Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

در این عید، فقط عشق مادر باقی مانده است.

Báo Sài Gòn Giải phóngBáo Sài Gòn Giải phóng31/01/2024


قبل از اینکه برای عید تت به خانه بروم، مادرم با من تماس گرفت و پرسید چه هدیه‌ای از او می‌خواهم. پسرم گفت که جشن گرفتن سال نو با من، پرمعناترین هدیه برای من بوده است.

پاسخ شما اشک به چشمانم آورد، چون احساس کردم پسرم بزرگ شده است. بهارهای گذشته را به یاد دارم، زمانی که همه اعضای خانواده‌مان در کنار هم بودند. پدر و مادرم اغلب مرا از هانوی به حومه شهر می‌بردند تا عید تت را با پدربزرگ و مادربزرگم در روستای پای کوه جشن بگیرم. آنجا، وقتی پاهایم آزاد بودند تا در حیاط بزرگ بدوند و دستانم آزاد بودند تا ماهی کپور را در ۲۳ دسامبر در نهر خنک رها کنند، خوشحال‌تر بودم.

روزهای قبل از تت، تمام خانواده بان چونگ را با هم می‌پیچند. این کیک‌ها از لوبیا سبز، برنج چسبناک، برگ‌های دونگ... درست می‌شوند. مواد اولیه از باغ و مزارع برنجی تهیه می‌شوند که مادربزرگم تمام عمر با دستان زحمتکش خود از آنها مراقبت کرده است. حتی نخی که برای بستن کیک‌ها استفاده می‌شود را پدربزرگم از درخت بامبویی در گوشه باغ جدا می‌کند. دستان کوچک من نیز طبق دستورالعمل پدرم، پیچیدن کیک‌های کوچک و زیبا را تمرین می‌کنند. وقتی قابلمه بان چونگ روی سه پایه قرار می‌گیرد، من کنار پدر و مادرم می‌نشینم و یک آهنگ کودکانه در مورد سه شمع زمزمه می‌کنم. شمع آهنگ من و آتش در آشپزخانه کوچک، نوری گرم و مناسب خانواده را روشن می‌کند.

بعد پدر خاطرات کودکی‌اش را در آشپزخانه با ذرت، کاساوا، سیب‌زمینی شیرین و دانه‌های برنج سبز بعد از برداشت محصول برای من و مادرم تعریف کرد. نه تنها کودکی پدر، بلکه کودکی مادر هم پر از خاطرات آشپزخانه کوچک بود. آن بعدازظهرها بود که برنج را با کاه و برگ‌های خشک می‌پختیم، دود چشم‌هایمان را می‌سوزاند و گونه‌هایمان با خاکستر پوشیده می‌شد. آن روزهای سرد زمستان بود که کاساوای آب‌پز، سیب‌زمینی شیرین پخته، ذرت برشته... غذاهای روستایی شکم گرسنه بچه‌های محله فقیرنشین را پر می‌کرد.

کودکانی که مانند شما در زندگی مدرن متولد شده‌اند، ممکن است با سه‌پایه و قابلمه‌ها و ماهیتابه‌های تیره آشنا نباشند، اما من به شما یاد می‌دهم که ارزش‌های سنتی را از آشپزخانه کوچک، که با افسانه‌ها و رسم پرستش اونگ کونگ و اونگ تائو که هزاران سال است سینه به سینه منتقل شده است، مرتبط است، حفظ کنید.

وقتی بزرگ شدی، به تو یاد می‌دهم که غذاهای سنتی درست کنی و در سینی نذری شب سال نو بگذاری. علاوه بر کیک سبز چانگ که نماد شکل زمین است، برنج چسبناک با میوه گاک، پیاز ترشی، رول‌های بهاره سرخ شده... هم وجود دارد که هویت و زیبایی تت ویتنامی را خلق می‌کنند. من تمام اسرار خوشمزه آشپزی را که از مادربزرگم یاد گرفته‌ام به پسرم یاد خواهم داد. تا وقتی بزرگ شدی، بتوانی سختی‌های کار خانه را با زنی که دوستش داری تقسیم کنی. درست همانطور که والدینت از هم مراقبت می‌کنند، دوست دارند و "با هم برابرند"، تا زندگی خانوادگی همیشه هماهنگ باشد.

مامان اولین روز سال را به یاد دارد، وقتی خانواده‌مان برای دیدن اقوام و دوستان رفته بودند. بابا بعد از باران در جنگل، مرا از جاده لغزنده عبور داد. دست‌های بابا برایم آشنا بودند. چون وقتی در شهر بودم، مامان اغلب درگیر شیفت‌های کاری‌اش بود. آن شب‌ها، بابا اغلب مرا در آغوش می‌گرفت و در اتاق اجاره‌ای تنگ برایم لالایی می‌خواند.

اما قبل از اینکه پدرم بتواند اولین ضربات را به من یاد بدهد، من و مادرم را در یک حادثه کاری ترک کرد. وقتی سه ساله بودم، پدرم فوت کرد و من خیلی کوچک بودم که درد جدایی را حس کنم.

به خاطر کار مادرم و تحصیلم، حسرتم را سرکوب کردم و فرزندم را فرستادم تا با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌ام زندگی کند. آنجا، خانواده مادری‌ام از من مراقبت می‌کردند و مرا مانند دوران کودکی مادرم دوست داشتند. آن روستا کوه، رودخانه، شالیزار، باغ... هم داشت تا من بتوانم شادی دوران کودکی‌ام را بدون شکل و شمایل و دستان گرم پدرم پیدا کنم.

من دور از خانه کار می‌کنم و فقط می‌توانم در روزهای تعطیل به دیدنت بیایم و بعد از کار با تو تماس بگیرم. وقتی لبخند را روی لبانت می‌بینم، تمام خستگی‌ام را فراموش می‌کنم. وقتی می‌شنوم که درباره مدرسه داستان تعریف می‌کنی و از نمرات کلاس دومت تعریف می‌کنی، خوشحال می‌شوم. وقتی می‌گویی که می‌توانی در کارهای کوچک خانه به پدربزرگ و مادربزرگت کمک کنی، خوشحال می‌شوم...

امسال مثل هر سال از مادرم نخواستم برایم اسباب بازی جدید یا لباس نو بخرد.

تو گفتی که جشن گرفتن عید تت با مادرت، پرمعناترین هدیه است. حرف‌هایت باعث می‌شود آرزو کنم که ای کاش عید تت هر چه زودتر از راه می‌رسید. تا بتوانم برگردم و تو را در آغوش بگیرم و کمبود محبت ماه‌های جدایی را جبران کنم. اگرچه دست‌هایت به بزرگی و قدرت دست‌های پدرت نیست، اما هنوز آنقدر گرم هستند که از تو محافظت کنند.

تعطیلات تت برای من مدت زیادی است که با شما هستم. من شما را به دیدار اقوام از هر دو طرف خانواده خواهم برد. من در این ضرب المثل که "روز اول تت برای پدر، روز دوم تت برای مادر و روز سوم تت برای معلم است" بیشتر در مورد سنت های فرهنگی، آداب و رسوم سنتی و احترام به فرزند به شما آموزش خواهم داد.

در روزهای عید تتِ گذشته، پدرم مرا از جاده‌های دشوار عبور می‌داد. در این عید، اگرچه پدرم دیگر در این دنیا نیست، مادرم دستم را خواهد گرفت و با عشقش در همان جاده قدیمی قدم خواهد زد.

کیو تی هوین ترانگ

منطقه چوانگ می - هانوی



منبع

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تصویر ابرهای تیره‌ای که «در شرف فروپاشی» در هانوی هستند
باران سیل‌آسا بارید، خیابان‌ها به رودخانه تبدیل شدند، مردم هانوی قایق‌ها را به خیابان‌ها آوردند
بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ
گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول