(دن تری) - با کشف اینکه دوست دخترم علائمی از متخصص بودن در زمینه "جستجوی طلا" را نشان میدهد، ترسیدهام و میخواهم به این رابطه پایان دهم.
دخترهای امروزی خیلی باهوش هستند، اما لطفا آنقدر عملگرا نباشید که قلبهای ما را دست کم بگیرید. مردها عاشق واقعی هستند، اما این بدان معنا نیست که آنقدر شیفته میشوند که حس بینایی خود را از دست میدهند. زیرا وقتی کسی را پیدا میکنند که واقعاً دوستش داشته باشند، به این معنی است که مردها میخواهند مناسبترین و استانداردترین همسر را پیدا کنند.
داستان خودم را برایتان تعریف میکنم. ملاقات با نگا و عاشق شدن به او برایم آسان نبود. چون نگا دختری زیبا، با اندامی برازنده و صدایی شیرین است که برای شنونده بسیار جذاب است.
«جلب توجه نگا» شانس من بود، بنابراین کاملاً به خودم افتخار میکردم، خودم را وقف مراقبت از او کرده بودم، هرگز نمیخواستم بگذارم از همسالانش شکست بخورد.
اما با گذشت زمان، خواستههای نگا افزایش یافت و باعث شد نتوانم از فکر کردن دست بردارم. در مکالماتمان، او اغلب از پول حرف میزد و آن را با این یا آن شخص مقایسه میکرد، از دوستانش به خاطر اینکه معشوقش این یا آن را برایشان خریده بود، تعریف میکرد... اساساً، من نگا را خیلی دوست داشتم، بیقید و شرط او را نوازش میکردم و آماده بودم تمام خواستههایش را بدون محاسبه یا مقایسه برآورده کنم.

وقتی دوست دخترم خیلی پرتوقع است، سردرد میگیرم (تصویرسازی: سینا).
تنها نکته این است که متوجه شدم این تقاضا پایانی ندارد. در ابتدا فقط رژ لب، کرمهای گرانقیمت، کفش، لباس... بعد تلفن، لپتاپ، موتورسیکلت و بعد کمکم به سفید کردن پوست، تزریق لب، عمل بینی رسید...
به جای اینکه از نگا پیامک بفرستم و حالم را بپرسم یا ابراز نگرانی کنم، پیامهایی که از او دریافت میکردم معمولاً شامل عکسهایی از خرید بود و بعد از آن این جملات را مینوشت: «پولم تمام شده، میتوانی ۳ میلیون دونگ به من پول بدهی؟»، «این کیف را دوست دارم اما ۷ میلیون دونگ است»، «میخواهم بینیام را عمل کنم، بینیام خیلی زشت است»، «برادر، کمکم کن، به این خانم پول بده، تزریق لب انجام دادم اما او میخواهد از قبل پول بدهد و نمیگذارد پول قرض بگیرم»...
به او گفتم، اگر مربوط به مایحتاج ضروری و نیازهای روزانه باشد، من همه چیز را برایش فراهم میکنم. اما اگر او از پول برای سوءاستفاده از جراحی زیبایی استفاده کند، من آن را نمیخواهم.
بنابراین او عصبانی شد، گریه کرد، گفت که من خسیس هستم، که بهانه میآورم چون در مورد پول خسیس هستم. من کلماتم را با دقت انتخاب کردم و گفتم که او خیلی زیباست، چهرهاش خیلی چشمنواز است، چیزی را تغییر نده، چون ممکن است زیباتر از قبل نشود.
با این حال، نگا از من عصبانی شد، از کوره در رفت و متکبرانه مرا مردی مردسالار و نادان خواند. اینکه او، مانند بیشماری از دختران دیگر، نیازی غریزی به زیباسازی خود دارد، نه فقط برای خودش، بلکه برای مردی که کنارش بود.
اگر من قبول نمیکنم که تو را زیباتر کنم، و توانایی پرداخت هزینهها را ندارم، پس فقط بگو تا بتوانی کس دیگری را پیدا کنی که بتواند از تو مراقبت کند.
با شنیدن این حرف، با عصبانیت آنجا را ترک کردم. نیمه شب، نگا به من پیام داد و با مهربانی از حرفهای تندش عذرخواهی کرد. اما در آن لحظه، من بودم که میخواستم از هم جدا شویم. اگرچه هنوز احساساتی داشتم، اما بعد از آن حادثه، مثل کسی بودم که از خواب بیدار شده و متوجه شده که ما برای ادامه سفر طولانی با هم مناسب نیستیم.
میتوانم تسلیم شوم و نگا را برای عشق نوازش کنم، اما نمیتوانم همه خواستههایش را برآورده کنم. او بیش از حد عملگرا است، بیش از حد به زیبایی بها میدهد و به دنبال مردی با شرایط اقتصادی کافی است که توانایی مالی محافظت و پرداخت همه هزینههایش را داشته باشد.
من آنقدر ثروتمند نیستم که بتوانم «معدن طلا» باشم و تو از آن سوءاستفاده کنی. باید خداحافظی کنم، دیگر نمیخواهم به این رابطه بچسبم.
بخش «داستان من» داستانهایی درباره ازدواج و زندگی عاشقانه را ثبت میکند. خوانندگانی که داستانهای خودشان را برای به اشتراک گذاشتن دارند، لطفاً آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت لزوم، داستان شما ممکن است ویرایش شود. با احترام.
منبع: https://dantri.com.vn/tinh-yeu-gioi-tinh/ban-gai-rat-xinh-dep-toi-van-noi-loi-chia-tay-vi-co-ay-thich-dao-mo-20241123100412288.htm






نظر (0)