Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

آسیاب سنگی مادربزرگم

Việt NamViệt Nam02/08/2024


صحبت از آسیاب‌های سنگی شد، تقریباً هر کسی که در روستاهای قدیمی زندگی می‌کرد، آنها را می‌شناخت. این وسیله‌ای بود که برای آسیاب کردن آرد استفاده می‌شد و از سنگ یکپارچه طبیعی ساخته شده بود، به شکل استوانه‌ای، متشکل از دو تخته روی هم. تخته بالایی دو گوش مربعی بیرون زده داشت که روبروی هم قرار داشتند، هر طرف آن سوراخی برای اتصال دسته برای راحتی در هنگام چرخش داشت، در وسط دهانه آسیاب نیز سوراخی حفر شده بود تا برنج یا غلات در صورت نیاز به آسیاب شدن، به پایین سرازیر شوند. تخته پایینی، علاوه بر قسمت استوانه‌ای مشابه تخته بالایی، با خطوط دندانه‌دار سوراخ شده بود و همچنین یک ناودان داشت که در اطراف آن قرار داشت تا آرد آسیاب شده را که به پایین سرازیر می‌شد، جمع کند. این آسیاب می‌توانست آرد خشک و مرطوب را آسیاب کند. برای اینکه آسیاب همیشه در تعادل باشد، مردم تخته پایینی و تخته بالایی را با یک ستون چوبی که به آن شاخک نیز گفته می‌شد، به هم متصل می‌کردند. میله‌های ملات معمولاً از درختان گواوا یا سیب ستاره‌ای قدیمی ساخته می‌شوند - انواع درختانی که نه تنها بادوام و دیر ساییده می‌شوند، بلکه اگر پودر چوب هنگام چرخش ملات کمی ساییده شود نیز مهم نیست، زیرا این درختان غیرسمی هستند و برعکس، برای سلامتی مفیدند.

قبلاً خانه پدربزرگ و مادربزرگم چنین آسیابی داشت، شنیده‌ام که آنها آن را وقتی تازه ازدواج کرده بودند خریدند چون مادربزرگ عاشق کیک درست کردن بود. یادم می‌آید که آسیاب روی یک پایه سنگی زیر ایوان، کنار آشپزخانه، نزدیک حیاط با یک درخت جک‌فروت که همیشه سایه ایجاد می‌کرد، قرار داشت، مکانی که هم هوا مطبوع بود و هم برای آسیاب کردن آرد مناسب. آن وسیله برای من خیلی آشنا بود و همان بود که به رشد من و خواهر و برادرهایم با کیک‌هایی که با دست مادربزرگ و مادرم درست می‌کردند، کمک کرد.

علاوه بر بان این که باید خشک آسیاب می‌شد، بقیه کیک‌ها مانند بان شیو، بان بئو، بان دوک، بان گیو، بان ایت... که مادربزرگ و مادرم در آن زمان درست می‌کردند، همگی با آرد آب آسیاب می‌شدند. تا به حال، هنوز احساس شادی را فراموش نکرده‌ام وقتی یک روز صبح، مادربزرگم ناگهان برنج را در یک لگن ریخت تا خیس بخورد و سپس اعلام کرد که بعد از ظهر تمام خانواده بان شیو خواهند خورد. در حومه شهر، زمانی که زندگی هنوز دشوار بود، بسیاری از وعده‌های غذایی باید با کاساوا و سیب‌زمینی شیرین مخلوط می‌شدند، اما هر از گاهی بان شیو می‌خوردیم، همه اعضای خانواده بسیار خوشحال بودند. مادربزرگم به مادرم گفته بود که برای خرید جوانه لوبیا، شکم خوک و میگو به بازار برود، پدرم مأمور شده بود که ساقه موز را در حیاط خلوت بشکند تا مادربزرگم بتواند سبزیجات خام مخلوط با چیزهایی مانند ریحان، دارچین، ریحان بنفش... را که در انتهای باغ موجود بود، درست کند، در حالی که من و خواهر دومم آرد را آسیاب می‌کردیم. نگه داشتن چوب روی هاون سنگی و چرخاندن آن بدون خستگی نیست، اما برای من، همه چیز سبک‌تر می‌شود وقتی فکر می‌کنم که فقط تا مدت کوتاهی دیگر، جلوی بشقابی از بان‌شئو طلایی، خوشبو و چرب خواهم نشست.

در فصل برداشت، گاهی اوقات برای دعوت از خانم‌هایی که در کاشت برنج کمک می‌کردند برای وعده غذایی میان‌وعده، به ما دستور داده می‌شد که برای مادربزرگم آرد آسیاب کنیم تا بانه دوک درست کند. بانه دوکی که مادربزرگم درست می‌کرد در سس سویا فرو می‌رفت و هر کسی که آن را می‌خورد، از خوشمزه بودنش تعریف می‌کرد، چون او علاوه بر انتخاب لیموترش برای صاف کردن آب برای خیساندن برنج، از چربی سرخ‌شده خوک که در برگ‌های کدو حلوایی خیسانده شده بود نیز استفاده می‌کرد، آن را کف و اطراف قابلمه چدنی داغ می‌مالید و آرد را داخل آن می‌ریخت و خوب هم می‌زد. وقتی آرد پخته شد، آن را در چندین سینی که با برگ موز پوشانده شده بود، می‌ریخت، سپس یک لایه پودر میگوی خشک که در روغن سرخ شده بود و پیازچه روی آن بود، می‌پاشید.

نه تنها کیک برای خوردن درست می‌کردند، بلکه گاهی اوقات مادر و مادربزرگم بان ایت لا گای، بان ایت تران با میگو و مواد گوشتی... درست می‌کردند تا در سالگرد فوت یا به عنوان هدیه برای همسایه‌ها تقدیم کنند. همه پول خرید آسیاب نداشتند، بنابراین برخی از خانواده‌های محله، هر وقت آرد می‌خواستند، برنج و برنج چسبناک را برای آسیاب کردن به خانه من می‌آوردند. بارها، وقتی خانواده‌ای در محله بان شیئو درست می‌کرد، خانواده‌های دیگر هم از آنها پیروی می‌کردند. به نظر می‌رسید آسیاب به ایجاد ارتباط بین خانواده و محله کمک می‌کرد. یک روز، مادربزرگ و مادرم با دانستن اینکه ما بان بئو را دوست داریم، ظهر برنج را خیس کردند و به ما گفتند که آن را آسیاب کنیم. بعد از ظهر، وقتی کاسه‌های بان بئو بخارپز در چندین سبد پر شد، ناگهان خانه من چهار مهمان داشت. آنها چند عمو در روستا بودند که قرار ملاقاتی برای ملاقات با پدرم گذاشته بودند تا در مورد مراسم عبادت روستا در ماه بعد صحبت کنند. وقتی بان بئو را دیدند، همه شگفت‌زده شدند. مادربزرگم که مهمان‌نواز بود، فوراً آنها را دعوت کرد و عموها هم امتناع نکردند. در آن لحظه، با نگاه به ما بچه‌ها، متوجه شد که چهره همه کمی غمگین است، فوراً فهمید، همه را به آشپزخانه فراخواند و زمزمه کرد: «شما بچه‌ها همدیگر را دعوت کنید تا به خانه‌های همسایه‌ها سر بزنیم. من از مهمان‌ها با بان بئو پذیرایی می‌کنم و بعداً یک مرغ می‌گیرم تا فرنی بپزم تا جبران کنم!» با شنیدن این حرف، همدیگر را دعوت کردیم که بیرون برویم و بازی کنیم. آن شب برای ما شب شادتری از خوردن بان بئو بود، چون برای مادربزرگ آسان نیست که مرغی را که در شرف خواندن است بگیرد و آن را سر ببرد...

داستان‌های زیادی در مورد آسیاب آرد مادربزرگم در روزهای آرام زادگاهم وجود دارد، چه بارانی باشد چه آفتابی؛ چه خلوت باشد چه شلوغ. اما بعد جنگ شدیدتر و شدیدتر شد. زادگاه من توسط بمب‌های آمریکایی به شدت ویران شد زیرا دشمن آن را "منطقه سفید" می‌دانست. خانه‌ها سوختند. برخی از خانواده‌ها به جنگل گریختند و بقیه برای زندگی به جاهای دیگر تخلیه شدند. آسیاب آرد مادربزرگم در جایی زیر زمین توسط بمب‌ها مدفون شد. وقتی صلح فرا رسید ، ما به زادگاهمان بازگشتیم - که در آن زمان فقط یک زمین بایر پر از علف و نیزار بود. پس از جنگ، مشکلات زیادی وجود داشت، اما سپس زندگی به تدریج دوباره زنده شد و ما بزرگ شدیم و وارد جهان شدیم.

یکشنبه گذشته برای بازی به دین خان رفتم، دوستی مرا به یک کافی‌شاپ دعوت کرد تا گپ بزنیم. مغازه کوچک است، اما صاحب مغازه در لابی منظره‌ای زیبا و کاملاً چشمگیر از مینیاتور ایجاد کرده است، زیرا در کنار درخت جک‌فروت که میوه‌ها را تکان می‌دهد، یک آسیاب سنگی آرد به همراه چند کوزه، کوزه‌های سفالی، قابلمه‌های چدنی و چند ابزار پخت و پز که مردم در گذشته استفاده می‌کردند، وجود دارد. همه چیز آنقدر آشنا به نظر می‌رسد که خاطره‌ای را در من زنده می‌کند. وقتی بچه بودم، با همان آسیاب آرد، آماده می‌شدم تا به مادربزرگ و مادرم در پخت کیک کمک کنم، ملاقه‌هایی از برنج خیس خورده را برمی‌داشتم، آن را در دهانه آسیاب می‌ریختم، سپس چوب چوبی را نگه می‌داشتم و آن را می‌چرخاندم تا برنج نرم شود و مانند یک جریان صاف و سفید شیر جاری شود...

هوانگ نات توین



منبع: https://baokhanhhoa.vn/van-hoa/nhung-vung-ky-uc/202408/chiec-coi-da-xay-bot-cua-ba-toi-7f97a2d/

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

امروز صبح، کوی نون با حال خراب از خواب بیدار شد.
تای هونگ، قهرمان کار، مستقیماً مدال دوستی را از ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در کرملین دریافت کرد.
در مسیر فتح فو سا فین، در جنگل خزه‌های پریان گم شده‌ام
امروز صبح، شهر ساحلی کوی نون در مه «رویایی» است

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

در مسیر فتح فو سا فین، در جنگل خزه‌های پریان گم شده‌ام

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول