Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

داشتم در خیابان قدم می‌زدم که به‌طور اتفاقی متوجه علاقه‌ی عروسم به لباس‌های باز شدم.

Báo Dân tríBáo Dân trí18/03/2024


من و همسرم یک پسر و یک دختر داریم. هر دوی آنها ازدواج کرده‌اند. دخترم ازدواج کرده و خیلی دور از من زندگی نمی‌کند، در حالی که پسرم و عروسش با من و همسرم زندگی می‌کنند.

می‌دانم که هر چقدر هم که مادرشوهر و عروس تلاش کنند، بالاخره مواقعی پیش می‌آید که با هم اختلاف نظر پیدا می‌کنند. با این حال، چون می‌خواهم تنها پسرم با من زندگی کند و به خانواده و کارهای خانه رسیدگی کند، همیشه رفتار مناسبی دارم تا زندگی تا حد امکان آرام باشد.

و همین موضوع در مورد عروسم هم صدق می‌کند. من او را فردی معقول با شخصیتی دلنشین می‌دانم. عروسم خوش‌قیافه است، آرام صحبت می‌کند و حرف‌هایش را راحت می‌توان شنید. اگرچه او در کارهای خانه و آشپزی خیلی خوب نیست، اما هر بار که از سر کار به خانه می‌آید و مرا در حال انجام کاری می‌بیند، سریع به من کمک می‌کند.

نمی‌توانم انکار کنم که کاملاً ایرادگیر هستم، مخصوصاً در مورد ظاهر. جوان‌ها این روزها به طرز زننده‌ای لباس می‌پوشند، لباس‌های کوتاهی می‌پوشند که اینجا پاره و آنجا وصله‌دار است... من نمی‌توانم این را بپذیرم.

خوشبختانه عروس من اینطور نیست. از همان اولین باری که برای ملاقات با خانواده‌ام به خانه‌ام آمد، لباس گل‌داری پوشید که تا مچ پایش می‌رسید و ظاهری کاملاً شیک و زنانه داشت. هر روز که سر کار می‌رود، متوجه می‌شوم که لباس‌های اداری مناسبی مثل پیراهن، جلیقه با شلوار پارچه‌ای بلند هم می‌پوشد.

Đi dạo phố, tôi tình cờ phát hiện sở thích ăn mặc hở hang của con dâu - 1

عروسم باعث شد جلوی دوستانم خیلی خجالت بکشم (تصویر: سوهو).

اصلاً، به نظرم عروس امروزی خوب است. من بیشتر از این نمی‌خواهم. من عروسم را دوست دارم چون خیلی معقول است، لباس‌های پوشیده می‌پوشد و با فرهنگ خانواده‌ام سازگار است. به لطف همین، اغلب عروسم را به رخ دوستانم می‌کشم، چون بیشتر آنها عروس‌هایی دارند که آنقدر «مدرن» هستند، آنقدر شخصیت دارند و «آشکارا» رفتار می‌کنند که نسل ما نمی‌تواند درک کند.

هفته‌ی پیش، وقتی شب با دوستانم در شهر قدم می‌زدم، به‌طور اتفاقی عروسم را دیدم که با دوستانش نشسته و خوش‌گذرانی می‌کرد. اول عروسم را ندیدم، دوستم بود که این را به من نشان داد. چون چطور می‌توانستم عروس مهربان، زنانه و خوش‌برخوردم را با آن قیافه تشخیص بدهم؟ واقعاً نمی‌توانستم باور کنم چون قیافه‌اش با همیشه فرق داشت.

هر روز، فرزند من لباس‌های بلند یا دامن‌هایی می‌پوشد که تا مچ پایش می‌رسد و «پوشیده» است. با این حال، وقتی شب‌ها با دوستانش بیرون می‌رود، پیراهنی می‌پوشد که قسمت بالای سینه‌اش را برهنه می‌کند، شلوارک کوتاه می‌پوشد و آرایش چشم تیره می‌کند. چیزی که حتی توجه من را جلب کرد، سینه‌ی نمایان عروسش بود. تازه، وقتی در کافی‌شاپ نشسته، با صدای بلند می‌خندد و حتی قلیان می‌کشد.

خیلی خجالت کشیده بودم، نمی‌دانستم صورتم را کجا پنهان کنم. اگر دوستم اشاره نکرده بود، و اگر عروسم نیامده بود که به من و بقیه سلام کند، جرات نمی‌کردم اعتراف کنم که اینها بچه‌های من هستند.

بلافاصله، به بهانه مسائل خانوادگی، با عصبانیت به او نگاه کردم و به آرامی به او یادآوری کردم که زود به خانه برود. وقتی به خانه رسیدیم، با علم به اینکه خیلی عصبانی هستم، بدون اینکه لازم باشد از عروسم بپرسم، اشتباهش را پذیرفت و مدام از من عذرخواهی کرد. او بهانه آورد که چون با بهترین دوستش برای استراحت بیرون می‌رود، اینطور لباس پوشیده است. در مورد قلیان کشیدن، این اولین باری بود که این کار را می‌کرد. قول داد که دیگر هرگز این کار را نکند.

اما چطور می‌توانستم این حرف‌ها را باور کنم؟ تصویر عروسم که همیشه به همه فخر می‌فروختم، کاملاً فرو ریخته بود. نمی‌توانستم منظره‌ی او را که لباس‌های بدن‌نما می‌پوشید، با صدای بلند می‌خندید و به طرز بسیار زننده‌ای سیگار می‌کشید، درست جلوی دوستانم، فراموش کنم. آن وقت خیلی‌های دیگر هم از این موضوع باخبر می‌شدند، فکر می‌کردند که من همیشه در مورد خانواده‌ام دروغ گفته‌ام، که بلد نیستم عروسم را تربیت کنم، که خانواده‌ام هیچ نظم و انضباطی ندارند...

ناگهان یاد روزهایی افتادم که دخترم را با کیف‌های بزرگ و کوچک بیرون می‌دیدم. وقتی می‌پرسیدم، انواع و اقسام بهانه‌ها را می‌آورد و معلوم می‌شد که همه آنها کیف‌های لباسی هستند که باید عوض می‌کرد تا وقتی به خانه برمی‌گشت، نقش یک عروس پاکدامن، خوش‌رفتار و درستکار را بازی کند. معلوم شد که تمام این مدت، من با یک "بازیگر" زندگی کرده بودم، با یک دروغ. حالا جرات نمی‌کنم به او اعتماد کنم، دیگر نمی‌توانم تشخیص دهم کدام حرف‌ها راست است و کدام‌ها دروغ.

عروسم وقتی دید من استرس دارم، دارم این موضوع را بزرگ می‌کنم و پسرم را صدا می‌زنم تا به همسرش درس بدهد، از گریه و عذرخواهی به این رفتار تغییر حالت داد. گفت: «می‌دانم تعجب کردی، اما من چه کار اشتباهی کردم؟ برای جوان‌های امروزی طبیعی است که این‌طور باشند، نه؟ این سرگرمی و سبک من است.»

اوه، چطور هنوز می‌توانست فکر کند این طبیعی است؟ من در مورد این عروس کاملاً اشتباه می‌کردم. فکر می‌کردم با این عمر طولانی، چشم خوبی برای دیدن مردم و ارزیابی مشکلات دارم، اما معلوم شد که اینطور نیست. من کسی بودم که در چند سال گذشته بدون اینکه حتی خودم بدانم، "گول" عروسم را خورده بودم.

بخش «داستان من» داستان‌هایی درباره ازدواج و زندگی عاشقانه را ثبت می‌کند. خوانندگانی که داستان‌های خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دارند، لطفاً آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت لزوم، داستان شما ممکن است ویرایش شود. با احترام.



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.
فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول