Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

بوی صندوقچه چوبی

Việt NamViệt Nam08/02/2025


در خاطره‌ام از آخرین بعدازظهر سال، اغلب آن صندوق چوبی قدیمی ظاهر می‌شود. مانند جعبه‌ای مخفی که هر تعطیلات تت باز می‌شود، وقتی قفلش کلیک می‌کند، درب صندوقچه کمی باز می‌شود و بلافاصله عطری قوی به مشام می‌رسد. تت آنقدر عطرهای عجیب و غریب دارد که در روزهای عادی نمی‌توانیم آنها را استشمام کنیم.

بوی صندوقچه چوبی

لباس‌های نو برای گردش بهاری پوشیده - عکس: HCD

۱. در گذشته، در زادگاه من، هر خانه یک یا دو صندوق چوبی داشت. صندوق به اندازه‌ای بزرگ بود که یک نفر می‌توانست آن را حمل کند، اما اگر چیزهای زیادی در آن بود، حداکثر دو نفر می‌توانستند آن را حمل کنند. صندوق سبک بود زیرا از یک تخته سه لا ضخیم آمریکایی ساخته شده بود.

در آن زمان، بیش از ده سال از پایان صلح گذشته بود، اما تخته سه لایی باقی مانده از جنگ هنوز آنجا بود. حتی سالم و در شرایط بسیار خوبی. از تخته‌های بزرگ می‌شد برای ساختن نیمکتی برای نشستن یا درپوشی برای نگهداری برنج استفاده کرد. تخته‌های کوچک را برای ساختن صندوقچه نزد نجاران می‌بردند. آن تخته‌ها از کاج ساخته می‌شدند و با چسب در لایه‌های نازک زیادی به هم چسبانده می‌شدند، بنابراین بسیار خوب بودند، تاب برنمی‌داشتند و به دلیل روغن، در معرض موریانه قرار نمی‌گرفتند.

صندوق‌ها برای نگهداری لباس، وسایل شخصی و اشیاء قیمتی مانند طلا و نقره استفاده می‌شدند. البته، لباس‌ها باید زیبا و مجلل می‌بودند و فقط گاهی اوقات قبل از قرار دادن در صندوق پوشیده می‌شدند. پیرمردی بود که زیباترین لباس‌ها را داشت، مردم باستانی کوانگ تری آن را لباس‌های «موی قدیمی» می‌نامیدند و او سال به سال آن را در صندوق نگه می‌داشت و از ترس کهنه شدن یا سرزنش شدن توسط مردم به خاطر ثروتمند بودن، جرات پوشیدن آن را نداشت. بنابراین به فرزندان و نوه‌هایش گفت که وقتی بمیرد، لباس‌های «موی قدیمی» را بیرون می‌آورد و دفن می‌کند. درست است که زندگی مسئله نجات جان و مرگ بود. گاهی اوقات، اگر آن را خیلی طولانی می‌کرد، مارمولک‌ها کثیف می‌شدند، مورچه‌ها لانه می‌ساختند و سوسک‌ها لباس‌ها را می‌جویدند.

برای نگهداری وسایل داخل صندوق، مادرم چند قرص کافور داخل آن می‌گذاشت. قرص‌های آبی، صورتی و سفید شبیه آبنبات چوبی بودند. هر بار که درب صندوق باز می‌شد، بوی کافور شدید به مشام می‌رسید. برای ما بچه‌ها، این بو عجیب و معطر به نظر می‌رسید. اما مادرم می‌گفت که سمی است و نباید استنشاق شود. کافور را داخل صندوق می‌گذاشتند تا حشرات، سوسک‌ها و مورچه‌ها را دفع کند. هر سال مجبور می‌شدم چند قرص کافور دیگر داخل صندوق بگذارم، چون بویی از خود ساطع می‌کردند و به تدریج تبخیر می‌شدند، حالتی که فیزیک آن را تصعید می‌نامد، زمانی که از جامد به گاز تبدیل می‌شوند.

صندوق چوبی قفل آهنی داشت. گاهی اوقات، از روی کنجکاوی، من و برادرانم کلید را پیدا می‌کردیم و صندوق را باز می‌کردیم تا نگاهی به آن بیندازیم. معلوم شد که فقط لباس نیست، بلکه یادگاری‌های زیادی از پدر و مادرم هم در آن است. یک گیره موی پروانه‌ای، یک دستمال گلدوزی شده با یک جفت کبوتر، یک کارت دعوت عروسی از سال ۱۹۸۵ با تصویر دو لیوان شراب... قسمت فلزی گیره مو زنگ زده بود، دستمال به رنگ زرد عاجی درآمده بود، کاغذ به رنگ صورتی گلگون بود، همه چیز قدیمی به نظر می‌رسید، احتمالاً هیچ کس آن را نمی‌خواست، اما مادرم هنوز آن را در صندوق می‌گذاشت و قفل می‌کرد.

یک آئو دای آبی گلدوزی شده با تور سفید، لباس عروسی روزی بود که مادرم با پدرم ازدواج کرد. یک بلوز جدیدتر و مدرن‌تر هم بود که لباس «قدیمی» مادرم بود. آخر سال، مادرم صندوق عقب را باز کرد و آن لباس را بیرون آورد تا برای عید تت بپوشد.

۲. هر سال، مادرم برای ما لباس می‌خرد. مادرانم در روستاها می‌گویند که هنگام دوخت لباس کودکان، نباید از پارچه خوب استفاده کنیم، بلکه باید اغلب از پارچه بد لباس بدوزیم. بچه‌ها خوب را از بد تشخیص نمی‌دهند، اگر لباس نو داشته باشند، خوشحال می‌شوند و سریع بزرگ می‌شوند. برای تت، باید یک دست لباس خوب داشته باشیم. در روستاها، هر کودکی که دوست دارد لباس‌های خوب بپوشد، به عنوان "من دی" سرزنش می‌شود. شاید کلمه "دی" تقلیدی از کلمه "دی" در کلمه "آن مانگ" باشد که به معنی "تجمل" و "متظاهر" است. نمی‌دانم از کجا آمده، اما مردم می‌گویند افرادی که پلک‌های تکی دارند اغلب با ظرافت و مهارت لباس می‌پوشند، مانند این قافیه: "متظاهرترین افراد روستا، کسانی هستند که پلک‌های تکی دارند". در روزهای تت، وقتی بیرون می‌روید، همیشه افرادی را خواهید دید که "من دی" هستند!

مادرم هیچ لباس نویی نداشت، بلکه فقط همان لباسی را داشت که سال به سال می‌پوشید. فقط بعدازظهر روز سی‌ام بود که دختری روستایی مثل مادرم وقت داشت نگران لباس پوشیدن باشد، چون قبل از آن باید نگران رفتن به بازار و درست کردن کیک و میوه بود. اول غذا می‌خورد، بعد لباس می‌پوشید.

پیراهنی که از صندوقچه بیرون آورده شده بود، چین و چروک‌های واضحی داشت. مادر برای اتو کردن پیراهن، به محله‌های اطراف رفت تا یک اتوی مرغی قرض بگیرد. فقط ثروتمندان می‌توانستند یک اتوی مرغی مسی بخرند. هر روستا حدود پنج یا شش اتو داشت و باید برای قرض گرفتن، دست به دست می‌شد و حتی درست قبل از شب سال نو آنها را به خانه صاحبخانه برمی‌گرداند. زغال‌های قرمز را در اتو می‌گذاشت، می‌گذاشت کمی داغ شود، بعد می‌توانست از آنها استفاده کند. هر از گاهی، مجبور می‌شد درب اتو را باز کند تا زغال‌ها را باد بزند تا خاموش نشوند. گاهی اوقات، به‌طور تصادفی، زغال‌ها از دریچه‌ها به بیرون پرتاب می‌شدند و چند سوراخ کوچک در پیراهن ایجاد می‌کردند.

حتی بعد از اتو کردن، بوی کافور هنوز روی پیراهن باقی مانده است. بعضی‌ها می‌گویند این بو ناخوشایند است و فقط برای دفع جوندگان استفاده می‌شود. اما من آن را خوشبو می‌دانم، هر بار که به‌طور تصادفی در جایی این بو را حس می‌کنم، صندوقچه تخته سه‌لایی خانه قدیمی را به یاد می‌آورم. آخرین روز سال را به یاد می‌آورم که مادرم صندوقچه را باز کرد، بوی کافور، به طور ضعیفی، به مشام می‌رسید. آیا این بوی روح است که در رسوبات ته‌نشین شده است؟ با گذشت زمان نه تنها از بین نمی‌رود، بلکه قوی‌تر هم می‌شود.

هوانگ کونگ دانه



منبع: https://baoquangtri.vn/mui-huong-trong-ruong-go-191570.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

بنفش تام کوک - نقاشی جادویی در قلب نین بین

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول