Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

اولین درس‌های زندگی

(GLO) - حتی الان، هنوز یک جای زخم روی دستم دارم. یک جای زخم قرمز و کشیده که خیلی زشت به نظر می‌رسد. دوستانم به من توصیه می‌کنند که آن را بردارم، اما من نمی‌خواهم. چون برای من، آن جای زخم به خاطره‌ای از اولین درس زندگی‌ام مرتبط است.

Báo Gia LaiBáo Gia Lai24/04/2025

اگرچه خاطره‌ی غم‌انگیزی بود، اما اولین درس زندگی بود که در مورد نحوه‌ی رفتار با دیگران آموختم. درسی واقعاً ارزشمند. بدون نیاز به والدین یا معلم، دوران کودکی من این درس را از یک «معلم» بسیار غیرمعمول آموخت. شاید باورش برایتان سخت باشد، اما «معلم» من... یک میمون کوچک بود.

میمون متعلق به یک گدای پیر، ضعیف و احتمالاً نابینا بود. او کنار دروازه بازار نشسته بود و میمون روی شانه‌اش نشسته بود. میمون قلاده‌ای چرمی با زنجیری آهنی به گردن داشت. انتهای زنجیر دور مچ پیرمرد حلقه شده بود. به این ترتیب، پیرمرد می‌توانست آن را نگه دارد و میمون می‌توانست او را هدایت کند.

زندگی دو انسان و میمون با زنجیری به هم متصل شده بود. اما این خاطره من به عنوان یک بزرگسال است. آن زمان، من بچه بودم. بچه‌ها به هیچ چیز جدی فکر نمی‌کنند؛ آنها فقط به چیزهای عجیب و غریب علاقه‌مند هستند. آمدن یک میمون از جنگل به بازار به اندازه کافی عجیب بود. میمونی که به یک انسان بسته شده بود، حتی عجیب‌تر بود. و این عجیب بودن، علاقه من و بچه‌های دیگر محله را برانگیخت. ما که فقط به خیره شدن، اشاره کردن و اذیت کردن راضی نبودیم، حتی به دنبال ترفندهای شیطنت‌آمیزتری برای بازی بودیم.

bai-hoc-dau-doi.jpg
تصویرسازی: هوین ترانگ

هر روز صبح، میمون با دویدن، پیرمرد را تا دروازه بازار هدایت می‌کرد. پیرمرد روی زمین می‌نشست و یک لگن آلومینیومی گود افتاده جلویش می‌گذاشت و منتظر همدردی رهگذران بود. با این حال، میمون باهوش‌تر از آن چیزی بود که تصور می‌کردیم. هر وقت کسی را در حال عبور می‌دید، با ایجاد صدای تق‌تق و دراز کردن پنجه‌اش به پیرمرد «کمک» می‌کرد. این رفتار شیطنت‌آمیز و دوست‌داشتنی باعث می‌شد که بسیاری از روزها میمون حتی بیشتر از صاحبش التماس کند.

با این حال، میمون فقط آنچه را که می‌توانست بلافاصله بخورد، خورد و بقیه را در لگن پیرمرد ریخت. غذاهای مورد علاقه‌اش موز و آب‌نبات بود. وقتی آب‌نبات به او داده می‌شد، با خوشحالی لبخند می‌زد، هر تکه را پوست می‌گرفت و همه را در دهانش می‌گذاشت. "کیسه" روی گونه‌اش، پر از آب‌نبات، آویزان بود و کاملاً خنده‌دار به نظر می‌رسید.

یک روز سرد و بارانی زمستانی بود. بازار کم جمعیت بود، همه با عجله در حال رفت و آمد بودند و هیچ کس به پیرمرد و میمون لرزانش که زیر غرفه بازار جمع شده بود، توجهی نمی‌کرد. تقریباً ظهر بود، اما لگن آلومینیومی پیرمرد خالی مانده بود؛ او چیزی التماس نکرده بود. فقط ما، چند بچه بیکار، گدای بیچاره را محاصره کرده بودیم. یکی از ما، سردسته، ناگهان ایده‌ای به ذهنش رسید. او ما را فراخواند تا در مورد آن بحث کنیم و با خوشحالی آشکاری می‌خندیدیم. همه پراکنده شدیم و پانزده دقیقه بعد، دوباره جمع شدیم. هر کدام از ما دست‌هایی پر از موز و آب‌نبات داشتیم که آنها را به سمت بینی میمون هل دادیم.

میمون گرسنه که تمام صبح چیزی نخورده بود، با دیدن موز و شیرینی برق زد و با هیجان دستش را دراز کرد. موز را گرفت، صدای قل قل از خودش درآورد، مرتب سر تکان داد انگار که از آنها تشکر می‌کرد و با عجله آن را پوست کند تا بخورد. اما زیر پوست موز به ظاهر واقعی، چیزی جز... خاک رس نبود. میمون «موز سفالی» را دور انداخت و همچنان دستش را برای گرفتن شیرینی دراز کرد، اما داخل آن پوشش‌های پلاستیکی سبز و قرمز فقط خاک، سنگ و آجرهای شکسته بود...

ما بی‌توجه به ناله‌های رقت‌انگیز و چشمان قرمز میمون بیچاره که تقریباً به گریه افتاده بود، زدیم زیر خنده. هنوز راضی نشده بودم که یک مشت دیگر آب‌نبات قلابی به او تعارف کردم. این بار، پس از اینکه فریب خورد، رفتار مهربان میمون ناپدید شد. با وحشیگری به جلو خیز برداشت. بقیه فرار کردند، اما من تنها کسی بودم که مانده بودم، توسط میمون گاز گرفته و خراشیده شده بودم، میمونی که حاضر نبود رهایم کند...

بیش از نیم قرن گذشته است و حالا موهایم خاکستری شده است، اما خاطره گدا و میمون کوچک آنقدر زنده است که انگار همین دیروز اتفاق افتاده است. این اولین درس من بود، هرچند به قیمت زخمی روی دستم تمام شد، اما همچنین به من کمک کرد تا وجدانی را که در کودکی‌ام گم شده بود، بیدار کنم. و آن درس اول زندگی به من آموخت که چگونه هر روز به فردی مهربان تبدیل شوم.

منبع: https://baogialai.com.vn/bai-hoc-dau-doi-post320037.html


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول