Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

شب‌های تابستانی گذشته

Báo Bình ThuậnBáo Bình Thuận19/07/2023


dsc03404.jpg
dsc03421.jpg

مامان از قبل بیدار شده بود، با لگن، قابلمه و سطل برای جمع کردن آبی که از سقف حلبی پایین می‌ریخت. تابستان بود، اما باران ناگهانی بارید. توی اتاق، بابا هم بلند شد تا به مامان کمک کند تا آن را بپوشاند. اتاق با یک پارچه کهنه پوشیده شده بود که آن هم از باران خیس شده بود. نمی‌دانم چند بار مثل آن، چند باران تابستانی ناگهانی در خاطراتم ظاهر شد.

dsc03397.jpg

بچه‌ها برای جلوگیری از باران در گوشه‌ای از خانه جمع شده بودند. مامان یک پتوی نازک بیرون آورد تا من و خواهر و برادرهایم را بپوشاند. مامان خودش را در روسری پیچید: بریم بخوابیم! به این ترتیب ما زنده ماندیم، به لطف سخت‌کوشی مامان و بابا که از همه بچه‌ها مراقبت می‌کردند. در روزهای بارانی، مامان نمی‌توانست از فروش چیزی جز سبزیجات آب‌پز پولی دربیاورد و از آب آن برای درست کردن سوپ استفاده می‌کرد.

dsc04000.jpg

برادرها و خواهرها همیشه می‌خواستند زود بزرگ شوند، بی‌آنکه دلیلش را بدانند. فقط می‌خواستند زود بزرگ شوند تا به مادرشان کمک کنند آبی را که از سقف کوچک خانه پایین می‌ریزد، بگیرد. آن تابستان‌ها، تابستان‌هایی بود که باران‌های ناگهانی نیمه‌شب می‌بارید. باران‌های ناگهانی که در ناخودآگاه نقش می‌بستند. وقتی بزرگ می‌شویم، همه چیز باید با زمان تغییر کند. خانه قدیمی دیگر نباید بعد از شب‌های بارانی کج باشد و ما را وحشت‌زده از خواب بیدار کند. اما هر تابستان همیشه باران، فشار کم و طوفان‌های دریایی وجود دارد. این باعث می‌شود مردم نوستالژی داشته باشند، به یاد زمان‌هایی که مادرشان از خواب بیدار می‌شد و یک پتوی نازک برای پوشاندن آنها برمی‌داشت. پدرشان قبل از هر باران شبانه درها را می‌بست تا از پاشیدن باران به داخل خانه شکننده نی‌ریز جلوگیری کند. کف سیمانی پر از آب شده بود، برادرها و خواهرها روی تخت زهوار در رفته مادرشان چمباتمه زده بودند.

dsc03400.jpg

خنده‌دار است، وقتی آدم‌ها آنطور که می‌خواهند بزرگ می‌شوند، می‌خواهند به دوران کودکی‌شان برگردند، در خانه‌ای سست و شکننده. می‌خواهند مادرشان را در حالی ببینند که برای گرم ماندن پتویی رویش کشیده‌اند. کف سیمانیِ سابقاً لکه‌دار هم دیگر به گذشته پیوسته است. می‌خواهند حس گذشته را پیدا کنند، شب‌های بارانیِ ناگهانیِ تابستانی که می‌آیند و می‌روند را در خاطرات کودکی‌شان. باران‌های طولانی و ممتد، مادرشان که در پیراهن آئو با بای خود کنار دکه ماهی‌فروشی خیس شده و به دلیل کمبود فروش، متروک مانده است.

dsc03394.jpg

ممکن است کسی وقتی بزرگ می‌شود، بسیاری از خاطرات کودکی‌اش را فراموش کند. اما اتفاقی، چیزی که با آن مواجه می‌شویم، گوشه‌های تاریک بسیاری را در خاطرات دست و پا چلفتی آن زمان لمس می‌کند. حسرت اینکه نیمه‌شب از خواب بیدار شویم و پتویی قدیمی رویمان باشد که هنوز بوی گذشته را دارد. حسرت اینکه دست دراز کنیم و قطرات باران را که روی زمین می‌ریزند بگیریم. حسرت گرمای پدر و مادرمان، آن روزهای سخت زیر باران.

باران ناگهانی تابستانی انگار گذشته‌ی همه را لمس کرد.



منبع

برچسب: مقاله‌ها

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول