Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

جوانان زیر یک سقف

مدرسه من - تران کائو ون - دیگر در همان مکان نیست، مناظر و درختان اکنون متفاوت هستند، اما خاطراتی که متعلق به روح من هستند، هنوز برای همیشه باقی مانده‌اند.

Báo Đà NẵngBáo Đà Nẵng30/08/2025

در آن مدرسه، هم از معلمان و هم از دانش‌آموزان توجه و مراقبت دریافت می‌کردم. در آن مدرسه، یاد گرفتم که چگونه اولین جملاتم را بنویسم.

در اولین امتحان ادبیات، خانم آنه مین موضوع «درباره کسی که بیشتر از همه دوستش دارید بنویسید» را مطرح کرد. من تمام کتاب‌های مرجعی که داشتم را جستجو کردم، اما چنین مقاله‌ای پیدا نکردم.

بنابراین به مادرم فکر کردم و در حالی که احساساتم جاری بود، نوشتم. بعد از اتمام نوشتن، جرات نکردم دوباره آن را بخوانم. آن را به معلم تحویل دادم، اما هنوز از گرفتن نمره بد می‌ترسیدم.

وقتی معلم برگه‌ها را پخش کرد، به‌طور غیرمنتظره‌ای بالاترین نمره را گرفتم و در کلاس از من تعریف کرد. آنقدر خوشحال بودم که نزدیک بود اشک بریزم. وقتی به خانه رفتم و انشایم را به مادرم نشان دادم، او هم بعد از خواندن آن گریه کرد.

این به من اعتماد به نفس داد که می‌توانم بنویسم و ​​مصمم شدم که دیگر به نمونه‌نویسی دست نزنم.

زیر آن سقف، من در مورد اشتباهات و خوداصلاحی یاد گرفتم.

یک بار که سر کلاس صحبت کردم و در دفتر حضور و غیاب نوشته شد، آقای هوآ، معلم کلاس، خواست که پدر و مادرم را دعوت کند تا با او آشنا شوند.

با شنیدن دعوت والدین، با تمام خلوص نیت، نامه عذرخواهی به معلم و کلاس نوشتم، از جمله شعری نوشتم.

معلم نامه را دریافت کرد، آن را خواند، لبخند زد و جلوی کلاس گفت که مرا خواهد بخشید. من از درک و تحمل او بسیار سپاسگزارم.

در آن مدرسه، از معلمان زیادی با سبک‌های تدریس متفاوت درس گرفتم، اما همه آنها فوق‌العاده بودند. آقای تو فیزیک را با شوخی‌های بی‌پایان تدریس می‌کرد. آقای لانگ شیمی را با رفتاری موقر تدریس می‌کرد. خانم تو فوک انگلیسی را با دانش حرفه‌ای عمیق و روشی ملایم برای برقراری ارتباط تدریس می‌کرد.

به خصوص، خانم نگویت تان را به یاد دارم که بسیار فداکار بود و همیشه به شاگردانش عشق می‌ورزید. هر کلاس او مانند ساعتی برای گشاینده‌ی روح بود.

آموزه‌های او کم و بیش در روح هر دانش‌آموز نسل ما پرورش یافته است.

زیر سقف آن مدرسه، نه تنها معلم‌ها، بلکه دوستان خاطره‌انگیز زیادی هم دارم.

آن روزهای بارانی را به یاد دارم که پارکینگ پشت مدرسه پر از آب و گل می‌شد و دوچرخه‌ها با خاک قرمز پوشیده شده بودند. بعضی از دوستانم حتی زمین می‌خوردند و وسایلشان خیس می‌شد. کار سختی بود، اما حالا نمی‌توانم آن را فراموش کنم.

دلم برای نامه‌های دست‌نویس دانش‌آموزان سال سومم تنگ شده، نامه‌هایی که از راه دور به کتابخانه مدرسه فرستاده می‌شدند. آن زمان، من در تلویزیون بودم، بنابراین بسیاری از دوستانم مرا می‌شناختند، برای آشنایی با من نامه می‌فرستادند و حالا هنوز صدها نامه از آن دست دارم.

دلم برای اولین احساسات عاشقانه از یک نگاه، یک نگاه تنگ شده است. آن احساسات هنوز خالص و معصوم هستند زیرا من هرگز جرات ملاقات و صحبت کردن را نداشتم، چه برسد به گرفتن دست یکدیگر...

بیست و پنج سال گذشته است، از مرد جوانی با موهای سبز، حالا با موهای خاکستری، خاطرات ارزشمند زیادی دارم اما نمی‌توانم همه آنها را تصور کنم چون به مرور زمان جای زخم‌هایم کمرنگ شده‌اند.

اما به هر حال، قلب من همیشه آنجا خواهد بود، جایی که برای اولین بار با خاطرات زیبای جوانی‌ام پا به عرصه زندگی گذاشتم.

منبع: https://baodanang.vn/thanh-xuan-duoi-mot-mai-truong-3300733.html


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

صبح پاییزی در کنار دریاچه هوان کیم، مردم هانوی با چشمانی خندان به یکدیگر سلام می‌کنند.
ساختمان‌های بلندمرتبه در شهر هوشی مین در مه فرو رفته‌اند.
نیلوفرهای آبی در فصل سیل
«سرزمین پریان» در دا نانگ مردم را مجذوب خود می‌کند و در بین 20 روستای زیبای جهان قرار دارد.

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

باد سرد «خیابان‌ها را لمس می‌کند»، هانویی‌ها در آغاز فصل از یکدیگر دعوت می‌کنند تا به خانه‌هایشان سر بزنند

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول