Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

پدرم با شنیدن خبر خیانت دامادم، ناگهان حرفی زد که باعث شد اشک از چشمانم جاری شود.

Báo Dân tríBáo Dân trí31/12/2024

(روزنامه دن تری) - درست زمانی که داشتم فکر می‌کردم چه چیزی را انتخاب کنم، به طور غیرمنتظره‌ای از پدرم تماس گرفتم. او گفت که جلوی خانه‌ام ایستاده و بارها زنگ در را زده اما کسی جواب نداده است.


با مادرم تماس گرفتم و با وجود تمام تلاشم، نتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. واقعاً جرأت نداشتم خبر خیانت شوهرم را به جز مادرم با کس دیگری در میان بگذارم.

مادرم بعد از شنیدن این حرف فقط گریه کرد. گفت که می‌داند من ناراحت هستم، اما حالا دو فرزند کوچک دارم که باید خودم بزرگشان کنم، و زندگی بعد از طلاق چگونه خواهد بود؟ اگرچه خیانت اشتباه است، حداقل شوهرم می‌دانست که اشتباه کرده و التماس بخشش کرد. این نشان می‌دهد که او هنوز همسر و فرزندانش را دوست دارد و آنقدر سنگدل نیست که بخواهد خانواده را از بین ببرد.

از همه مهم‌تر، پدرم به شدت بیمار است. او بیش از یک سال است که با سرطان مرحله ۳ دست و پنجه نرم می‌کند و روحیه شاد فوق‌العاده مهم است. هر شوکی در این زمان می‌تواند باعث فروپاشی روحیه او شود.

مادرم به من توصیه کرد که به خودم و شوهرم زمان بیشتری بدهم و قبل از تصمیم‌گیری خوب فکر کنم. حرف‌های او ناگهان عزم طلاق را که در درونم در حال شکل‌گیری بود، نقش بر آب کرد.

بیش از شش سال پیش، وقتی پدرم فهمید که من در یک رابطه از راه دور هستم، خیلی ناراحت شد. من تنها دختر آنها هستم و آنها نمی‌خواستند که من با کسی که از من دور است ازدواج کنم. پدرم می‌ترسید که به عنوان یک عروس در یک سرزمین خارجی، کسی را در کنارم نداشته باشم که درد و غمم را با او در میان بگذارم.

Nghe tin con rể ngoại tình, bố bỗng nói một câu khiến tôi òa khóc - 1
با خانواده‌ام به عنوان سیستم حمایتی‌ام، هیچ‌کس نمی‌تواند مرا ناامید کند (تصویر تزئینی: iStock).

در خانه، خواستگارهای زیادی دارم که همه امیدوارند بعد از فارغ‌التحصیلی برگردم و نزدیک خانه کار کنم. پدر و مادرم هم دارند اینجا و آنجا ترتیباتی می‌دهند تا بعد از فارغ‌التحصیلی بتوانم سریع سر و سامان بگیرم و مجبور نباشم مثل بقیه دنبال کار بگردم.

وقتی تماس گرفتم تا اجازه بگیرم دوست پسرم را به خانه بیاورم، پدرم نه موافق بود و نه مخالف. بعد از ملاقات با او، به من گفت که او را قابل اعتماد نمی‌داند. گفت مردی خوش‌قیافه و خوش‌صحبت مثل او به راحتی زنان را جذب می‌کند. او می‌ترسید که اگر با او ازدواج کنم، برای نگه داشتن او به عنوان شوهر، با مشکل مواجه شوم.

فکر می‌کنم پدرم بیش از حد محتاط است و این ویژگی‌های مثبت را با نقاط ضعف اشتباه می‌گیرد. من در درجه اول به خاطر خوش‌قیافگی‌اش عاشقش شدم، و بعد به خاطر کلمات شیرینش، محبتش و مراقبت بی‌دریغش از من. من مادرش را هم دیده‌ام؛ او هم بسیار مهربان است و از خانواده‌ای مرفه می‌آید.

با شوهرم ازدواج کردم، کسی که دوستانم او را تحسین می‌کردند: یک پسر خوش‌قیافه و باثبات شهری. ازدواج ما به آرامی شروع شد، سپس دو فرزند به دنیا آمدند. من غرق در نقش‌های همسر، مادر و عروس بودم.

پدر شوهرم فوت کرده، مادر شوهرم مدام مریض است و من جرات ندارم خدمتکار استخدام کنم چون او راحت نخواهد بود. شوهرم خوش صحبت است اما در استفاده از دست‌هایش دست و پا چلفتی است و به ندرت در کارهای خانه کمک می‌کند. معلوم شد که من مشغول انجام همه کارها هستم تا او بتواند وقت آزاد برای "لاس زدن با زنان دیگر" در بیرون از خانه داشته باشد.

اولین بار، وقتی به‌طور اتفاقی پیامک‌هایشان را که برای قرار ملاقات تنظیم کرده بودند خواندم، حسابی سر و صدا کردم. اصرار داشت که رابطه‌شان تازه شروع شده، چیز جدی‌ای نیست و قطعاً به آن پایان می‌دهد. اما به من دروغ گفت، مخفیانه رابطه‌اش را با دختر دیگر ادامه داد و حتی یک آپارتمان برای زندگی او اجاره کرد. این بار، دیگر نمی‌توانست انکار کند، زانو زد و التماس بخشش کرد، حتی پای مادرم را هم به ماجرا کشاند تا از خودش دفاع کند.

من معتقدم که هر زنی اگر شوهرش واقعاً بخواهد تغییر کند، حاضر است اشتباهات او را ببخشد. اما اگر همان اشتباه دو بار تکرار شود، به این دلیل است که او انتخاب اشتباهی کرده است.

می‌خواهم طلاق بگیرم، اما حرف‌های مادرم من را مردد و کلافه کرده است. پدرم این آینده را برای من پیش‌بینی می‌کرد. اما همیشه امیدوار بود که اشتباه کند و من نمی‌خواهم بداند که نگرانی‌هایش کاملاً بجا بوده است. شاید باید به حرف مادرم گوش کنم و به خودم زمان بیشتری بدهم تا خوب فکر کنم.

اما درست زمانی که مردد بودم و مطمئن نبودم چه چیزی را انتخاب کنم، پدرم به طور غیرمنتظره‌ای به خانه شوهرم آمد. یک روز بعد از ظهر بود، داشتم کارم را تمام می‌کردم که پدرم با من تماس گرفت. او گفت که جلوی دروازه ایستاده و بارها زنگ در را زده اما کسی جواب نداده است.

با عجله به خانه رفتم و از دور پدرم را دیدم که دم در منتظر بود. هم متعجب و هم گیج شده بودم، از خودم می‌پرسیدم چرا پدرم بدون اینکه هیچ‌کدام از والدینم از قبل به من اطلاع داده باشند، به دیدنم آمده است.

قبل از اینکه حتی بتوانم چیزی بپرسم، پدرم گفت: «آمده‌ام اینجا تا تو را به خانه ببرم.» معلوم شد که او در چند روز گذشته، با بی‌قراری و ناراحتی مادرم، متوجه چیزی شده بود، بنابراین او را برای گرفتن پاسخ تحت فشار قرار داد. وقتی از وضعیت من مطلع شد، مادرم را به خاطر پنهان کردن این موضوع از او و اینکه به دخترش توصیه کرده بود که بدبختی‌ها را تحمل کند تا او را ناراحت نکند، سرزنش کرد.

صدای پدرش آهسته اما قاطع بود: «یادت باشد، این زندگی مال توست، لازم نیست برای کس دیگری رنج بکشی. شش سال پیش، تو را به خانه شوهرت آوردم. حالا اگر بخواهی، تو را برمی‌گردانم. اشتباهات را می‌توان جبران کرد، اشکالی ندارد، زندگی هنوز خیلی طولانی است.»

به پدرم نگاه کردم، نمی‌دانستم چه بگویم و فقط زدم زیر گریه. فقط بچه‌ها احساسات والدینشان را درک نمی‌کنند، در حالی که والدین همیشه می‌دانند فرزندانشان واقعاً به چه چیزی نیاز دارند. چیزی که الان به آن نیاز داشتم این کلمات پدرم بود: «اگر اشتباه کردی، آن را اصلاح کن؛ زندگی هنوز طولانی است.»

پدرم را بغل کردم و به او گفتم که تصمیمم را گرفته‌ام. به زمان بیشتری نیاز دارم تا همه چیز را مرتب کنم، از جمله دعوای حضانت. بعد از آن کارم را رها می‌کنم، به زادگاهم برمی‌گردم و زندگی جدیدی را شروع می‌کنم. با خانواده‌ام به عنوان سیستم حمایتی‌ام، هیچ کس نمی‌تواند مرا ناامید کند.

بخش «داستان من» داستان‌هایی از زندگی زناشویی و عشق را ثبت می‌کند. خوانندگانی که داستان‌هایی دارند که مایل به اشتراک‌گذاری آنها هستند، می‌توانند آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت نیاز، داستان شما ممکن است ویرایش شود. متشکرم.



منبع: https://dantri.com.vn/tinh-yeu-gioi-tinh/nghe-tin-con-re-ngoai-tinh-bo-bong-noi-mot-cau-khien-toi-oa-khoc-20241230113933365.htm

نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نمای نزدیکی از کارگاه ساخت ستاره LED برای کلیسای جامع نوتردام.
ستاره کریسمس ۸ متری که کلیسای جامع نوتردام در شهر هوشی مین را روشن می‌کند، به طور ویژه‌ای چشمگیر است.
هوین نهو در بازی‌های SEA تاریخ‌ساز شد: رکوردی که شکستن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کلیسای خیره‌کننده‌ای در بزرگراه ۵۱ برای کریسمس چراغانی شد و توجه همه رهگذران را به خود جلب کرد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کارها

کشاورزان در روستای گل سا دِک مشغول رسیدگی به گل‌های خود هستند تا خود را برای جشنواره و تِت (سال نو قمری) ۲۰۲۶ آماده کنند.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول