و اشتیاق خودم را وقف کار کنم، تا شعله‌ی حرفه‌ام همیشه در قلبم بسوزد...

منبع: https://hanoimoi.vn/lua-nghe-van-chay-706298.html


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

صبح پاییزی در کنار دریاچه هوان کیم، مردم هانوی با چشمانی خندان به یکدیگر سلام می‌کنند.
ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر هوشی مین در مه فرو رفته‌اند.
نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول