Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

رنگ صلح

مادرم به من گفت که وقتی او دو برادر بزرگترم و سپس من را باردار بود، در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰، بمباران‌های آمریکایی آسمان آرام نین بین را که پدر و مادرم هم معلم و هم کشاورز بودند، تکه‌تکه کرد.

Báo Tuổi TrẻBáo Tuổi Trẻ29/04/2025


صلح - عکس ۱.

نویسنده نگوین فان که مای

بارها پیش می‌آمد که مادران، در حالی که فرزندان متولد نشده خود را در آغوش داشتند، برای فرار از بمب‌ها به پناهگاه‌های شخصی پناه می‌بردند.

مادرم از مواقعی تعریف می‌کرد که مجبور بوده دانش‌آموزانش را برای تخلیه به کوه‌های مرتفع ببرد، در حالی که همزمان از بمب‌ها دوری می‌کرده و درس هم می‌داده است.

مادرم سال‌های طولانی و سختی را که در انتظار برادر بزرگترش، عمو های، گذرانده بود، تعریف کرد؛ برادری که به ارتش پیوسته و برای جنگ به جنوب رفته بود.

مادرم از شادی بی‌حد و حصر ۳۰ آوریل ۱۹۷۵، زمانی که خبر پایان جنگ را دریافت کرد، تعریف می‌کرد.

گودال‌های بمب و آرزوی صلح

من اشتیاق برای صلح پایدار را نه تنها در ویتنام، بلکه بر روی زمین، از طریق داستان‌هایی که مادرم تعریف می‌کرد، دیدم. آن صلح تضمین می‌کرد که هیچ مادری در زمین فرزندش را در جنگ از دست ندهد.

من همچنین اشتیاق برای آرامش ابدی را در چشمان مادربزرگ‌ها، مادران، همسران و خواهران روستای خودم، خوئونگ دو، دیدم.

در دوران کودکی‌ام، هر روز در سکوت به زنانی نگاه می‌کردم که دم دروازه می‌ایستادند و منتظر بازگشت مردان خانواده‌هایشان از جنگ بودند.

آنها منتظر ماندند، روز به روز، ماه به ماه، سال به سال. من درد جنگ را در شال‌های عزای خانواده‌هایی که عزیزانشان هرگز بازنمی‌گشتند، در بدن‌های مثله شده‌ی جانبازان دیدم.

در سال ۱۹۷۸، من، دختری شش ساله، به همراه پدر و مادرم سوار قطار شدیم و از شمال به جنوب ویتنام سفر کردیم تا زندگی جدیدی را در جنوبی‌ترین منطقه کشور - باک لیو - آغاز کنیم. گودال‌های عظیم ناشی از بمب که هنوز در میان مزارع سرسبز برنج قرار دارند، در خاطره من حک شده‌اند.

وقتی از پل هیِن لونگ، پلی که ویتنام را به مدت ۲۰ سال جنگ به دو نیم تقسیم کرد، عبور کردیم، بسیاری از بزرگسالان اطرافم به گریه افتادند. در اشک‌هایشان، امید به صلح را دیدم، اینکه ویتنام دیگر هرگز خونریزی جنگ را تحمل نخواهد کرد.

من در مزارع برنج خانواده‌ام در باک لیو آرزوی صلح داشتم. آن مزارع روی خاکریزی قرار داشتند که پدرم، به همراه مادر و برادرانم، شخصاً آن را پاکسازی کرده بودند. آن مزارع قبلاً میدان تیراندازی ارتش ویتنام جنوبی بود. هنگام پاکسازی زمین برای کاشت برنج و لوبیا، هزاران پوکه فشنگ کشف کردیم.

با لمس فشنگ‌های مصرف‌شده و حتی گلوله‌های عمل‌نکرده، چنان به خود لرزیدم که گویی خود مرگ را لمس می‌کنم. و در دل آرزو کردم که روزی در این زمین، همه اسلحه‌هایشان را زمین بگذارند و با هم صحبت کنند. و عشق و تفاهم، خشونت را از بین ببرد.

سفری برای روایت داستان‌های صلح.

در خاطراتم از آن روزهای اولیه در باک لیو، زنی را می‌بینم که سیب‌زمینی شیرین می‌فروخت، تنها با تیرکی که بار سنگینی بر دوشش بود، و به تنهایی راه می‌رفت. انگار از جای بسیار دوری آمده بود تا به جاده‌ای که از کنار خانه من می‌گذشت برسد.

پاهایش با دمپایی‌های لاانگشتی کهنه، ترک‌خورده و گرد و غبار گرفته پوشیده شده بود. مادرم همیشه آنها را از او می‌خرید، چون می‌دانست دو پسر دارد که به جنگ رفته‌اند و برنگشته‌اند. او اعلامیه فوتش را دریافت نکرده بود و همچنان منتظر بود. با گذشت سال‌ها و کم‌رنگ شدن انتظارش، تصمیم گرفت به زندگی خود پایان دهد. یک روز، در راه مدرسه، جسدش را دیدم که از درختی آویزان بود.

او امیدهایش را به دنیای دیگر برد. من آنجا ایستاده بودم و در سکوت به پاهای ترک خورده و خشکش خیره شده بودم. و تصور می‌کردم که او تمام عمرش را در جستجوی آرامش قدم زده است. من درد او را در صفحات نوشته‌هایم آوردم.

دو رمان اول من، «کوه‌ها آواز می‌خوانند» و «فرزند غبار» (عنوان احتمالی ویتنامی: «راز زیر درخت بودی»، داستان خساراتی را روایت می‌کنند که زنان در طول جنگ متحمل شده‌اند، صرف نظر از اینکه عزیزانشان برای کدام طرف جنگیده‌اند.

صلح - عکس ۲.

کتاب‌های نگوین فان که مای به زبان‌های زیادی ترجمه شده‌اند.

دو کتاب، *کوه‌ها آواز می‌خوانند* و *فرزند غبار*، آغاز سفر من در طراحی داستان‌هایی درباره صلح بودند. در *کوه‌ها آواز می‌خوانند*، هونگ، دختری ۱۲ ساله، از بمباران هانوی توسط آمریکایی‌ها در سال ۱۹۷۲ جان سالم به در می‌برد. او مشتاق دیدن صلح است زیرا هر دو والدینش مجبور شدند خانواده را برای شرکت در جنگ ترک کنند.

او با خودش گفت: «صلح کلمه مقدسی است که بر بال‌های کبوترها روی دیوار کلاس من نقاشی شده است. صلح در رویاهای من آبی است - آبیِ دیدار دوباره وقتی پدر و مادرم به خانه برمی‌گردند. صلح چیزی ساده، ناملموس، اما بسیار ارزشمند برای ماست.»

من یک دختر ۱۲ ساله را به عنوان قصه‌گوی صلح انتخاب کردم، چون وقتی آدم‌ها جوان هستند، قلب‌هایشان بازتر است. هونگ قبلاً از آمریکایی‌ها متنفر بود، چون آنها خام تین، محل زندگی خانواده‌اش، را بمباران کرده بودند.

اما بعد، هنگام خواندن کتاب‌های آمریکایی، متوجه شد که هم آمریکایی‌ها و هم ویتنامی‌ها برای خانواده‌هایشان ارزش قائلند و برای لحظات آرامش ارزش قائلند.

و با خودش گفت: «کاش همه روی این زمین به داستان‌های یکدیگر گوش می‌دادند، کتاب‌های یکدیگر را می‌خواندند و نور فرهنگ‌های دیگر را می‌دیدند. اگر همه این کار را می‌کردند، هیچ جنگی روی این زمین وجود نمی‌داشت.»

در کتابم «فرزند غباری»، شخصیت‌هایی دارم که باید از میان وحشیگری جنگ عبور کنند تا به ارزش صلح پی ببرند.

این فیلم داستان دن اشلند، خلبان سابق هلیکوپتر که در قتل عام کودکان بی‌گناه در طول جنگ ویتنام شرکت داشت را روایت می‌کند. او ۴۷ سال بعد، در سال ۲۰۱۶، به ویتنام بازمی‌گردد، در حالی که عمیقاً پریشان است و در قلب‌های صلح‌دوست و دلسوز مردم ویتنام آرامش می‌یابد.

در طول رونمایی از این دو کتاب، صدها نامه از خوانندگان - جانبازان و قربانیان جنگ - دریافت کردم. آنها تصاویر و داستان‌هایی از تجربیات خود و خانواده‌هایشان را با من به اشتراک گذاشتند. آنها به من نشان دادند که در سفرم برای روایت داستان‌های صلح تنها نیستم.

در بازگویی این داستان‌های صلح، نمی‌توانم از مادران، خواهران و مادربزرگ‌ها نام نبرم. شاید زنان کسانی باشند که بیشترین رنج را از جنگ می‌کشند.

من اولین بار آن رنج را در جیغ دلخراش زنی که برای اولین بار در کوانگ تری ملاقات کردم، حس کردم. آن روز، من با دوستان استرالیایی‌ام - که همگی سفیدپوست و بور بودند - در یک چایخانه کنار جاده‌ای مشغول استراحت بودیم که آن جیغ ما را از جا پراند.

به بالا که نگاه کردم، زنی برهنه را دیدم که به سمت ما می‌دوید و با فریاد از دوستان خارجی‌ام می‌خواست که بستگانش را به او برگردانند. سپس روستاییان او را کشان‌کشان بردند و چای‌فروش به ما گفت که این زن، شوهر و فرزندش را در بمباران آمریکایی‌ها در کوانگ تری از دست داده است.

شوک آنقدر شدید بود که او دیوانه شد و روزهایش را صرف جستجوی شوهر و پسرش کرد. اشک‌های آن زن در نوشته‌های من نفوذ کرده است و کاش می‌توانستم زمان را به عقب برگردانم تا کاری برای تسکین درد او انجام دهم.

آوریل امسال، به مناسبت پنجاهمین سالگرد پایان جنگ، مجموعه شعر من، رنگ صلح، که خودم به انگلیسی نوشته‌ام، در ایالات متحده منتشر می‌شود. این مجموعه شامل شعر «کوانگ تری» است، با ابیاتی که فریادهای زنی از سال‌ها پیش را منعکس می‌کند: «مادر به سمت ما می‌دود / نام دو فرزندش چشمانش را پر می‌کند / فریاد می‌زند: 'فرزندانم کجا هستند؟' / مادر به سمت ما می‌دود / نام شوهرش در اعماق سینه‌اش حک شده است / فریاد می‌زند: 'شوهرم را به من برگردانید!'»

مجموعه شعر «رنگ‌های صلح» همچنین داستان دوستم، ترانگ، را برای خوانندگان بین‌المللی به ارمغان می‌آورد. من یک بار شاهد بودم که دوستم بی‌سروصدا در مقابل پرتره پدرش عود روشن می‌کرد. آن پرتره مرد بسیار جوانی را نشان می‌داد: پدر ترانگ در جنگ جان باخت، بدون اینکه هرگز چهره پسرش را ببیند. ترانگ دهه‌ها برای یافتن قبر پدرش به دوردست‌ها سفر کرد.

سفرهای بی‌شماری از میان کوه‌ها و جنگل‌ها، تلاش‌های بی‌شماری که بی‌نتیجه ماند. مادر ترونگ پیرتر شد و تنها آرزویش قبل از مرگش یافتن بقایای شوهرش بود. داستان ترونگ الهام‌بخش من برای نوشتن شعر «دو مسیر بهشت ​​و زمین» شد که در مجموعه «رنگ‌های صلح» آمده است.

دو راه آسمان و زمین

آسمان سفید است و گورهای بی‌نام و نشان در آن دیده می‌شوند.

زمین سفیدپوش شده است و بچه‌ها دنبال قبر پدرشان می‌گردند.

باران سیل آسا بر سرشان بارید.

بچه‌هایی که هیچ‌وقت پدرشان را ندیده‌اند.

پدرانی که نمی‌توانند به خانه برگردند

کلمه "فرزند" هنوز در اعماق قلبم دفن شده است.

ندای «پدر» بیش از ۳۰ سال است که مرا آزار می‌دهد.

امشب صدای پای پدر و پسر را از دو جهت مختلف، آسمان و زمین، می‌شنوم.

صدای قدم‌ها تند شده بود.

دوباره همدیگر را پیدا کردن

رد پاهایی آغشته به خون

در امتداد میلیون‌ها مایل از هم جدا شده‌اند.

در طول هزاره‌ها از هم جدا افتاده‌اند.

با هر قدمی که روی این خاک می‌گذارم، چند بدن سرد و دود گرفته زیر خاک آرمیده‌اند؟

چقدر اشک ریخته شده توسط آن کودکانی که هنوز قبر پدرشان را پیدا نکرده‌اند؟

رنگ سفید گورستان ترونگ سون همیشه مرا تسخیر می‌کند. کاش می‌توانستم بیشتر آنجا بمانم، می‌توانستم کنار هر قبر عود روشن کنم. قبرهای سفید بی‌شماری وجود دارد، برخی از آنها بی‌نام هستند. کنار قبری با دو سنگ قبر نشستم: دو خانواده این سرباز کشته‌شده را پسر خود می‌دانستند.

در مجموعه شعرم، *رنگ‌های صلح*، درباره گورهای بی‌نشان و درد ماندگاری که نسل‌ها ادامه دارد، می‌نویسم. می‌خواهم درباره وحشت جنگ صحبت کنم، از همه بخواهم که برای ایجاد صلح بیشتر با هم همکاری کنند.

صلح - عکس ۳.

رنگ خنده.

مجموعه شعر من با عنوان «رنگ‌های صلح» ضمن نوشتن درباره درد جنگ، داستانی درباره ویتنام، کشوری با ۴۰۰۰ سال تمدن، روایت می‌کند. بنابراین، این مجموعه را با مقاله‌ای درباره سنت‌های شعری ویتنام، درباره روز شعر ویتنامی و درباره سهم شعر در حفظ صلح برای مردم ویتنام آغاز می‌کنم.

مجموعه شعر با داستان پدرم به پایان می‌رسد، مردی که جنگ را از سر گذراند، درد و رنج فراوانی را تحمل کرد و سپس معلم ادبیات شد و عشق به صلح و الهام شاعرانه را در من پرورش داد.

با کمک دوستان صلح‌دوست، افتخار شرکت در سفری با عنوان «رنگ صلح» در ۲۲ شهر آمریکا را داشتم. در دانشگاه کلمبیا (نیویورک)، دانشگاه استنفورد (سانفرانسیسکو)، UCLA (لس‌آنجلس)، دانشگاه ایالتی پورتلند (پورتلند)، UMASS Amherst (امهرست) و دانشگاه‌های دیگر سخنرانی‌هایی ارائه دادم.

در این رویدادها، و در رویدادهای دیگر در کتابخانه‌ها، کتابفروشی‌ها یا مراکز فرهنگی، داستان‌هایی درباره ویتنام صلح‌دوست می‌گویم، داستان‌هایی درباره زخم‌های باقی‌مانده بر پیکره مادر ویتنام (بمب‌ها و مین‌های منفجر نشده، عامل نارنجی...).

باعث افتخار است که دوستان خوبی از ویتنام در این رویدادها مرا همراهی می‌کنند. یکی از آنها ران کاور، فعال صلح، است که کتاب *مبارزه برای صلح در ویتنام* را گردآوری و منتشر کرده است.

من با پیتر اشتاین‌هاور، عکاس، که در واشنگتن دی سی زندگی می‌کند اما بارها برای عکاسی از این کشور و مردمش به ویتنام سفر کرده است، گفتگوهایی داشتم. هنگام صحبت با کریگ مک‌نامارا، پسر وزیر دفاع رابرت مک‌نامارا - که «معمار اصلی» دخالت آمریکا در جنگ ویتنام محسوب می‌شود - عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم.

کریگ مک‌نامارا در زندگینامه خود با عنوان *چون پدران ما دروغ می‌گفتند*، صراحتاً پدرش را یک جنایتکار جنگی نامید. من همچنین با پروفسور وین کارلین گفتگو داشتم که در طول جنگ، توپچی هلیکوپتر در ویتنام بود و پس از بازگشت به خانه، او به طور فعال در جنبش ضد جنگ شرکت کرد و بقیه عمر خود را به ترجمه، انتشار و ترویج ادبیات ویتنامی اختصاص داد...

در چندین مورد، من از داگ راولینگز، شاعر پیشکسوت آمریکایی، دعوت کردم تا شعر انگلیسی خود با عنوان «دختر در تصویر» را بخواند، شعری که او به عنوان ادای احترام به فان تی کیم فوک، زنی که در عکس «دختر ناپالم» نیک اوت دیده می‌شود، سروده بود.

و من ترجمه ویتنامی شعر را با سطرهای تکان‌دهنده‌اش خواندم: «اگر شما یک کهنه سرباز جنگ ویتنام هستید، یک بازمانده خسته/ او از میان دهه‌ها به سراغ شما خواهد آمد/ سایه‌ای بر نور رو به زوال در رویاهایتان خواهد انداخت/ او هنوز برهنه و نه ساله است، وحشت در چشمانش حک شده است/ البته که باید او را نادیده بگیرید/ اگر می‌خواهید در طول سال‌ها زنده بمانید/ اما بعد دخترتان نه ساله می‌شود/ و سپس نوه‌هایتان نه ساله می‌شوند.»

همچنین اشعاری را که در مورد عامل نارنجی و بمب‌های منفجر نشده سروده بودم، خواندم تا از آمریکایی‌ها بخواهم با سازمان‌هایی که مین‌های زمینی را پاکسازی می‌کنند و به قربانیان عامل نارنجی کمک می‌کنند، دست به دست هم دهند.

فراتر از بحث در مورد تأثیر ماندگار جنگ و آنچه مردم می‌توانند برای کاهش رنج انجام دهند، می‌خواهم در مورد ارزش صلح، عشق مردم ویتنام به صلح و آنچه می‌توانیم برای ایجاد صلح پایدار در این زمین انجام دهیم صحبت کنم: یعنی بیشتر برای یکدیگر کتاب بخوانیم، بیشتر یکدیگر را درک کنیم، بیشتر به یکدیگر احترام بگذاریم و به داستان‌های یکدیگر گوش دهیم.

مجموعه شعر «رنگ‌های صلح» حامل امید من برای صلح پایدار بر روی زمین است و به همین دلیل یکی از اشعار محوری این کتاب، «رنگ‌های صلح»، به مردم کلمبیا تقدیم شده است، جایی که خشونت مسلحانه هنوز در آن غالب است.

سال‌ها پیش در جریان جشنواره شعر مدلین، قدم به دامنه تپه‌ای گذاشتم که صدها نفر برای فرار از خشونت در روستاهایشان کلبه‌های موقت ساخته بودند. با تماشای پختن غذاهای سنتی برای ما - شاعران بین‌المللی - و خواندن شعر با ما، اشک در چشمانم حلقه زد.

و بنابراین این ابیات را نوشتم: «و ناگهان احساس می‌کنم به اینجا/ به این سرزمین/ سرزمینی که جنگ داخلی آن را تکه‌تکه کرده/ سرزمینی که پر از شبح تریاک است/ تعلق دارم/ وقتی من و بچه‌ها با هم طناب‌بازی می‌کنیم/ با گام‌های سبک امید/ می‌دانم که مردگان مراقب ما هستند و از ما محافظت می‌کنند/ و من رنگ صلح را می‌بینم/ که به رنگ خنده/ که بر لبان/ کودکان کلمبیا طنین‌انداز می‌شود/ تبدیل می‌شود.»

پنجاه سال از پایان جنگ گذشته است. کسی گفت: «بیایید دیگر در مورد جنگ صحبت نکنیم، کشور مدت‌هاست که در صلح بوده است.» با این حال، جنگ هنوز در درون من غرش می‌کند وقتی که شاهد بودم خانواده‌ای از یک قهرمان جنگ ویتنامی در دشت کوزه‌ها، شینگ خوانگ، در قلمرو لائوس، برزنتی پهن می‌کردند و دعا و بخور می‌دادند.

در میان اشک و هق هق، عود روشن شد. دعاهایی به سوی آسمان و زمین و ارواح سربازان کشته شده تقدیم شد و از آنها برای یافتن قبر پدرشان کمک خواسته شد.

کشاورزانی که آن روز ملاقات کردم، بیش از 30 سال زحمت کشیده بودند تا وسیله نقلیه و راهنمایی برای سفر به لائوس و یافتن قبر پدرشان - یک سرباز ویتنامی که در دشت کوزه‌ها درگذشت - تهیه کنند. خانواده‌های ویتنامی بی‌شماری سفر طاقت‌فرسایی را به لائوس برای یافتن قبر عزیزانشان انجام می‌دهند. با اطلاعات بسیار کم، آنها هنوز با امیدی سوزان و شدید جستجو می‌کنند.

نگوین فان کو مای به هر دو زبان ویتنامی و انگلیسی می‌نویسد و نویسنده ۱۳ کتاب است. بسیاری از اشعار او به موسیقی تبدیل شده‌اند و به آهنگ‌های محبوبی تبدیل شده‌اند، از جمله «میهن نام مرا می‌خواند» (موسیقی از دین ترونگ کان).

دو رمان او به زبان انگلیسی، «کوه‌ها آواز می‌خوانند» و «فرزند غبار»، که به جنگ در دعوت به صلح می‌پردازند، به ۲۵ زبان ترجمه شده‌اند. او ۱۰۰٪ حق امتیاز مجموعه اشعار انگلیسی خود، «رنگ صلح»، را به سه سازمانی که مهمات منفجر نشده را جمع‌آوری می‌کنند و به قربانیان عامل نارنجی در ویتنام کمک می‌کنند، اهدا می‌کند.

نگوین فان کو مای جوایز ادبی ملی و بین‌المللی متعددی از جمله جایزه دوم جایزه صلح دیتون (اولین و تنها جایزه ادبی آمریکایی که قدرت ادبیات را در ترویج صلح به رسمیت می‌شناسد) را دریافت کرده است.


منبع: https://tuoitre.vn/mau-hoa-binh-2025042716182254.htm


نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

بعد از کریسمس، خیابان هانگ ما با تزئینات قرمز پر جنب و جوش برای استقبال از سال نو قمری اسب، شلوغ و پرجنب و جوش می‌شود.
نمایش نور خیره‌کننده در دریاچه هو گوم را تحسین کنید.
حال و هوای کریسمس در شهرهای هوشی مین و هانوی پر جنب و جوش است.
نگاهی به مجموعه‌ای از آثار معماری در شهر هوشی مین با سیستم روشنایی ۵۰ میلیارد دونگ ویتنامی بیندازید.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

مقاومت خارق‌العاده‌ی این رزهای پولادین.

امور جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول