Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

انشای تأثربرانگیز یک دانش‌آموز کلاس ششم برای معلمش: «تو اینجایی، من دیگر نمی‌ترسم!»

(NLDO) - دستاوردهای امروز من به لطف سخنرانی‌های پرشور او در طول سال‌هایی است که من به اندازه کافی خوش شانس بودم که او معلم کلاس‌هایم باشد.

Người Lao ĐộngNgười Lao Động30/10/2025

صبح زود سال تحصیلی جدید، سال تحصیلی 2025-2026، مه هنوز مانند پرده‌ای نازک، کوه‌ها و جنگل‌ها، روستای شمال غربی که من در آن متولد و بزرگ شده‌ام را در آغوش گرفته بود، به آرامی آویزان بود. صدای مادرم را شنیدم که فریاد می‌زد: "دانش‌آموز کلاس ششم من، بیدار شو و به مدرسه برو." صدای محبت‌آمیز مادرم مرا از خواب بیدار کرد. درست است، من در یک کلاس جدید، یک سطح جدید بودم. من دیگر یک دختر دبستانی در مدرسه ابتدایی محبوب واقع در کنار نهر نام پان که روز و شب نجوا می‌کرد، نبودم. دیگر نمی‌توانستم عمه‌ام - خانم دین تی هوا، معلم کلاس اول به مدت 3 سال در مدرسه ابتدایی شهر هات لات (کمون مای سون، استان سون لا ) - را ببینم.

مادر دوم با مراقبت‌های ویژه

هنوز به کلاس درس و معلم‌های جدید عادت نکرده‌ام. هر روز، دوچرخه‌سواری تا مدرسه، عبور از دروازه مدرسه‌ای که ۵ سال دبستانم را با خاطرات شیرین فراوان در آن گذراندم، باعث می‌شود دلم برای عمه‌ام خیلی تنگ شود. عمه، مادر دومی که دوستش دارم و برایش احترام قائلم، همیشه در قلبم حک شده است.

پاییز، فصل شادی، فصل هیجان و خوشحالی، وقتی در مراسم افتتاحیه مدرسه تخصصی منطقه که هر دانش‌آموز کلاس پنجمی آرزوی ورود به آن را دارد، شرکت کردیم. من هم یکی از ۱۴۰ دانش‌آموزی بودم که در آزمون ورودی قبول شدم. و برای رسیدن به این دستاورد برجسته، هرگز فداکاری، از خودگذشتگی و اشتیاقی را که خانم دین تی هوا - معلم کلاس من - به آن دانش‌آموز ساکت و خجالتی نشان داد، فراموش نمی‌کنم. آن دانش‌آموز امروز من هستم، قوی و عاشق شرکت در فعالیت‌های مدرسه...

به دلیل خجالتی بودن و شخصیت آرام من، از همان روزهای اولی که خانم هوآ معلم کلاس‌های ما شد، هنوز هیچ برداشتی از او نداشتم. معلمم هنوز هر روز درس ویتنامی می‌داد و همیشه مرا به تحسین وا می‌داشت: «زبان ویتنامی ما بسیار غنی و زیباست»، اما به نظر می‌رسید درس‌های ریاضی نقطه قوت من نیستند. من هنوز مثل دوستانم بودم، با دقت به سخنرانی‌های او گوش می‌دادم و در مورد تمرین‌های دشوار، او اغلب می‌گفت: «اگر تمرینی را نفهمیدی، فقط از من بپرس.» اما چون از او می‌ترسیدم و خجالت می‌کشیدم، هرگز جرات نمی‌کردم از او درس بخواهم.

سپس، تا پایان روز مدرسه زمستانی سال سوم دبستانم، آن روز خاطره‌انگیزترین روز مدرسه و همچنین روزی بود که رابطه‌ی قوی معلم و دانش‌آموز را رقم زد. زنگ مدرسه به نشانه‌ی پایان روز به صدا درآمد، وقتی که همه دانش‌آموزان با عجله کلاس را ترک کردند، فقط من و معلمم در کلاس ماندیم. به او کمک کردم پنجره‌ها را ببندد زیرا بادهای سرد زمستان شمال غربی در راه بود. هوا خیلی سریع تاریک می‌شد، کمی نگران و ترسیده بودم. خانم هوآ با دیدن اینکه هنوز در کلاس هستم، فوراً پرسید: «هنوز به خانه نرفته‌ای؟ آیا مادرت امروز برای بردنت دیر کرده است؟» انگار منتظر بودم که او از من بپرسد، تمام گله و شکایت‌هایم فوران کرد، با دو رشته اشک از چشمانم جاری شد، هق هق کردم: «مادرم نمی‌توانست بیاید دنبالم، مجبور بود سه ماه به مدرسه‌ای در ارتفاعات کمون بین گیوی برود. می‌گفت مدرسه‌اش خیلی دور است، بنابراین نمی‌تواند یک روزه به خانه برگردد. منتظر مادربزرگم ماندم تا دنبالم بیاید. گفت امروز دیر می‌آید دنبالم چون باید برای دیدن دکتر به شهر برود...»

NGƯỜI THẦY KÍNH YÊU: Cô Hoa trong trái tim tôi  - Ảnh 1.

معلم دین تی هوا که نویسنده او را دوست دارد

او مرا در آغوش گرفت، دلداری‌ام داد، منتظر ماند تا هق‌هق‌هایم تمام شود و به آرامی لبخند زد: «پس خانم هوآ با توئه منتظرت می‌ماند. من اینجا هستم، دیگر نترس.» در آن لحظه، از طریق لبخند و نگاه مهربانش، دیدم که عمه‌ام بسیار صمیمی، دوستانه و پذیرا است. سپس با دستش موهای بلند و تا حدودی ژولیده‌ام را نوازش کرد و آن را برایم بافت. در راه خانه، به مادربزرگم گفتم که من و عمه‌ام در آن بعدازظهر آخر زمستان درباره چه چیزی صحبت کرده بودیم. و به نصیحتش گوش دادم: «وقتی مادرت سوار اتوبوس می‌شود تا به سر کار برود، گریه نکن، او خیلی ناراحت و نگران تو خواهد بود. وقتی تو در خانه اینقدر ضعیف هستی، او نمی‌تواند با آرامش خاطر کار کند.»

NGƯỜI THẦY KÍNH YÊU: Cô Hoa trong trái tim tôi  - Ảnh 2.

تصویر نویسنده مقاله، که در حال حاضر دانش‌آموز کلاس ششم در مدرسه راهنمایی در سون لا است

از آن بعد از ظهر، دیگر از کلاس ریاضی نمی‌ترسیدم. با دقت بیشتری به سخنرانی او گوش می‌دادم. صدایش واضح بود و اگر می‌دید که ما هنوز گیج هستیم، سرعتش را کم می‌کرد. در طول کلاس ویتنامی، صدایش رساتر می‌شد، مخصوصاً وقتی شعر می‌خواند، صدایش مثل یک آهنگ بالا می‌رفت و با صدای زمزمه‌ی نهر نام پن در می‌آمیخت. برای اولین بار، با جسارت از او در مورد قسمت‌هایی که نمی‌فهمیدم سوال کردم. داوطلب شدم که برای انجام کار به پای تخته بروم، با اینکه هنوز چند اشتباه داشتم، اما او همچنان از من تعریف می‌کرد: «سه‌شنبه پیشرفت کرده است». سخنان تشویق‌آمیز او قلبم را به رقص درآورد، خوشحال بودم و می‌خواستم سریع به خانه بروم تا به مادربزرگم نشان دهم، به مادرم زنگ بزنم و بگویم که تلاش‌هایم مورد توجه او قرار گرفته است...

«فشار، الماس می‌سازد»

اعتماد او و دوستانم را جلب کردم. برای اولین بار پس از سه سال تحصیل در دبستان، توسط دوستانم به عنوان رهبر گروه و سپس معاون رئیس کلاس انتخاب شدم. با نگاه کردن به او، تشویق را احساس کردم: "سخت تلاش کن، تو می‌توانی انجامش دهی" که از چشمان خندانش که همیشه به من گرما می‌بخشید، نشأت می‌گرفت. سپس در اواسط ترم دوم آن سال تحصیلی، او لیستی از دانش‌آموزان شرکت‌کننده در آزمون دانش‌آموزان ممتاز سطح مدرسه در دو درس: ویتنامی و ریاضی را روی کاغذ تهیه کرد. وقتی دید که من برای شرکت در آن ثبت نام نکرده‌ام، به سمت من آمد، دستش را به آرامی روی شانه‌اش گذاشت: "سه‌شنبه، تو هم باید در آزمون شرکت کنی، این را یک زمین بازی برای آزمایش قدرت خود در نظر بگیر." و من در پاسخ به تشویق مشتاقانه او شرکت کردم.

در نتیجه، اسم من در لیست برندگان نبود. من غمگین، ناامید و خجالت‌زده بودم. او کسانی را که مثل من جایزه را نبرده بودند تشویق کرد و در حالی که انگار چشمانش مدت بیشتری به من دوخته شده بود، گفت: «شکست مادر موفقیت است. بچه‌ها ناامید نشوید. سال بعد، می‌توانید دوباره شرکت کنید، من معتقدم که می‌توانید.» من همیشه آموزه‌های او و سخت‌کوشی و پشتکارش را به یاد دارم. چون مدت‌ها او را مادر دوم خودم می‌دانستم. در قلب من، خانم هوا فوق‌العاده‌ترین و محبوب‌ترین معلم کلاس درس است.

امتحان دانش‌آموزان ممتاز کلاس پنجم درست در پایان سال تحصیلی برگزار شد. در طول تقریباً چهار هفته درس خواندن، بعدازظهرها و حتی بعد از مدرسه، معلمم همچنان سعی می‌کرد با شور و شوق فراوان برای تیم ۱۵ نفره دانش‌آموزان کلاس، از جمله من، درس‌ها را مرور کند. با این حال، وقتی نتایج اعلام شد، من هنوز یکی از ۵ دانش‌آموز کلاس بودم که جایزه‌ای نبرده بودند. او نتایج را نه در کلاس، بلکه از طریق جلسه والدین پایان سال اعلام کرد. گذشته از موفقیت من به عنوان دانش‌آموز ممتاز در پایان سال، هنوز هم غم بزرگی داشتم. درست بعد از اعلام، مادرم به گریه افتاد. من ناامید و شرمنده بودم که با شور و اشتیاق و فداکاری او، او را ناامید کرده بودیم.

NGƯỜI THẦY KÍNH YÊU: Cô Hoa trong trái tim tôi  - Ảnh 3.

کلاس پنجم نویسنده توسط خانم هوآ هدایت و راهنمایی می‌شود.

تلفن مامان زنگ خورد، روی صفحه نمایش اسم عمه‌ام بود، مامان می‌دانست که دارد با من تماس می‌گیرد، برای همین تماس را منتقل کرد. به محض اینکه صدایش را شنیدم، احساس خفگی کردم. صدایش گرم و ملایم بود: «می‌دانم سه‌شنبه‌ام خیلی غمگین است، فقط به خاطر این است که خوش‌شانس نیستی. سه هفته دیگر تا امتحان ورودی یک مدرسه تخصصی مانده، تسلیم نشو. به روش خودت بدرخش. من هم همراهت خواهم بود. فشار، الماس می‌سازد...»

خودم را جمع و جور کردم و هر روز صبح سر کلاس، سفری ۲۰ روزه را برای مرور رایگان با او آغاز کردم. هر وقت زنگ تفریح، وقتی من را زیر درخت رویال پوینچیانا می‌دید، می‌نشست و با ما گپ می‌زد، دستش را دورم حلقه می‌کرد و سرم را نوازش می‌کرد تا مرا تشویق کند. و بالاخره، باورش به من به حقیقت پیوست. روزی که نتایج آزمون ورودی مدرسه تخصصی اعلام شد، او بود که به مادرم اطلاع داد و لیست داوطلبان موفق را فرستاد. نام من در بین ۱۴۰ دانش‌آموز، رتبه ۱۲۸ را داشت. از آن طرف خط، می‌توانستم صدای لرزانش را بشنوم، انگار گریه می‌کرد. او گریه می‌کرد چون خوشحال بود، گریه می‌کرد چون سفرش برای ایجاد انگیزه در دانش‌آموزانی مثل من به حقیقت پیوسته بود. در مورد من، احساس می‌کردم قلبم تندتر می‌زند، سرشار از شادی و خوشحالی بودم. من هم گریه می‌کردم چون این کار را انجام داده بودم.

اگرچه هرگز نمی‌توانم به دوران دبستان برگردم و به سخنرانی‌های عمیق او گوش دهم، می‌دانم که خانم هوآ همیشه فردی خواهد بود که به او احترام می‌گذارم و دوستش دارم. عمه‌ای با قلبی سرشار از تحمل و بردباری که همیشه به ما درس‌هایی در مورد همبستگی، عشق و چگونگی «غنی‌سازی خود» می‌آموزد: لبخند زدن، بخشیدن و بخشیدن. عمه‌ام تمام زیباترین چیزهایش را وقف کرده تا به رویاهایم بال و پر بدهد تا همیشه در اوج و دوردست‌ها پرواز کنند.

منبع: https://nld.com.vn/bai-viet-cam-dong-cua-hoc-sinh-lop-6-danh-cho-co-giao-co-o-day-khong-con-so-nua-196251029150944045.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.
فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول