Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

شوکه شده بود زیرا کودک قبل از روز عزیمت به خدمت سربازی از خانه دور بود

Việt NamViệt Nam12/02/2025


تصمیم برای احضار او به خدمت سربازی لغو شد. لباس‌ها و وسایل شخصی‌اش از قبل آماده شده بود. پس کجا رفت؟ آقای تای، به عنوان پدرش، بسیار مضطرب بود. تمام آن صبح، مدام بلند می‌شد و می‌نشست. وقتی دید همسایه‌ها با کنجکاوی به او نگاه می‌کنند، سردردش حتی بیشتر هم شد. حتماً داشتند فکر می‌کردند که پسرش این بار از خدمت سربازی فرار می‌کند! بله، واضح بود! چرا دوی اینقدر نزدیک به تاریخ اعزام به خدمت، آنجا را ترک کرد؟ مسخره بود!

درست است، این چیزی است که حتی او هم نمی‌تواند بفهمد. «طفره رفتن از خدمت سربازی ؟». وای! اگر این درست باشد، پس پسر خودش سنت خانوادگی را لکه‌دار کرده است. با این حال، آقای تای هنوز باور نمی‌کند. او نمی‌تواند باور کند که پسرش دوی به این سرعت گمراه شده است. چند روز پیش، حکم پیوستن به ارتش را دریافت کرد، خیلی خوشحال بود. او همیشه امیدوار بود، همیشه منتظر می‌ماند تا به اندازه کافی بزرگ شود تا برود. او گفت: «برو این جا و آن جا را ببین، برو رویای من را محقق کن». او با آقای تای طفره رفت: «این بار به اندازه کافی بزرگ شده‌ام، اگر اجازه ندهید بروم، می‌روم. من قبلاً یک درخواست داوطلبانه برای پیوستن به ارتش نوشته‌ام!».

همین! هر وقت به آن تصاویر فکر می‌کرد، آقای تای سردرد می‌گرفت. احساس می‌کرد زمان خیلی سریع می‌گذرد. ​​پس، چرا دوی برنگشت؟ آقای تای ناگهان در مقابل همه اطرافیانش احساس شرمندگی کرد، نمی‌دانست چگونه با کادر روستا و کمون صحبت کند در حالی که خانواده‌اش به انقلاب کمک کرده بودند و خودش عضو انجمن پیشکسوتان بود. تصمیم گرفت فردا صبح وضعیت را به کادر کمون گزارش دهد.

نقشه‌اش همین بود، اما دیروقت بود و هنوز خوابش نمی‌برد. ناگهان، صدای دوی را شنید که در می‌زند:

- بابا، بابا، در رو برام باز کن.

او از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. برگشته بود. دید که پسرش کمی لاغرتر به نظر می‌رسد. جرات نکرد او را سرزنش کند، اما او را به خاطر اینکه وقتی جایی رفته به خانه زنگ نزده سرزنش کرد. دوی گفت که دوستش تصادف کرده و باید او را به بیمارستان ایالتی ببرند. او آنقدر دستپاچه شده بود که تلفنش را جایی گم کرده بود. با دانستن اینکه پدرش پیر و کم‌شنوا است، سعی نکرد با او تماس بگیرد و این باعث نگرانی پدرش شد. او گفت: «او مرد جوانی است، چند روزی از خانه دور خواهد بود، چرا باید نگران باشی؟ می‌توانی برای همیشه از او مراقبت کنی؟» سپس خندید.

آقای تای با خودش فکر کرد: «خب، او که پدر نیست، پس چطور می‌تواند احساسات یک پدر یا مادر را درک کند. خوب است که برگشته است.»

آقای تای در روز خدمت سربازی، در حالی که به پسرش در لباس فرم جدیدش نگاه می‌کرد، فقط ساکت آنجا ایستاده بود. او چیز زیادی به پسرش نگفت، زیرا معتقد بود که در محیط نظامی، او به طور طبیعی پخته‌تر می‌شود. با نگاه به ماشینی که برای بازگرداندن پسرش به واحد شروع به حرکت کرده بود، نتوانست جلوی لبخندش را بگیرد.

وو دانگ اما


منبع: https://baohaiduong.vn/thang-thot-vi-con-vang-nha-truoc-ngay-len-duong-nhap-ngu-404873.html

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

تیم ویتنام پس از پیروزی مقابل نپال به رتبه فیفا ارتقا یافت، اندونزی در خطر است
۷۱ سال پس از آزادی، هانوی زیبایی میراث خود را در جریان مدرن حفظ کرده است
هفتاد و یکمین سالگرد روز آزادسازی پایتخت - تقویت روحیه برای هانوی جهت گام نهادن محکم به دوران جدید
مناطق سیل‌زده در لانگ سون از داخل هلیکوپتر دیده می‌شوند

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

No videos available

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول