Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

https://baogialai.com.vn/gio-thu-sau-toi-gio-thu-chin-su-khoc-liet-bao-dung-post241068.html

Báo Gia LaiBáo Gia Lai28/06/2023


(GLO)- مدت‌ها بود که چنین رمان جنگی پرتنش و جذابی نخوانده بودم. آن کتاب «ساعت ششم تا ساعت نهم» نوشته‌ی نویسنده نگوین موت است. فضا از استانی در منطقه‌ی مرکزی - خشن‌ترین مکان جنگ - تا محلی در منطقه‌ی جنوب شرقی، دروازه‌ی سایگون، امتداد دارد. زمان چند سال قبل از ۱۹۷۵ است. و شخصیت‌ها خانواده‌های کشاورزی در آن منطقه‌ی خشن با مردمی در مکانی به نام تو بین هستند.

البته شخصیت‌های اصلی هنوز جوانانی هستند که سرنوشتشان در جنگ به هم می‌ریزد، هرچند که هنوز زندگی می‌کنند، هنوز عشق می‌ورزند و هنوز وجود دارند، هرچند که هر فرد سرنوشت و موقعیت متفاوتی دارد.

نگوین موت شاهد آن جنگ بود، زیرا در آن منطقه‌ی خشن زندگی می‌کرد، خانواده‌اش وحشیانه‌ترین دوران جنگ را تجربه کردند. والدینش در حالی که پسر بچه‌ای کوچک بود، در مقابل چشمانش با گلوله کشته شدند، به اندازه‌ای که از چشمانش می‌شد دید که جنگ چگونه است. او مجبور شد به دنبال عمویش به سرزمین دیگری برود و نام خانوادگی عمویش را گرفت و او را پدر خود دانست. گویی شرایط شخصی او به طور مبهمی در آن جنگ وجود داشت، البته این وضعیت کل ملت در آن زمان نیز بود.

یک خانواده کشاورز فقط می‌خواستند در صلح زندگی کنند، در مزارع کار کنند و گله ای از گاومیش داشته باشند که به اندازه مردم دوستانه باشند. اما بعد جنگ شروع شد و آنها به ... 3 جناح تقسیم شدند. یک جناح می‌خواست در صلح زندگی کند و اصرار داشت فرزندانشان را مجبور به اجتناب از خدمت سربازی کند. البته، این "جناح" والدین بود. برادران به 2 جناح تقسیم شدند. آنها خودشان از هم جدا نشدند، اما زمانه آنها را مجبور به این کار کرد. اسلحه، بمب، توپخانه... صفحات زیادی وجود داشت که باعث لرزیدن مردم می‌شد. مردم از آن شب‌های پر هرج و مرج بمب و گلوله بیرون آمدند. اوج ماجرا شبی بود که 3 پسر، اما تقسیم شده به 2 جناح در آن خانواده، همگی در یک درگیری بزرگ جان باختند. و نحوه برگزاری مراسم تشییع جنازه برای سربازانشان توسط دو طرف نیز چشمگیر بود.

«ساعت ششم تا ساعت نهم»: تحمل شدید عکس ۱

اثر «از ساعت ششم تا ساعت نهم» اثر نویسنده نگوین موت. عکس: VCH

نگوین موت با بیش از ۳۰۰ صفحه، ما را در موقعیت‌های بسیار پرتعلیق، اما به طرز عجیبی، پرتعلیق به شیوه‌ای آرام، هدایت می‌کند. شخصیت‌ها هم سرنوشت‌های هیجان‌انگیز و هم سرنوشت‌های عادی دارند، شخصیت‌هایشان به شدت با هم در تضاد هستند اما می‌توانند یکدیگر را تحمل کنند. تراژدی‌ها، که برخی از آنها خفه‌کننده هستند... اما در نهایت همه آنها حل می‌شوند، هم با چیدمان فنی نویسنده و هم با طبیعت انسان‌گرایانه نویسنده، که همیشه به جنبه‌های روشن نگاه می‌کند. بنابراین در پایان، اکثر آنها برمی‌گردند و یکدیگر را ملاقات می‌کنند. پایان داستان پس از سرنخ‌های بسیار مرموز و مبهم، بسیار غافلگیرکننده است.

ملاقات‌های دردناک و بی‌نقصی وجود دارد، دیدارهای ناتمام و پشیمان‌کننده‌ای هم هست. اما با اینکه جنگ بسیار شدید و بی‌رحمانه است، هنوز عشق زیبایی وجود دارد، بسیار زیبا. در این سو یا آن سو، عشق زیباست. بسیار ناب، بسیار ناب، با وجود پیچ ​​و خم‌ها، با وجود ناملایمات، با وجود لنگیدن‌ها، با وجود دشواری در توضیح... اما در نهایت، عقل به کار گرفته می‌شود تا پایانی خوش داشته باشد. داستان عشق ترانگ و تام زیبا، زیبا و شدید نیست. حتی وقتی که با اشک و درد دوباره به هم می‌رسند، شدید است، اما زیبا. زیبا تا سر حد درد. آیا داستان عشق سون دیم زیبا نیست؟ حتی اگر گاهی اوقات باعث می‌شود قلب ما به تپش بیفتد. به نوعی زیباست... نگوین موت، یعنی مبهم، یعنی غیرواقعی، یعنی عادی نیست، یعنی در میان سر و صدای نبرد، خیلی زیبا، خیلی شکننده، خیلی ضعیف است.

نگوین موت حافظه بسیار خوبی دارد. بسیاری از جزئیات مربوط به سال ۱۹۷۵ را او به طور دقیق بازگو کرد. ابیات زیادی از شاعر مورد علاقه‌اش، نگوین تات نهین، نقل قول شد.

من عمداً این رمان را خلاصه نکردم، زیرا هنگام خواندن، به خصوص تعلیق ناشی از داستان‌سرایی ماهرانه نویسنده، جذابیت خود را از دست می‌داد. من فقط چند برداشت را بعد از اینکه کتاب را زمین گذاشتم، بعد از ۲ روز خواندن و ۱ شب بی‌خوابی بعد از اتمام آن، به یاد دارم. تقریباً نخوابیدم و وقتی گهگاه چرت می‌زدم، خاطرات کتاب، خاطرات جنگ دوباره ظاهر می‌شد. من و نسل من در طول جنگ متولد و بزرگ شدیم. من شاهد ویرانی شمال توسط جنگ بودم، پس از سال ۱۹۷۵ به زادگاهم در هوئه بازگشتم تا شاهد جنگی باشم که تازه تمام شده بود، هنوز هم به وضوح شرایط برادران و اقوامم را که تازه جنگ را پشت سر گذاشته بودند به یاد دارم. نگوین موت جنگ را در جنوب تجربه کرد، "شخصیت" جنگ رو در رو بود. به زادگاه نگوین موت برگشتم، و از زندگی عجیبش شنیدم، از پسری که با مادرش می‌خوابید و شاهد کشته شدن مادرش درست جلوی چشمانش به ضرب گلوله بود، تا زمانی که در دوران سختی به خانه عمویش نقل مکان کرد چون خیلی فقیر بود، اما برادرزاده‌اش را طوری بزرگ کرد که آدم خوبی باشد؛ حتی وقتی معلم بود، مجبور بود بستنی بفروشد و بعد مثل امروز روزنامه‌نگار و نویسنده شد.

تا آخرین سطرهای رمان نفهمیدم که ساعت ششم و نهم چه ربطی به داستانی که او نام رمان را روی آن گذاشته بود، داشت. آیه‌ای از کتاب مقدس بود: «و حدود ساعت ششم، تاریکی تمام زمین را فرا گرفت تا ساعت نهم؛ و خورشید تاریک شد و پرده معبد از وسط به دو نیم شد...»

من آرامش، بردباری و نگاه انسان‌گرایانه نگوین موت به جنگ و مردم را در این رمان خواندم، بنابراین ظلم، خشونت، غم، تحقیر... در نهایت باعث می‌شود احساس کنیم تحت تأثیر قرار گرفته‌ایم، کمتر احساس خفگی می‌کنیم، اگرچه در این رمان، هم به هم می‌پیوندیم و هم جدایی. مثل این است که شخصیت اصلی، سان، رنگ مرموز رودخانه در بعد از ظهر را تشخیص می‌دهد...



لینک منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.
خیابان هانگ ما با رنگ‌های اواسط پاییزی درخشان است، جوانان با هیجان بی‌وقفه در حال ورود به آنجا هستند
پیام تاریخی: بلوک‌های چوبی پاگودای وین نگیم - میراث مستند بشریت
تحسین مزارع بادی ساحلی گیا لای که در ابرها پنهان شده‌اند

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;