قلمرو ویتنام با چهار نقطهی منتهیالیه شرق - غرب - جنوب - شمال مشخص شده است. اینها دورترین نشانههای جغرافیایی خشکی در چهار جهت هستند.
شرقیترین نقطه خوشمنظره - موی دوی، هون دائو. عکس: های آن
اگرچه نقش ۴ نقطه برابر است، اما به طور تصادفی، ۴ قطب به ۲ جفت شمال - جنوب و شرق - غرب تقسیم شدهاند که ویژگیهای کاملاً متضادی دارند.
شمال - جنوب ملایم است، شرق - غرب خطرناک است؛ شمال - جنوب هموار است، شرق - غرب خشن است؛ شمال - جنوب آسان است، شرق - غرب دشوار است. بنابراین میدانیم، وقتی کیم دونگ «پنج هژمون هنرهای رزمی» را خلق کرد، بیدلیل نبود که نام دِ باک کای را به عنوان یک جفت، و دونگ تا - تای داک را به عنوان یک زوج ترتیب داد.
یک «بازگشت» غیرممکن
با شرایط جادهای خوب و مدرن فعلی، میتوانیم به راحتی از لونگ کو به دماغه کا مائو ، جایی که قطبهای شمال و جنوب ویتنام در آن قرار دارند، سفر کنیم. با این حال، برای رسیدن به قطب شرق، تمام آن افکار آسان را کنار بگذارید و خود را برای یک عذاب آماده کنید.
حتی پذیرش سختیها هم ممکن است کافی نباشد، زیرا هنوز هم برای امید به سفری موفق به شرقیترین نقطه از نظر ایمنی، سفری روان و آب و هوا، و به ویژه برای کسانی که میخواهند طلوع باشکوه خورشید را در این دورترین سرزمین شرق تحسین کنند، به سرنوشت نیاز است.
پس از بارها بدشانسی با شرق دور، به طور اتفاقی، فرصتی غیرمنتظره پیش آمد. روح سرگردان مانند باد اوج گرفت و "رویاروییها و نبردهای" بدنام را خلق کرد. هدف اصلی پرواز به کام ران و سپس گرفتن اتوبوس به نین توان برای جشن گرفتن سال نو کیت مردم چم بود، اما به محض پیاده شدن از هواپیما، با یک دوست قدیمی روبرو شد.
بهطور اتفاقی در سرزمین «ببرهای خان هوا ، ارواح بین توآن » ملاقات کردم، چند سوال رسمی پرسیدم و در مورد نقشه شنیدم، بهسرعت «مسیر سفر» را تغییر دادم، بهجای اینکه وارد سرزمین «ارواح هوی و ارواح هوی» شوم تا به گردنه کو ما برگردم و راه شرقیترین نقطه را پیدا کنم و به مکانی که اولین پرتوهای نور صبحگاهی به زمین برخورد کرد، ادای احترام کنم.
سه نفر که قبلاً در یک انجمن بازی میکردند، یکی معمولی و دو نفر محلی، سریع مشورت کردند، چند تماس تلفنی برقرار کردند و به سرعت راه افتادند. حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود، برای رسیدن به مقصد باید حدود 100 کیلومتر با موتورسیکلت سفر میکردند. خیلی فوری، بدون آمادگی قبلی، دقیقاً معنای "نبرد رو در رو".
جاده از نها ترانگ به وان نین بسیار گرم بود، اما حدود ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر، گروه در یک مغازه نودل ماهی توقف کرد تا به سرعت دو کاسه سوپ نودل ماهی خوشمزه، سبز و به رنگ پیازچه بخرد. من دو کاسه را پشت سر هم خوردم، تا حدودی به این دلیل که عادت داشتم هر وقت فرصتی پیدا میکردم، انرژی جمع کنم، برای اینکه اگر در ناکجاآباد غذا تمام کردم، مشکلی پیش نیاید. از طرف دیگر، کاسه سوپ نودل کوچک بود و ظرف ۳ ساعت تمام شد.
بعد از چند کیلومتر دیگر، گروه دوباره ورق بازی کرد. بعد از چند کیلومتر پیادهروی، آنها تازه بالای گردنه کو ما را دیدند، سپس به سمت راست به سمت خلیج وان فونگ پیچیدند. جاده سیاه براق که با رنگ زرد طلایی نقاشی شده بود، به زیبایی نوار ابریشمی بود که در میان تپههای شنی، گاهی زرد و گاهی سفید، پیچیده بود.
سپس ناگهان جاده ناپدید شد و ذهنی سردرگم و مردد در مورد ناپایداری جهان (یا امکانپذیری پروژه معلق) را پشت سر گذاشت. اما هرچه که بود، پایان جاده به معنای نزدیک شدن به اولین بخش سفر نیز بود: بازار دام مون. از اینجا به بعد، وسایل نقلیه جا میماندند و سفر پیاده ادامه مییافت.
وقتی به بازار دام مون رسیدیم، هوا تاریک شده بود و گروه تازه با چند کولهگرد دیگر که زودتر رسیده بودند و منتظر ما بودند، ملاقات کرده بود. برای رفتن به خاور دور، به یک «بومی» نیاز داشتیم تا ما را راهنمایی کند و تدارکات اولیه را انجام دهد، بنابراین افراد «کوچک و بینظم» مثل ما اغلب مجبور بودند تیم تشکیل دهند.
برادران «بومی» جمع شدند، دستورالعملها را رد و بدل کردند و سپس همگی با هم راه افتادند تا از میان جنگل عبور کنند و از بیابان عبور کنند تا فردا صبح ساعت ۴:۳۰ به خط پایان برسند. رسیدن زودتر یا در زمان مناسب به خط پایان ضروری بود، زیرا اگر دیرتر میرسیدیم، «فقط یک کمربند» میشدیم، بدون هیچ نور صبحگاهی یا سپیده دم باشکوهی. بزن بریم!
گردشگران و سفرشان به خاور دور. عکس: های آن
سفری برای یافتن خدای خورشید
مقداری چمدان زمین گذاشتیم، مقداری آب آوردیم و راهمان را آغاز کردیم. تنها پس از چند ده متر، آخرین نور سرگردان خاموش شد و فضایی سفید به رنگ شن، تیره با درختان صنوبر، آناناسهای وحشی و نور بیپایان ماه نو پس از ماه کامل، پشت سر گذاشتیم. ما باید حدود ۷-۸ کیلومتر را در عرض ۸ ساعت طی میکردیم.
آسان نبود زیرا ۹۰٪ زمین بیابان و ۱۰٪ باقیمانده جنگل بود. چالش، شن روان و ۳ شیب تند بود که تمام انرژی و هیجان ما را تحلیل میبرد. در آن سفر، ما فقط یک مکان استراحت داشتیم، «چادر عمو های»، که روی نقشه علامتگذاری شده بود، انگار که دنبال گنج میگشتیم.
تنها پس از حدود ۵۰۰ متر اول، احساس کردم که هفت سوراخ گلویم به نفس نفس افتادهاند، با اینکه شب بود و آفتاب سوخته نبود، تشنه بودم و از برقراری ارتباط امتناع میکردم. در واقع، حتی اگر میخواستم هم نمیتوانستم صحبت کنم. فقط میتوانستم سایه راهنما را با سرم پایین دنبال کنم و سعی کنم ریتم تنفس و راه رفتنم را به شیوهای "کی توک" تنظیم کنم.
و سپس، پس از حدود ۲ ساعت پیادهروی، قلب و ریهها هماهنگ با پاها کار میکردند، گوشها دیگر زنگ نمیزدند و بینیها و دهانها به نوبت نفس میکشیدند. گهگاه کلماتی رد و بدل میشد، اما همه به راه رفتن ادامه میدادند و به شنهایی که وارد کفشهایشان میشد و خارهای آناناس که به رانها و بازوهایشان میخورد، توجهی نمیکردند.
حدود ساعت ۲:۳۰ بود که به «خانه عمو های» رسیدیم - کلبهای در وسط منطقه آناناس وحشی. آسمان پر از ستاره بود اما آسمان رنگپریده بود. برای اینکه لحظهای را از دست ندهیم، سریع راه افتادیم. از اینجا به بعد، جاده به سمت پایین، نه بالا، متمایل میشد، چون داشتیم به ساحل میرسیدیم. از میان سایبان کم ارتفاع جنگل، میتوانستیم خلیجهای پنهان بای نا و بای میئو را ببینیم.
ما در میان آواز پرندگان جنگلی، سرهایمان را پایین انداخته بودیم و پر از ترس بودیم، زیرا هیچ چیز به سرعت سپیده دم در دریا نمیرسد. خوشبختانه، وقتی به بای رانگ رسیدیم، با صدها سنگ به بزرگی بوفالو و فیل که در اطراف پخش شده بودند، ساعت تازه ۴ بود. کوله پشتیهایمان را جا گذاشتیم و فقط دوربینها و بطریهای آبمان را برداشتیم تا موی دوی را پیدا کنیم.
سفر سخت دیگری بود. ما مجبور بودیم از صخرههای فیلمانند بالا برویم، حرکت کنیم و در نور کم سوی سپیده دم به صخره دیگری بپریم. پس از حدود 30 دقیقه کوهنوردی، گروه به قله موی دوی نزدیک شد. برای رسیدن به بالای این صخره، باید از یک صخره لغزنده حدود 3 متری عبور میکردیم و فقط از یک طناب با گره استفاده میکردیم.
و آخرین ذره شجاعت به من کمک کرد تا پا بر فراز مویی دوی بگذارم، قطعه جغرافیایی - متصل به سرزمین اصلی - که تا شرق امتداد دارد و شرقیترین نقطه سرزمین پدری را تشکیل میدهد. این جایی است که سرزمین اصلی تا شرق، تا دریای شرق، امتداد دارد، نه مویی دین در دای لان (فو ین).
حتی اکنون، بسیاری از مردم به اشتباه فکر میکنند که مویی دین شرقیترین نقطه است، زیرا در مارس ۲۰۰۵، اداره ملی گردشگری ویتنام، مویی دین (۱۰۹o۲۷'۵۵” طول شرقی) را به عنوان یک نقطه دیدنی ملی، شرقیترین نقطه در سرزمین اصلی ویتنام، به رسمیت شناخت.
این امر مویی دین را به شرقیترین نقطه تبدیل کرده است، زیرا یک «سند رسمی» وجود دارد و سفر به مویی دین میتواند با ماشین انجام شود، به خصوص پس از تکمیل تونل دئو کا در سال ۲۰۱۷. با این حال، برای جغرافیدانان و کولهگردانی که «۴ قطب، ۱ قله، ۱ دوراهی» را فتح میکنند، مویی دوی شرقیترین نقطه است، مکانی که ۰.۴ ثانیه زودتر از مویی دین از طلوع خورشید استقبال میکند.
به قله رسیدیم و آخرین ذرات تاریکی در امواج ذوب شدند. شادی فتح خود، همچنان که سپیده دم گرم بر فراز هزاران موج نقرهای میتابید، از چهرههایمان سرازیر شد. این پاداشی بود که ذهن، جسم و روح ما را سرشار از احساسات سعادتمندانه کرد.
به پایین نگاه کردم و دیدم ساعت ۵:۱۵ را نشان میدهد. کلاغ آتشین افق را ترک کرده بود تا بر فراز دریای آبی بچرخد و تمام کیهان را روشن کند. نور خورشید بر روی نوک استیل ضد زنگ حکاکی شده با نام موی دوی و مختصات ۱۲ درجه و ۳۸ دقیقه و ۳۹ ثانیه عرض شمالی - ۱۰۹ درجه و ۲۷ دقیقه و ۵۰ ثانیه طول شرقی میدرخشید. اینجا، شرقیترین نقطه سرزمین پدری عزیزمان!
یک لو
منبع: https://dulich.laodong.vn/hanh-trinh/ngam-anh-trieu-duong-tai-cuc-dong-mui-doi-1406529.html






نظر (0)