Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

انتخاب مادر

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội26/09/2024


یک بعد از ظهر دلگیر پاییزی، در دفتر کارم، زنی را به حضور پذیرفتم. در طول دهه‌ها زندگی کاری‌ام، با موقعیت‌ها، زندگی‌ها و داستان‌های زیادی از انواع و اقسام مواجه شده‌ام، اما به دلیل ماهیت حرفه‌ام، همه آن داستان‌ها غم‌انگیز بودند.

بنابراین، وقتی این زن را ملاقات کردم، کمی امیدوار بودم که داستان خوبی باشد، چون او آمد تا دادخواست طلاقی را که ثبت شده بود، پس بگیرد.

وقتی وارد شد، در نگاه اول، دیدم که استایلی ملایم و مودبانه دارد. لباسش لباس اداری بود، شیک و جدی، اما ظرافت و احتیاط از آن می‌بارید.

چشمانش پر از غم بود. وقتی توضیح داد که دلیل ملاقات با من پس گرفتن دادخواست طلاق است، چشمانم از شادی برق زد، زیرا در ذهنم به سرعت به یک خانواده‌ی دوباره متحد فکر کردم که از آستانه‌ی فروپاشی فرار کرده است، فرزندانی وجود خواهند داشت که از هم جدا نخواهند شد، از هم جدا خواهند شد و مجبور خواهند بود در خانواده‌های ناکارآمد زندگی کنند.

من او را تشویق کردم: «عالیه! به خاطر تصمیم درستت تبریک می‌گویم. مطمئناً شما دو نفر مشکل زندگی زناشویی‌تان را حل کرده‌اید؟» او با صدای گرفته و بم به من پاسخ داد: «نه، اما من بازنده بودن را می‌پذیرم.»

و سپس اشک بی‌صدا از گونه‌هایش جاری شد. هم او و هم من ساکت بودیم. فهمیدم که این زن چیزی را در قلبش پنهان کرده است. بعد از مدتی، اجازه خواست تا احساساتش را به من بگوید. من سر تکان دادم و با دقت گوش دادم.

من همیشه به دیگران گوش می‌دهم، به این امید که بتوانند احساسات پنهان در قلبشان را آزاد کنند. زیرا حرفه من با جنبه منفی جامعه مرتبط است، که شامل تضادها، مشکلات پنهان، گرفتاری‌ها، ناامیدی‌ها و نارضایتی‌های زیادی است.

من این را شنیده‌ام، نه تنها در محل کار، بلکه در خانه و جامعه. هر کسی که مرا می‌شناسد یا به من نزدیک است و مشکلی دارد که باید حل شود، می‌خواهد که من به آن گوش دهم و نصیحتش کنم تا در حل آن به او کمک کنم.

بدون اینکه متوجه باشم، قلب، ذهن و روح من مانند یک کیسه است که شامل تمام غم‌ها، ناامیدی‌ها و گاهی حتی منفی‌ترین چیزهای زندگی است. گاهی اوقات احساس می‌کنم که غرق در فشار هستم. اما هیچ کس این را نمی‌فهمد، زیرا هیچ کس فکر نمی‌کند که جامعه این همه مشکل دارد.

و امروز، دوباره آن را شنیدم. صدایش آرام، نرم، یکنواخت، گاهی با هق هق گریه همراه بود: او از خانواده‌ای فقیر بود اما سنت تحصیل و مطالعه را در خود داشت. بنابراین، برادران و خواهرانش همگی تحصیل‌کرده و فرهیخته بودند.

او که فردی بسیار مستقل است، همیشه سعی می‌کند همه کارها را با قدرت خودش انجام دهد. مانند خواهر و برادرهای بزرگترش، او نیز جایگاه خاصی در جامعه دارد. ازدواج آنها ریشه‌های محکمی دارد. او افسر نیروهای مسلح است.

آنها دو فرزند داشتند، یک پسر و یک دختر، زیبا مثل نقاشی، مطیع، اهل مطالعه و فهم. واحد او دور بود، بنابراین او تقریباً تمام امور خانواده را به تنهایی انجام می‌داد. با زیرکی او، زندگی خانوادگی به تدریج بر روزهای سخت غلبه کرد و بیشتر و بیشتر رونق گرفت.

بیرون، آنها با تحسین به خانواده‌ی آن زوج نگاه می‌کردند: شوهر مرتب بود، زن از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بود و به محض اینکه از دروازه خارج می‌شد، سوار ماشین می‌شد. علاوه بر این، همه اقوام به او احترام می‌گذاشتند زیرا اگرچه در بیرون از خانه قدرتمند بود، اما در خانه ساده و اجتماعی بود و مانند یک پرستار از والدین پیر و بیمار شوهرش مراقبت می‌کرد.

او همیشه فکر می‌کرد که فداکاری کرده، خودش را وقف کرده و خانواده‌اش را با تمام وجود ساخته است، بنابراین هرگز نمی‌تواند به او خیانت شود.

به دلیل همین غرور، دژ ایمانش فرو ریخت وقتی حقیقت را کشف کرد: سال‌ها فریب خورده و به او خیانت شده بود. زندگی‌اش ناگهان خاکستری شد. هر روز، دیگر نمی‌توانست آرامش ورود به یک روز کاری جدید را پیدا کند، ایمانش را از دست داد و از تمام دنیا متنفر شد.

او همیشه با تصویر شوهر خیانتکارش و «زنی» که عمداً خانواده‌اش را نابود کرده بود، دست و پنجه نرم می‌کرد. این تصویر همیشه وقتی چشمانش را برای خوابیدن می‌بست، یا حتی وقتی چشمانش را می‌بست تا برای آرام کردن ذهنش مدیتیشن کند، حضور داشت.

او با ناامیدی به دادگاه درخواست طلاق داد. اما بعد، پس از شب‌های پر از بی‌خوابی و درد، به پدر و مادرش فکر کرد، به چشمان راضی و لبخند رضایتشان هر وقت که او و فرزندانش را در حال بازگشت به خانه می‌دیدند، به فرزندانش که در آرامش، بی‌خیالی و شادی زندگی می‌کردند و فقط می‌دانستند چگونه درس بخوانند و رویاپردازی کنند.

آنها همه از گوشت و خون من هستند. من نمی‌توانم آنها را ناامید کنم یا غمگین باشم. هدف زندگی من برای آنهاست.

پس از بررسی‌های فراوان، او تصمیم گرفت درد خود را سرکوب کند، غم و اندوه و اشک‌هایش را پنهان کند، به تنهایی رنج بکشد و بپذیرد که به ایفای نقشی که زندگی او را در آن قرار داده بود، ادامه دهد.

با گوش دادن به حرف‌هایش، قلبم هم به درد آمد. بعد از اتمام مراحل ترک، دیدم که سعی می‌کند اشک‌های باقی‌مانده را پاک کند، حالت چهره‌اش کاملاً تغییر کرد، دوباره بشاش، چابک و فعال شده بود، فقط چشمانش هنوز عمیق و غمگین بود. با من خداحافظی کرد و به سرعت دور شد.

ناخودآگاه، در حالی که همچنان او را تماشا می‌کردم، به سمت پنجره رفتم. او با ملایمت اما قاطعیت، در ماشین را باز کرد و وارد شد. ماشین با جریان زندگی بیرون آمیخته شد.

من به عنوان یک افسر وظیفه، به تصمیم فرد مربوطه احترام می‌گذارم، هرچند می‌دانم که روش او برای حل اختلاف لزوماً یک راه حل پایدار نیست. عشق، بخشش و فداکاری همیشه ضروری هستند و شایسته احترام و تشویق هستند، اما نکته مهم این است که در مکان، زمان و موقعیت مناسب باشید. در این مورد، شاید فقط فرد درگیر بتواند درک کند.

متوجه شدم که: در خیابان‌های شلوغ زندگی، بسیاری از مردم خوشحال به نظر می‌رسند، اما قلبشان لزوماً خوشحال نیست، در حالی که بسیاری از مردم بدبخت و سخت‌کوش به نظر می‌رسند، اما چه کسی می‌داند، در واقع آرام و خوشحال هستند. از بیرون، اینطور به نظر می‌رسد، اما لزوماً اینطور نیست. و در نهایت، می‌دانم که: انتخاب یک مادر همیشه فرزندانش هستند.



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/su-lua-chon-cua-nguoi-me-17224092410352852.htm

برچسب: مادر

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

جی-دراگون در طول اجرایش در ویتنام، با استقبال پرشور تماشاگران مواجه شد.
یک طرفدار زن با لباس عروس در کنسرت جی-دراگون در هونگ ین شرکت کرد
مجذوب زیبایی روستای لو لو چای در فصل گل گندم سیاه
برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

برنج جوان مِی تری (Me Tri) در آتش می‌سوزد و با ریتم کوبنده‌ی هاون برای محصول جدید، غوغا می‌کند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول