Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

دلتنگ حومه شهر

در ماه ژوئن، در تمام مسیر برگشت برای دیدن مادرم، خورشید سوزان بود. بعد از عبور از خاکریز، یک درخت پوینچیانا سلطنتی قدیمی با گل‌های قرمز روشن وجود داشت و مزارع تا افق امتداد یافته بودند و با رنگ طلایی برنج رسیده می‌درخشیدند. آن زمان، زمانی بود که زادگاه من شلوغ و پر جنب و جوش بود و وارد فصل برداشت می‌شد. عطر شیرین برنج رسیده در سراسر فضا پخش می‌شد و باعث می‌شد هر کسی که از آنجا عبور می‌کرد، بایستد و نفس عمیقی بکشد.

Báo Nam ĐịnhBáo Nam Định12/06/2025

دوران کودکی من با مزارعی که تا چشم کار می‌کرد، مزارعی پر از بوی کاه، گره خورده بود. به یاد دارم صبح‌های زود، وقتی من و خواهرانم هنوز در خواب عمیق بودیم، پدر و مادرم یکی یکی برای تهیه غذا از خواب بیدار می‌شدند و با داس برای برداشت برنج بیرون می‌رفتند. مدتی بعد، با صداهای شلوغ فصل برداشت از خواب بیدار می‌شدیم. در حالی که جاده خاکی ناهموار را طی می‌کردیم، علف‌های دو طرف هنوز از شبنم شب خیس بودند و بچه‌ها با خوشحالی خود را در فضای وسیع و باز طبیعت غرق می‌کردند. در میان مزارع وسیع، صدای داس‌هایی که برنج را درو می‌کردند با صداهای شاد و پژواک‌دار و خنده‌ها در هم می‌آمیخت. خورشید به تدریج بالاتر آمد، نور درخشان خورشید قطرات عرق را از صورت تیره پدرم سرازیر کرد و پیراهن قهوه‌ای رنگ و رو رفته مادرم را خیس کرد. خیلی سخت بود، اما همه خوشحال بودند، زیرا پس از ماه‌ها مراقبت، مزارع با برداشت فراوان به کشاورزان پاداش داده بودند.

در فصل برداشت، کودکان روستای من اغلب پدربزرگ و مادربزرگ و والدین خود را به مزارع دنبال می‌کردند، هم برای کمک در کارهای خانه و هم برای بازی و تفریح. ما در مزارعی که تازه برداشت شده بودند، می‌دویدیم و می‌پریدیم، فریاد می‌زدیم و ملخ‌ها را تعقیب می‌کردیم و برای جمع‌آوری دانه‌های برنج باقی‌مانده با هم رقابت می‌کردیم. گاهی اوقات یکدیگر را به جوی‌های کنار مزارع دعوت می‌کردیم تا ماهی بگیریم، صورت‌ها و اندام‌هایمان کاملاً پوشیده از گل بود. گاهی اوقات در لبه مزارع می‌نشستیم، علف می‌چیدیم و با مرغ‌ها می‌جنگیدیم. وقتی حوصله‌مان سر می‌رفت، روی چمن‌ها زیر درخت انجیر هندی در وسط مزرعه دراز می‌کشیدیم و از نسیم خنک لذت می‌بردیم، ابرها را تماشا می‌کردیم و آواز می‌خواندیم. بهترین چیز زمانی بود که با دست خودمان یک بادبادک بزرگ درست می‌کردیم، قاب آن از نوارهای نازک بامبو ساخته شده بود، بال‌ها با کاغذ دفترچه یادداشت قدیمی چسبانده شده بودند و آن را به منطقه چمنزار نزدیک مزرعه می‌آوردیم تا پرواز کند. ما در سراسر مزرعه می‌دویدیم، باد به صورت تندباد می‌وزید و کاه خشک را به اهتزاز در می‌آورد. با قدم‌های شتابان و قلبی تپنده، بادبادک بالاخره به پرواز درآمد و در آسمان با انفجاری از شادی معلق ماند. نور درخشان خورشید، طلایی‌رنگ همچون عسل را بر بادبادکِ پر از باد می‌پاشید و رویای پرواز در ارتفاعات بالا و دوردست‌ها را به سرزمین‌های جدید می‌برد... در پایان برداشت محصول، بچه‌ها با خوشحالی به دنبال گاریِ اصلاح‌شده‌ی پر از بسته‌های برنج طلایی می‌دویدند و در دستانشان رشته‌های ماهی، رشته‌های خرچنگ یا کفچه‌نوک‌های سبز و تپل آویزان بود. خاطرات کودکی مرتبط با مزارع به پاکی و معصومیِ برنج‌های جوانِ شکوفه‌کرده در آفتاب بود.

مدت‌ها پیش زادگاهم را برای کار در شهر ترک کردم و پاهایم دیگر بوی مزارع گل‌آلود را نمی‌دهند. اما قلبم همیشه پر از عشق و دلتنگی برای روستاست. هر فصل برداشت، با عبور از مزارع، ظاهر سخت‌کوش مادرم را به یاد می‌آورم. و در رویاهایم، هنوز هم به نظر می‌رسد صدای خش‌خش باد را می‌شنوم که در مزارع برداشت حرکت می‌کند و عطر عمیق و شیرین برنج رسیده و کاه را با خود می‌آورد.

لام هونگ

منبع: https://baonamdinh.vn/van-hoa-nghe-thuat/202506/thuong-nho-dong-que-6e425c2/


نظر (0)

No data
No data
بازسازی جشنواره نیمه پاییز سلسله لی در ارگ امپراتوری تانگ لانگ
گردشگران غربی از خرید اسباب‌بازی‌های جشنواره نیمه پاییز در خیابان هانگ ما برای هدیه دادن به فرزندان و نوه‌هایشان لذت می‌برند.
خیابان هانگ ما با رنگ‌های اواسط پاییزی درخشان است، جوانان با هیجان بی‌وقفه در حال ورود به آنجا هستند
پیام تاریخی: بلوک‌های چوبی پاگودای وین نگیم - میراث مستند بشریت

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

رویدادهای جاری

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;