Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

آشپزخانه زمستانی عزیز

Việt NamViệt Nam14/01/2025


بیرون، بادهای موسمی شمال شرقی به سرعت به داخل می‌آمدند، روی سقف حلبی خانه می‌رقصیدند و از شکاف‌های در به داخل نفوذ می‌کردند. آخرین برگ‌های پاییزی بی‌صدا می‌ریختند. آسمان و زمین خشک به زمستان جدیدی خوشامد می‌گفتند. من و خواهرانم از زیر پتوها بیرون خزیدیم تا منتظر بمانیم تا مادرمان لباس گرم پیدا کند.

آشپزخانه زمستانی عزیز

دندان‌های همه به هم می‌خورد. باد آزادانه در خانه می‌وزید. هوا خیلی سرد بود، سرما به موهای خشکمان می‌خورد، انگار کسی داشت پوستمان را می‌برید. پدر صبح زود بیدار شده بود و در آشپزخانه مشغول بود. انگار آتشِ سوسوزن ما را به عجله به طبقه پایین ترغیب می‌کرد.

صدای ترق تروق چوب خشک که آتش می‌گرفت. شعله‌ها زبانه می‌کشیدند و قابلمه‌ی آبِ بخارآلود را در آغوش گرفته بودند. من و خواهرانم نزدیک هم نشسته بودیم و دور پدرمان حلقه زده بودیم تا گرم بمانیم. دست‌هایمان روی آتش گرم می‌شد تا از سرما در امان باشیم. صورت‌های قرمز و ترک‌خورده‌ی ما از ته دل می‌خندیدند. خیلی گرم! این احساسی بود که همیشه از آشپزخانه‌ی قدیمی خانواده‌مان وقتی زمستان از راه می‌رسید به یاد داشتم. آشپزخانه‌ی کوچک پوشیده از دوده و دود بود، اما همیشه با آتش عشق روشن می‌شد. جایی پر از چوب خشک بود، به همراه چندین کیسه خاک اره که در گوشه‌ای انباشته شده بودند.

یک کمد چوبی قهوه‌ای تیره بالای چهار کاسه آب قرار داده شده بود تا مورچه‌ها را دور نگه دارد. کمد سه طبقه از قبل از تولد من آنجا بود. طبقه پایین و جادار برای نگهداری قابلمه‌ها و ماهیتابه‌ها، کیسه‌های نمک و بطری‌های سس ماهی، سس سویا، سرکه و غیره استفاده می‌شد. طبقه دوم با میله‌های چوبی عمودی، ظروف را می‌پوشاند و یک سبد حصیری برای چوب‌های غذاخوری که در بیرون آویزان بود، پوشیده شده بود. آخرین طبقه بسته بود و دری داشت که مانند کمد باز می‌شد و برای نگهداری چربی خوک طلایی-زرد، یک شیشه شکر شکوفه آلو، ادویه‌های خشک و غذاهای کنسروی استفاده می‌شد.

چیزی که هر روز صبح بیشتر از همه دوست دارم، بعد از مسواک زدن و شستن صورت با آب گرم، من و خواهرانم دور هم جمع می‌شویم تا با پدرمان برنج سرخ کنیم. برنج سرد روز قبل را پدرمان کمی آب می‌پاشد تا نرم شود. مقداری پیاز خشک که مادرمان در سبدی آویزان در آشپزخانه نگه داشته بود، بیرون می‌آورد. یک قاشق چربی خوک سفید سفت شده. صدای آتش گرفتن و جلز و ولز کردن چربی خوک، بوی معطر پیاز سرخ شده و چند تکه گوشت خوک سرخ شده ترد و ترد باقی مانده.

دانه‌های برنج همزمان با هم زدن پدر، به طور یکنواخت روی تابه غلتیدند. حرارت کم نگه داشته می‌شد تا برنج به آرامی براق و قهوه‌ای طلایی شود. بوی برنج، بوی آتش و بوی چربی با هم مخلوط شده بودند، معطر و ترد، و همه را به هوس آن می‌انداخت. پدر برنج را با قاشق برداشت و به طور مساوی بین ما تقسیم کرد، سه کاسه پر، در حالی که کاسه‌های والدینمان هنوز کوچک بود. ما به آرامی از کاسه‌های کوچک برنج لذت می‌بردیم، اما هرگز احساس سیری نمی‌کردیم. اما آنها صبحانه‌های زمستانی خوشمزه و سیرکننده‌ای بودند که مانع از احساس گرسنگی ما در طول سال و ساعات طولانی مدرسه می‌شدند.

بعد از مدرسه، فقط می‌خواستم هر چه سریع‌تر به خانه بدوم. در دوردست، دود غلیظی از آشپزخانه کوچک بلند می‌شد. مامان داشت ناهار می‌پخت. عطر معطر غذا به مشام می‌رسید و بچه‌هایش را به عجله کردن دعوت می‌کرد. دستان مامان در جمع کردن آتش ماهر بودند، چند ماهی خشک سرخ‌شده ترد، بادام‌زمینی نمک‌سود با رگه‌های سفید، یا به سادگی یک سس گوجه‌فرنگی قرمز روشن و براق... غذاهای ساده‌ای که مامان با دقت آماده می‌کرد، سرشار از عشق فراوان، منتظر بازگشت شوهر و فرزندانش.

وقتی پدر و خواهر و برادرهایم چرت می‌زدند، مادرم از من دعوت کرد تا آب‌نبات زنجبیلی درست کنم. من خیلی خوشحال بودم و با دقت زنجبیل کهنه را کنار اجاق گاز داغ برش می‌دادم تا مادرم را در حال کاراملی کردن شکر تماشا کنم. شکر به آرامی آب می‌شد و به شکل آب‌نبات درمی‌آمد. تمام آشپزخانه پر از عطر خوشبو بود. مادرم آب‌نبات بلند، نرم و سفید را بیرون آورد و آن را به شکل آب‌نبات‌های زیبا برش داد. وقتی پدر و خواهر و برادرهایم از خواب بیدار شدند، آب‌نبات آماده شده بود. تمام خانواده از آب‌نبات تندی که در دهانشان آب می‌شد لذت می‌بردند. این یک هدیه گرم بود تا به من و پدرم کمک کند فصل سرما را پشت سر بگذاریم.

وقتی پدرم بازنشسته شد، یاد گرفت که چگونه شراب برنج درست کند. بنابراین در طول زمستان، آشپزخانه من همیشه پر از آتش و عطر بود. من و خواهرانم عاشق این بودیم که کتاب‌هایمان را به آشپزخانه بیاوریم تا از آتش مراقبت کنیم و مطالعه کنیم. هر قطره شراب از مرواریدهای بهشتی تقطیر می‌شد و از لوله مسی به داخل کوزه پوست مارماهی می‌چکید. عطر مخمر و شراب قوی و ماندگار بود. بوی سیب‌زمینی شیرین دفن شده در خاکستر داغ رسیده بود. تمام خانواده دور هم جمع می‌شدند تا شیرینی و ترشی را با هم تقسیم کنند. پدرم با افتخار داستان‌هایی درباره میدان جنگ قدیمی تعریف می‌کرد. او و رفقایش زیر باران بمب‌ها و گلوله‌ها در سرما خیس می‌خوردند، اما هیچ‌کس شکایتی نمی‌کرد. همه همیشه مصمم بودند که بر همه مشکلات غلبه کنند و به روز شکوه و پیروزی فکر می‌کردند. مادرم در اوقات فراغتشان به من و خواهرانم یاد می‌داد که روسری‌هایی با اشکال مختلف مانند لوزی، طناب، مربع، ستاره و... ببافیم.

دست‌های کوچکی که با قلاب‌های قلاب‌بافی بازی می‌کردند و از دستورالعمل‌های مادر پیروی می‌کردند، گلوله‌های رنگارنگ پشم زیر نور آتش می‌درخشیدند. یک روسری آبی، یک روسری زرد... - گرما و عشق برای گیرندگان هدیه آورده می‌شد و پول حاصل از فروش روسری‌ها برای خرید لباس‌های نو استفاده می‌شد، هدیه‌ای در پایان سال از طرف مادر به فرزندان بسیار مطیعش.

اما بهترین روزها هنوز روزهایی هستند که در دوازدهمین ماه قمری به خانه برمی‌گردیم، آشپزخانه شلوغ و گرم به نظر می‌رسد. همه اعضای خانواده مشغول اما خوشحال هستند. پدر همیشه در حال هم زدن سوسیس معطر سر خوک است. مادر با مهارت آب‌نبات بادام زمینی، آب‌نبات کنجدی، مربای زنجبیل، مربای میوه ستاره‌ای درست می‌کند. ما بچه‌ها برای آبگیری لوبیا، پوست کندن بادام زمینی، پاک کردن برگ‌ها و... به خانه می‌رویم تا به والدینمان کمک کنیم.

دارم یک تکه مربای زنجبیل شیرین و تند، یک تکه آب‌نبات بادام‌زمینی ترد و معطر را امتحان می‌کنم. چشمان بچه‌ها پر از تحسین، پر از رضایت و شادی است. با وجود آسمان گرفته بیرون، نم‌نم باران سرد به آشپزخانه‌ام نمی‌رسد. آن مکان همیشه پر از صدای خنده و شادی است که قابل مقایسه نیست.

زمان در خاطرات پرواز می‌کند، پدرم به سرزمین ابرهای سفید رفته است و آشپزخانه قدیمی دیگر آنجا نیست. زمستان نگرانی‌هایش را در باد سرد زمزمه می‌کند. در سرزمینی بیگانه، نشسته‌ام و خاطرات قدیمی را می‌شمارم. عشق شیرین و معطر در آشپزخانه گرم زمستانی...

(طبق nguoihanoi.vn)



منبع: https://baophutho.vn/than-thuong-can-bep-mua-dong-226458.htm

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.
پاییز ملایم هانوی از میان هر خیابان کوچکش می‌گذرد
باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

مناظر زیبای تام دائو - فو تو

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول